سلام من 1 سال هست که عقد کردم قبلش 1 سال نامزد بودم و 8ماه دوست بودیم
الان 2 ساله که با هم رایطه جنسی داریم به طور کامل
ولی چند ماهی هست که رایطه امون به هم ریخته به خاطر اینکه من از شوهرم انتظار دارم به فکر زندگیمون باشه و از خودش مردونگی نشون بده و غیرت داشته باشه ولی متاسفانه خیلی بچه است و نمیتونه این چیزهارو برام فراهم کنه در واقع بدون مادر و پدرش نمیتونه زندگی خودشو بچرخونه ولی در عوض من آدم مستقلی هستم و همه کارهامو خودم میکنم و دوست دارم اون هم دست از لوس بازی و شوت بازی بر داره و بفهمه که زندگی کردن سخته و باید برای فراهم کردن یه زندگی خوب و راحت بجنگه ولی متاسفانه تنها کاری که بلده وقت گذروندن تو خونه جلوی تلویزیونه ..... یه مدت سعی کرد بهتر شه ولی دوباره ...درست بشو نیست چون تو خونه ایی بزرگ شده که بهش مسئولیت ندادن تا کار یاد بگیره ..بخاطر همینم الان همه کارها و فکرها افتاده گردن من و من استرس گرفتم ... من به همه چی فکر میکنم از این که برنامه ها رو ردیف کنم برای زندگیمون گرفته تا در آینده از کجا بیاریم بخوریم !
و همین علت غرغر کردن من میشه و ناراحتی اون و در نتیجه دعوا دعوا و دعوا ...
تصمیم گرفتم که ازش جدا شم چون خیلی داره به من فشار میاد از یه طرف دیگه هم چون با هم رابطه داشتیم و من دیگه دختر نیستم میترسم در آینده نتونم کس مناسبی رو برای ازدواج پیدا کنم و سنم هم داره میره بالا 25 سالمه دیگه .... از یه طرف دیگه هم دلم برای این همه سالی که به پای این نشستم میسوزه
نمیدونم باهاش بمونم به نعفمه یا جدا بشم ؟؟؟ میخوام تصمیم عاقلانه بگیرم تا بعدا پشیمون نشم
علاقه مندی ها (Bookmarks)