به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 18
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 بهمن 91 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-12-03
    نوشته ها
    107
    امتیاز
    1,165
    سطح
    18
    Points: 1,165, Level: 18
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    142

    تشکرشده 145 در 53 پست

    Rep Power
    23
    Array

    بابچه بازی های مادرشوهرم چه کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    دوستان بازمن اومدم بایه ماجرای جدیدازقبل بعضی مشکلاتمو میدونید حالایه مشکل دیگه هم بهش اضافه شده.یکشنبه رفته بودیم خونه مادرشوهرم وایشون هم میدونستن که قراره مابریم براهمین رفته بودمسجد(که کاش میدونست مسلمونی چیه).ماساعت شش اونجابودیم وخانم ساعت هشت ونیم اومدموقع اومدن هم اصلامنوتحویل نگرفت هیچ بهمون گفت ازاین به بعدبایدازصبح بیاین خونه مایااینکه اصلا نیاین چون من ظهرهاحوصلم سرمیرهمن چیزی نگفتم ولی همسرم گفت که مافقط جمعه هاازصبح خونه ایم ومیخوایم مال خودمون باشه ولی مامانش بادعواگفت که جمعه روبایدبه من اختصاص بدی وحق منهاین درحالی بودکه همسرم توهمون هفته سه بارخونشون رفته بودتازه مامانشودکترهم برده بود.بعدشم بهش گفت بایدعاشوراتاسوعاروبیای منوببری همه جای شهروبگردونی همسرم که دیگه طاقتش کم شدکفت پس شوهرت چیکارست خودشم همیشه خونست وبیکارماشینم داره مامانش گف توبایدمنوببری حالامن موندم ازاین به بعدخونشون اصلابرم یانه اصلاهم دلم نمیخوادازصبح برم تاشب بمونم جایی دق میکنم تازه خونه اوناکه همون چندساعتم به زورتحملشون میکنم عصرهاهم که مادرشوهرم قدغن کردن بریم. اینوهم بگم که مادرشوهرم همه ی این کاراروبخاطرحسادت شدیدش میکنه ومیخوادحرفشوبه کرسی بنشونه یاپسرش بین من واون یکی روانتخاب کنه ویاحداقل بین من وهمسرم اختلاف ودعواراه بندازهبه نظرشماچیکارکنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  2. کاربر روبرو از پست مفید pink butterfly تشکرکرده است .

    pink butterfly (سه شنبه 30 آبان 91)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 30 مرداد 93 [ 07:39]
    تاریخ عضویت
    1391-3-18
    نوشته ها
    74
    امتیاز
    1,080
    سطح
    17
    Points: 1,080, Level: 17
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    152

    تشکرشده 157 در 60 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: بابچه بازی های مادرشوهرم چه کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    سلام دوست عزیز

    خدا صبرت بده :) اینو واقعا می گما. با صبر همه چی درست می شه

    به نظر من اصلا فکر اینو نکن که دیگه خونشون نری و این حرفا. شما می تونین هر موقع خواستین برین زنگ بزنین بگین دلمون براتون تنگ شده می تونیم بیایم ببینیمتون؟ بعدشم اگر گفتن باید از صبح می اومدین بگین دلمون می خواست ولی کلی کار پیش اومد. سعی کنین تنش تا جای ممکن به وجود نیاد

    اینکه توی صحبت های اون روز عصر شما چیزی نگفتی خیلی خیلی عالیه
    حتی به نظرم همسرت رو هم تشویق کن که با سیاست جواب مادرشون رو بدن چون عصبانی شدن مادرشوهرتون باعث می شه بحثش بیشتر طول بکشه و هی شرط های جدید اعمال بشه! مثلا اگر در جواب می گفتن چشم اگر کاری نداشتیم از صبح می آیم شاید دیگه حرف تاسوعا عاشورا رو نمی زدن.

    البته شاید خودتون بهتر بدونین چی بهتره بگین ولی فکر اونجا نرفتن رو اصلا نکنین

  4. 2 کاربر از پست مفید زهرا ۲ تشکرکرده اند .

    زهرا ۲ (سه شنبه 30 آبان 91)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 بهمن 91 [ 01:43]
    تاریخ عضویت
    1391-7-22
    نوشته ها
    84
    امتیاز
    502
    سطح
    10
    Points: 502, Level: 10
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    120

    تشکرشده 123 در 48 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: بابچه بازی های مادرشوهرم چه کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    سلام دوست خوبم با زهرا 2 موافقم اصلا فکره نرفتن به اونجا رو نکن .شما نباید خیلی ناراحت باشی چون شوهرت از اخلاق بد مادرش خبر داره و شما رو به خاطر اون اذیت نمیکنه پس مادر شوهرت نمیتونه با شما کاری داشته باشه.هیچ وقت تو مسائلشون دخالت نکن و اجازه بده اگه دعوایی هست بین خودشون باشه.خوده من هم با خانواده شوهرم که مشکل داشتم حالا کمتر شده چون هر هر وقت باهاشون برخورد میکنم خیلی حرمتشونو میگیرم و اصلا هم خودمو به خاطرشون تو زحمت نمیندازم البته انجام دادن کاری برای کسی خیلی خوبه به شرطی ظرفیتشو داشته باشه .باور کن چون تو هیچ مسائلشون دخالت نمیکنم و وقتی خونمون میان احترام میزارم حالا دیگه نمیتونن پیش شوهرم از من گلایه کنن چون دیگه آتو دستشون نمیدم. خلق خودتم به خاطر بد بودن دیگران تنگ نکن سعی کن احترامشونوبگیری و اونجور که دوست داری زندگی کنی اگرم پیش شما گله کرد ما سکوت کن و وقتی از خونشون برگشتی تمام حرفایی که زدن فراموش کنو کاری که خودت صلاح میدونی انجام بده.اگه چند بار این رفتارو بکنی اونام خسته میشن و دیگه سر به سرت نمیزارن.
    موفق باشی

  6. کاربر روبرو از پست مفید aphd تشکرکرده است .

    aphd (سه شنبه 30 آبان 91)

  7. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 بهمن 91 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-12-03
    نوشته ها
    107
    امتیاز
    1,165
    سطح
    18
    Points: 1,165, Level: 18
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    142

    تشکرشده 145 در 53 پست

    Rep Power
    23
    Array

    RE: بابچه بازی های مادرشوهرم چه کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    دوستان خوبم ممنون بخاطرکمک هاتونچندهفته پیش هم جمعه صبح مادرشوهرم خونمون زنگ زدکه کی میاین همسرمنم گفت عصر. مادرش پشت تلفن بهش گفت اززنت میترسی یا اجازه نمیده که ازصبح بیاین؟بعدشم گفت بایدالان بیاین منم بخاطرهمسرم که زیادناراحت نشه پاشدیم رفتیم وقتی رسیدیم بازمنوتحویل نگرفت وهمش باهمسرم حرف میزد وازش میپرسید غذاچی دوس داری برات بپزم: یاهمش بهم نیش وکنایه میزد.من تحمل کردم وچیزی نگفتم ولی تایازده شب که اونجابودیم همش حرص خوردم.الانم نمیخوام مثل دفعه قبل بریم وبازاون اداهارودربیارهچون دیگه واقعاصبرم سراومده.اونجاهم که میریم بایدتوهرکاری کمک کنم هرساعتی اونامیگن بخوابیم وهرساعتی میگن بیدارشیم هربی احترامی روتحمل کنیم وحرفاشونم نشنیده بگیریم.مادرشوهرم هم وسواسیه و دایم حواسش به پاک ونجس(البته بامعیارخودش)وگوشزدکردن هستحالاواقعاموندم چیکارکنم چون هرباریه برنامه ای داره تاحال منوبگیره وناراحتمون کنه وباعمل کردن به حرفش پرروترشده .درجواب زهرا2عزیز بایدبگم خب یه هفته دوهفته فرضاهمونطورکه گفتین عمل کردیم وعصربهشون زنگ زدیم و...هفته های بعدش چی؟مادرشوهرم بدجورلجبازه وسرحرفش می مونه یادش نمیره عملامیخوادباهامون بجنگه وتااعصاب ماروداغون نکنه ول کن نیست

  8. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 مهر 93 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1391-8-22
    نوشته ها
    603
    امتیاز
    2,846
    سطح
    32
    Points: 2,846, Level: 32
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    884

    تشکرشده 793 در 374 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    72
    Array

    RE: بابچه بازی های مادرشوهرم چه کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    سلام دوست عزیز
    تو کتاب سینوهه خوندم که آدم باید تو هر کاری سیاست داشته باشه.
    در باطن مثل روباه مکار و مثل مار ساکت و در ظاهر مثل کبوتر بی آزار و مثل گوسفند بی خبر باشه.
    اینو سرلوحه زندگیت قرار بده . حتما موفق میشی

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 بهمن 91 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-12-03
    نوشته ها
    107
    امتیاز
    1,165
    سطح
    18
    Points: 1,165, Level: 18
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    142

    تشکرشده 145 در 53 پست

    Rep Power
    23
    Array

    RE: بابچه بازی های مادرشوهرم چه کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    دوستان لطفابهم راه حل بدین

  10. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 مهر 93 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1391-8-22
    نوشته ها
    603
    امتیاز
    2,846
    سطح
    32
    Points: 2,846, Level: 32
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    884

    تشکرشده 793 در 374 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    72
    Array

    RE: بابچه بازی های مادرشوهرم چه کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    سلام دوست عزیز

    خودمونیم ها فکر کنم مادرشوهرت یه کم بهت حسودی میکنه؟ ببینم عروس اولی؟ یا همسرت موقعی که پسر بود شاید خیلی بهش میرسید؟ اگه اون طوریه پس فکر میکنه همش تقصیر توئه که پسرش مثل قبل بهش نمیرسه و تو پسرش رو ازش گرفتی. آخه مادر شوهر منم همینطوری بود. همسر منم چون پسر آخر بود و بابا هم نداره هم اون وابسته مامانش بود هم مامانش وابسته ایشون. بعد ازدواج هم از ما خواسته بود اونجا پیشش زندگی کنیم. ولی با هزار زحمت من تونستم همسرمو راضی کنم با وام و پس اندازمون یه خونه بخریم. تازه مکافات من و کم محلی های مامانش و نیش و کنایه هاش شروع شد. ولی من اصلا اهمیت نمیدادم (تازه اینم بگم مادرشوهرم خاله امه). گریه های مداوم ((فقط)) پیش همسرم و ناراحت کردن اون. باز صبوری کردم و سعی میردم همسرمو آروم کنم. اونقدر کارای به مادرشوهرم بها ندادم که الان که نزدیک 2 ماهه عروسی کردیم خودش دیگه یه کم البته بهتر شده باهام و رفتنمون رو پذیرفته.
    منم با همسرم حرف زدم که اون زود به زود بره بهش سر بزنه ولی من فقط هفته ای یکبار اونم شب واسه شام میرم. هیچ حرفی هم از من به شوهرم نمیزنه چون بهونه دستش ندادم (سعی میکنم زیاد باهاشون گرم نگیرم) هر وقت هم میرم با حرف زدن با شوهرم یا با گوشیم خودمو سرگرم میکنم تا زمان تموم بشه. تو هم از همسرت بخواه (اگه دلش خواست، اصرار نکن) بین هفته بدون تو 1 بار به مامانش سر بزنه تا اونم یه کم از گیراش کم بشه. فکر کنم اون فکر میکنه با اومدن تو به زندگی پسرش به اون بی محلی میشه( از طرف پسرش). اون از تو ناراحت نیست از پسرش ناراحته. اگه هم از تو چیزی بهش گفت مردا یه کم ظریفیت دارن خودش جواب مامانشو میده.
    تو درگیر نشو بذار همسرت خودش مشکل رو با مامانش حل کنه

    شرمنده حرفام طولانی بود . انگار من در دردلم از تو بیشتره. اگه من بخوام از مشکلاتم بهت بگم مشکل خودت رو فراموش میکنی.
    ولی از وقتی به این تالار اومدم خیلی تو روحیه ام تاثیر گذاشته. خیلی راحتم

    سلام دوست عزیز

    خودمونیم ها فکر کنم مادرشوهرت یه کم بهت حسودی میکنه؟ ببینم عروس اولی؟ یا همسرت موقعی که پسر بود شاید خیلی بهش میرسید؟ اگه اون طوریه پس فکر میکنه همش تقصیر توئه که پسرش مثل قبل بهش نمیرسه و تو پسرش رو ازش گرفتی. آخه مادر شوهر منم همینطوری بود. همسر منم چون پسر آخر بود و بابا هم نداره هم اون وابسته مامانش بود هم مامانش وابسته ایشون. بعد ازدواج هم از ما خواسته بود اونجا پیشش زندگی کنیم. ولی با هزار زحمت من تونستم همسرمو راضی کنم با وام و پس اندازمون یه خونه بخریم. تازه مکافات من و کم محلی های مامانش و نیش و کنایه هاش شروع شد. ولی من اصلا اهمیت نمیدادم (تازه اینم بگم مادرشوهرم خاله امه). گریه های مداوم ((فقط)) پیش همسرم و ناراحت کردن اون. باز صبوری کردم و سعی میردم همسرمو آروم کنم. اونقدر کارای به مادرشوهرم بها ندادم که الان که نزدیک 2 ماهه عروسی کردیم خودش دیگه یه کم البته بهتر شده باهام و رفتنمون رو پذیرفته.
    منم با همسرم حرف زدم که اون زود به زود بره بهش سر بزنه ولی من فقط هفته ای یکبار اونم شب واسه شام میرم. هیچ حرفی هم از من به شوهرم نمیزنه چون بهونه دستش ندادم (سعی میکنم زیاد باهاشون گرم نگیرم) هر وقت هم میرم با حرف زدن با شوهرم یا با گوشیم خودمو سرگرم میکنم تا زمان تموم بشه. تو هم از همسرت بخواه (اگه دلش خواست، اصرار نکن) بین هفته بدون تو 1 بار به مامانش سر بزنه تا اونم یه کم از گیراش کم بشه. فکر کنم اون فکر میکنه با اومدن تو به زندگی پسرش به اون بی محلی میشه( از طرف پسرش). اون از تو ناراحت نیست از پسرش ناراحته. اگه هم از تو چیزی بهش گفت مردا یه کم ظریفیت دارن خودش جواب مامانشو میده.
    تو درگیر نشو بذار همسرت خودش مشکل رو با مامانش حل کنه

    شرمنده حرفام طولانی بود . انگار من در دردلم از تو بیشتره. اگه من بخوام از مشکلاتم بهت بگم مشکل خودت رو فراموش میکنی.
    1- روز عروسی تمام پولی که بهمون جمع شده بود ( البته پولهایی که از طرف فامیل داماد جمع شده بود) رو برداشت
    2- پولی که همسایه های خودم واسه کادو بهم دادن رو ازم گرفت
    3- بهم پاتختی نگرفت و به هر کی که زنگ میزدن بیان گفت پاتختی نداریم
    4- به هیچکی از خانواده اش مثلا با دختراش و جاری هام و نه خودش نذاشت تو تالار بهم کادو بدن
    5- هنوز که 2 ماهه از عروسیمون میگذره خاهراش و برادراش واسه تبریک گویی و دیدن خونه نیومدن ( غیر مامانشون)
    6- از روز اول که رفتم خونشون بهم گفت دیگه به من نگو خاله بگو مامان تو با 2 عروس دیگه که هر دو غریبه اند برام فرقی نمیکنی
    ............ و خیلی ناراحتی های دیگه نگفتنش بهتره
    ولی منم دیگه اصلا بهشون محل نمیذارم ( بگم ها تو نامزدی خیلی باهاشون خوب بودم و دوستشون داشتم مثلا خیر سرشوتن فامیلیم)
    ولی از وقتی به این تالار اومدم خیلی تو روحیه ام تاثیر گذاشته. خیلی راحتم خدا رو شکر

    کسی هم هست به من راهکار نشون بده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  11. کاربر روبرو از پست مفید kamr تشکرکرده است .

    kamr (چهارشنبه 01 آذر 91)

  12. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 04 تیر 93 [ 23:29]
    تاریخ عضویت
    1391-8-09
    نوشته ها
    42
    امتیاز
    1,446
    سطح
    21
    Points: 1,446, Level: 21
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    40

    تشکرشده 42 در 16 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: بابچه بازی های مادرشوهرم چه کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    به نظر من شما باید اونجوری که می تونی باشی نه اینکه به خاطر مادر همسرت پاشین برین اونجا هر وقت که می تونین برین اگه اعتراض کرد واقعیت رو بگین بگین وقت نداشتین اگه بخواین به خواسته هاش اهمیت بدین باید همیشه از خودتون بگذرین و بهش باج بدین

  13. کاربر روبرو از پست مفید ارشیدا تشکرکرده است .

    ارشیدا (چهارشنبه 01 آذر 91)

  14. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 بهمن 91 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-12-03
    نوشته ها
    107
    امتیاز
    1,165
    سطح
    18
    Points: 1,165, Level: 18
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    142

    تشکرشده 145 در 53 پست

    Rep Power
    23
    Array

    RE: بابچه بازی های مادرشوهرم چه کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    kamrعزیزم آره من عروس اولیم وبرادرشوهرم هنوزمجرده مادرشوهرم هم تاحالاچندین بارگفته که همسرمنوبیشترازبقیه بچه هاش دوست داره امانمیدونم این چه دوست داشتنی هست که باعث شده اینهمه مارواذیت کنه:عزیزم درکت میکنم منم اگه کاراواذیتایی که تاحالاتوحقم کردن رو لیست کنم طومارمیشهمن خودم هفته ای یه روزبه همسرم میگم بره خونه مامان جونش ویه بارهم باهم میریم ولی بازراضی نیست وهمش دنبال بهانست که اذیتمون کنه آخه یکی نیست بهش بگه توکه نمیتونستی ازپسرکوچولوت جدابشی چرابراش زن گرفتیهم پسرتووهم دخترمردمو اینهمه عذاب میدی!آرشیداجان اگه اونطورکه شمامیگین بخوام رفتارکنم بایدهمیشه باشوهرم دعواکنم چون همسرم خیلی به خانوادش احترام قایله وروش خیلی تاثیردارن تاحالاهم نوددرصدبحث ودعواهای دوتامون بخاطرزورگویی ودخالت وتعیین تکلیف اوناوقبول نکردن من بوده.به خدادیگه حوصله ی دعواهم ندارم

  15. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 مهر 93 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1391-8-22
    نوشته ها
    603
    امتیاز
    2,846
    سطح
    32
    Points: 2,846, Level: 32
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    884

    تشکرشده 793 در 374 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    72
    Array

    RE: بابچه بازی های مادرشوهرم چه کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    pink butterfly عزیز کاملا درکت میکنم. منم به این نتیجه رسیدم. خوبه شوهر تو هفته ای یکبار میره . ولی بدبختی من اینجاست که همسر من هر روز 2 بار یکی صبحها (چون اداره اش نزدیک خونه مامانشه) و یکی عصرها به مامانش سر میزنه. باز مادر شوهرم تا منو میبینه اولش خوب برخورد میکنه بعدش نمیدونم چی یادش میفته که تا آخر دیگه یک کلمه هم باهام حرف نمیزنه. ( البته بگم منم که دیگه از رفتاراشون خسته شدم بدتر حرصشو در میارم مثلا میرم ولی اصلا باهاش حرف نمیزنم). سعی میکنم هر وقت ازم سئوال کرد جواب بدم . نمیدونین اون چه بدیها که در حق من نکرده. به خدا حلالش نمیکنم. من اصلا با شوهرم مشکل ندارم منم عین تو همه دعواهامون به خاطر خوانواده همسرم بود. ولی چه فایده تازه دارم عاقل میشم. 1 ماه اول زندگیمو به خاطر چند تا آدم نفهم خراب کردم . هر روز دعوا و اعصاب خوردی. شوهرم هم میگفت اونا نشستن تو خونه اشون دارن گل میگن ما اینجا لحظه هامون داره به خاطر اونا خراب میشه. تو هم سعی کن زیاد به کارای مادرشوهرت بها ندی . چون واقعا ارزش خراب کردن لحظه ها و رفتن جوونی رو نداره.

    حافظا چون غم و شادی جهان درگذر است بهتر آن است که من خاطر خود خوش دارم

    غم رو ول کن و بچسب به دم
    میدونم سخته ولی وقتی میخوای بری عین آدم آهنی برو بعد اینم که اومدی خونه ات همه چیو فراموش کن. الان دیگه تو خونهات هستی تو و همسرت. بهتره اون لحظه رو واسه خودت و همسرت به یاد ماندنی کنی .
    من اولها که میرفتم خونه اونا و اونا باهام بد بودن میومدم به شوهرم هی حرف میزدم. آخرش اونم عصبانی میشد و میگفت باز 1 ساعت رفتی اونجا و با 3 ساعت گله برگشتی. منم الان چون دقیقا مثل خودشون برخورد میکنم حتی وقتی که اونا باهام خوبن بهشون زیاد محل نمیذارم (تا میبینمشون بدیهاشون یادم میفته) دلم آرومه. سعی میکنم حالا که خونه امون جداست اونجا رو برای همسرم گرم نگه دارم و همیشه تو خونه احساس آرامش کنه.
    من حالا وقتی بهم یه حرفی میزنن که ناراحت میشم زود جوابشون رو میدم اولها احترامشون رو داشتم و بعدش به شوهرم میگفتم. ولی حالا چون اون ناراحت میشه خودم جوابشون رو میدم. همون جا هم حرصم میریزه چون دیگه ناراحتی ندارم که بیام به شوهرم بگم فلانی این حرفو زد. تو هم هر وقت حرفی بهت زدن خودت مشکلتو حل کن و جوابشون و منطقی و با احترام بده که دهنشون بسته شه

    فکر کنم شوهر تو هم عین شوهر من وقتی هم بدی های مامانشو میبینه باز نمیتونه تو روش واسه و بگه چرا فلان کارو کردی که زن من ناراحت شه؟ واسه همینه که میگم خودت باید دست به کار شی و جلوشون در آی چون اون حرف رو به تو میزنن نه به شوهرت. پس خودت باید جوابشونو بدی نه شوهرت. از اون توقع نداشته باش. من که دیگه چشم امیدم رو از شوهرم بستم که به خاطر من جلوی اونا در بیاد. همه اش میگه نه تو اشتباه فهمیدی.

    اگه جوابشون رو بدی به خاطر حرف خودشون هم که شده حرفی به شوهرت نمیزنن. مطمئن باش نترس . امتحان کن نتیجه رو ببین. من که موفق شدم .

  16. کاربر روبرو از پست مفید kamr تشکرکرده است .

    kamr (پنجشنبه 02 آذر 91)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ایامیخواست بااحساساتم بازی کنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    توسط matinalone در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: دوشنبه 28 مرداد 92, 18:30
  2. چي كاركنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    توسط hany در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: یکشنبه 25 مرداد 88, 17:45
  3. به من بگید چکار کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    توسط homa_59_25 در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: دوشنبه 05 اسفند 87, 14:15
  4. +جاذبه ای ندارم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    توسط RAHELE در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 22
    آخرين نوشته: چهارشنبه 01 آبان 87, 08:26

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:49 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.