عاشق كسي هستم كه ميدونم نميتونم بهش برسم.

[@Arash]

سلام
همين طور كه از عنوان معلومه من پسري ٢٩ ساله هستم كه يه نفر رو دوست دارم ولي ميدونم هيچوقت بهش نميرسم چون اون نامزد داره.

از وقتي كه من باهاش آشنا شدم حدودا ١ سال ميگذره .

ميدونم كه نامزدشو خيلي دوست داره ولي من هم عاشقشم.

عشق يه طرفه كه توش وصال هم نيست.

فقط دنبال اين هستم كه ببينم اون به من توجه داره يا نه .اگر روزي با هم صحبت كنيم يه عالمه پيش خودم رويابافي ميكنم و فكر ميكنم شايد هم اونم منو دوست داشته باشه
البته اينا همش خيالپردازي هاي خودمه و اون هميشه ازنامزدش تعريف ميكنه.

نميدونم چه كاركنم.

فكرش هر لحظه با منه و نديدنش اذيتم ميكنه و ديدنش هم يه جوره ديگه.

ما با هم همكاريم.
هر روز همديگرو ميبينيم.
فعلا هم نميتونم از اونجا برم متاسفانه امكانش نيست.
ميخوام ديگه دوستش نداشته باشم
ولي نميتونم.
حتي اگر نبينمش هم اذيتم ميكنه.
خيلي وقتا اونو با نامزدش با هم ميبينم و همه حقايق رو ميدونم و ميدونم كه رسيدن بهش محاله ولي نميدونم چرا عاشقش شدم و دوستش دارم و دارم اذيت ميشم.
چه كار كنم بي خيالش بشم.
فقط خواهشا نگيد كارتو عوض كن چون فعلا امكانش نيست.

[الف-ح]

دوست عزیز سلام ..
خوش اومدی به همدردی ..

بیا موقعیتو بر عکس کنیم .. شما یه نامزدی داری که خیلی دوستش داری و اون هم دوستت داره .. اگه بدونی یکی از همکارای نامزدت عاشقشه چه حالی بهت دست میده ؟؟چقدر روی رابطه ت با نامزدت تاثیر میذاره ؟
اون خانوم الان متاهله و حتما میدونی که فکر کردن به یه خانوم متاهل چقدر بده ؟؟!!
احساساتتو کنترل کن .. به خودت یاد اوری کن که اگه قضیه بر عکس بود چقدر ناراحت میشدی و مطمئنا نامزد اون خانوم هم اگه الان این موضوع رو بفهمه بهم میریزه ..
کارهایی که ما میکنیم همه یه روزی برمیگرده سمت خودمون ..
به ناموس کسی فکر نکن که خدا نکرده بعدا کسی به ناموست فکر نکنه ..

این مسئله رو درک کن که اون خانوم الان متاهله و حتی یه درصد نباید بهش فکر کنی ..

[sare jo0on]

یه سوال : شما گفتی ، فقط دنبال اين هستم كه ببينم اون به من توجه داره يا نه .اگر روزي با هم صحبت كنيم يه عالمه پيش خودم رويابافي ميكنم و فكر ميكنم شايد هم اونم منو دوست داشته باشه
البته اينا همش خيالپردازي هاي خودمه و اون هميشه ازنامزدش تعريف ميكنه.
میشه بگی اگه یک روز از این حلت رو ببینی مثلا چی میشه ؟

[@Arash]

راهكار براي فراموش كردن و دوست نداشتنش ميخوام.
چه كار كنم كه بتونم از ذهنم خارجش كنم.؟

[الف-ح]

این باور که ایشون متاهله برای شما محدودیت فکری ایجاد میکنه ..
اگه درک کنی اون خانوم متاهله و الان تعهد داره نسبت به همسرش نا خوداگاه محدودیت فکری برات میاره .. و باعث میشه بهش فکر نکنی ..
گفتی که همکار هستین و هر روز میبینیش .. هروقت دیدیش و فکرای قدیم برگشت سراغت سریع به خودت بگو : این خانوم که الان رو به رومه متعلق به کس دیگه ایه و من حق ندارم بهش فکر کنم ..
این حسی که تو داری تلقینه .. با اینکه میدونی نامزد داره اما هنوزم میشینی خیال بافی میکنی و از صحبت کردن باهاش خوشحال میشی ..
پس با تلقین هم میتونی این حسو از بین ببری .. به خوشبختی و شادی اون خانوم با همسرش فکر کن و زندگی خوبی که دارن .. تو زندگی اونا جایی برای شما نیست ..
ببخش اگه نتونستم زیاد راهنمائیت کنم .. امیدوارم موفق باشی

[ویدا@]

@Arash عزیز سلام

پیشنهاد مطالعه لینک های زیر را دارم

تکنیک توقف فکر

فراموش کردن یک رابطه ناموفق

چگونه غم جدایی را تحمل کنیم؟

امیدوارم بدردت بخوره موفق باشی

[kamr]

سلام عزیز
بهترین راهکار تو اینه که ازدواج کنی
خدا رو شکر کار هم داری سن ازدواجتم که هست پس آستین ها رو بزن بالا.
باور کن راست میگم. به نظرم این عشق نیست. فقط هوسه. اگه الان جلوشو نگیری برات خیلی گرون تموم میشه. بعد ازدواجت هم خانم خودت روبا او مقایسه میکنی که خیلی بده

پس نتیجه: ازدواج کن
نگو نمیتونم و وسعشو ندارم و .............. خود من پارسال مهر که با شوهرم عقد کردم و امسال عروسسی گرفتم باورتون نمیشه شوهرم فقط 200000 تومان تو جیبش بود بابا هم نداره بگم کسی پشتش بود. خدا میرسونه. به خدا توکل کن

[الف-ح]

ارش جان این تاپیک رو بخون ..
مشکلش دقیقا بر عکس شماست ..
یه خانومیه که ازدواج کرده و همکارش بهش علاقه مند شده !!!
و این علاقه ی همکارش باعث شده دچار تردید بشه تو زندگی که ایا کار درستی کرده ازدواج کرده ؟!!!!!!!!!!!!
خواهش میکنم عاقلانه تصمیم بگیر و نذار آه خراب شدن یه زندگی یه عمر پشت سرت باشه ..
همکارم میداند متاهل هستم اما ...

[مینا م]

سلام
نمیدونم بهت کمک می کنه یا نه منم این مشکلو داشتم از 12 سالگی پسری رو دوست داشتم(20 سال عاشقی) چند سال بعد فهمیدم اون کسی دیگر رو دوست داره ولی باورم نمیشد تا اینکه اون ازدواج کرد همون موقع سعی کردم فراموشش کنم الانم گاهی وقتها بهش فکر می کنم ولی از خدا میخوام خوشبخت باشه و هیچ دلم نمی خواد مال من باشه چون دو تا بچه داره ورسیدن ما بهم یعنی یا مرگ زنش یا طلاق اونها. پس احساسمو کنترل کردم با مشغولیتهای دیگه با اینکه پسر خوبی بود ولی تابحال هیچ کدوم از خواستگارامم رو باهاش مقایسه نکردم.
شعارمم این بوده هر جا هست سایه اش بالای سر زن و فرزندانش و خوشبخت
سعی کن ازدواج کنی ولی اونا با همدیگه مقایسه نکن کمتر هم با این خانم روبرو شو جلوی چشمش نباش.