با سلام.
من علی هستم.
یکی از دوستان من که به صورت اینترنتی باهاش در رابطه هستم و همچنین فامیل دور هم هستیم (ساناز) یک مشکل بسیار جدی داره که واقعا من رو هم ناراحت کرده.
قضیه از این قرار هستش که چند سال پیش ساناز عاشق یه پسری می شه ولی نمی تونه بهش ابراز کنه، فقط با نگاه کردن و .... پسره هم می فهمه و شماره رد و بدل می شه و با هم دوست می شن. گویا ساناز شدیدا دوسش داشته و فقط قصدش ازدواج بوده ولی پسره بدون دلیل (دلایلی مثل اختلاف خانواده و فرهنگی و ...) پس از 2 سال دوستی ساناز رو ترک می کنه و از اون به بعد ساناز همیشه بهش اسمس می ده و زنگ می زنه ولی اون پسر هیچوقت جواب نمی ده. در این 8 ماه جداییشون کار ساناز هر شب شده گریه و .... خیلی مایوس و ناامیده و هیچ انگیزه ای برای کاری نداره!
ساناز فکر می کنه که پسره به خاطر خود ساناز ترکش کرده و ازش برای خودش یه قهرمان درست کرده! میگه جملاتی گفته که من رو از خودش متنفر کنه!! ولی فکر می کنم نتیجه عکس داده! (اینکه واقعا بخاطر ساناز این کار رو کرده یا نه نمی دونم، ولی با توجه به اوضاع حدس می زنم که به خاطر ساناز نبوده! چون در اون زمان به راحتی می تونست دوستی رو ادامه بده)
حالا یک خواستگار داره و قصد داره بهش جواب مثبت بده، در حالی که هر وقت به یاد اون پسر میفته، اشکش سرازیر می شه و از اون رابطه قصد نداره چیزی به خواستگارش بگه.
میخواستم بدونم توصیه شما چیه؟ من بهش گفتم بهتره تا قضیه رو برای خودش حل نکرده، ازدواج نکنه! ولی میگه شاید اینطوری حواسم پرت بشه ....
من واقعا فکرم به جایی قد نمی ده. ساناز 20 سالشه و خواستگار 28 سال ...
به نظرتون من کاری می تونم کنم؟ اگر سوالی از داستان دارید بگید، تا حدودی می دونم چی شده (خودش تعریف کرده) ولی نمی دونم توی دوستی چقدر پیش رفتن؟ (فقط می دونم که رابطه ج**نسی نبوده)
علاقه مندی ها (Bookmarks)