نوشته اصلی توسط
فرشته مهربان
در تعامل با افراد و محیط " حقیقت جو " هستی و کمتر پذیرش واقعیت داری ، به عبارتی خیلی از مسائل اطراف یا رفتارهای افراد را نمیتوانی قبول کنی و بپذیری ( نه لزوماً با واکنش رفتاری ، بلکه چه بسا با واگویه و خودخوری ذهنی ).
حقیقت یعنی آنچه باید باشد ( شایسته است باشد )
واقعیت یعنی آنچه هست ( یعنی آنچه اکنون هست و عینی است برای ما )
آیا حقیقت جویی اشکال دارد ؟
بستگی دارد
جایی که چشم انداز شخص ما به عنوان مطلوب باشد و سیر ما را به سوی شدن میتنی بر واقع نگری تنظیم نماید نه تنها بد نیست بلکه لازم است ( برای رشد و اعتلا ) .
مثلاً فعال و پویا بودن خوب است ( حق = یک حقیقت است ) . واقعیت این است که من اکنون به اندازه لازم پویا و فعال نیستم . پویایی چشم انداز من است ، برنامه ریزی می کنم که طوری پیش بروم که به این نقطه برسم .
اما اگر در تعامل با افراد حقیقت جو باشیم ، یعنی انتظار ما از آنها این باشد که آنگونه که شایسته است رفتار کنند ، به مشکل برمی خوریم و اینجا حقیقت جویی مسئله ساز است در روابط .
مثلاً >>> صداقت و راستگویی حق است ( حقیقت ) و شایسته یک انسان سالم نیست که دروغ بگوید ، اما واقعیت موجود این است که همکار من که در تعامل نزدیک هم در محیط کار با او هستم ، راحت دروغ می گوید ، و من حقیقت جو تحملش را ندارم و آزرده و در رنج هستم هروقت او را می بینم ( تحمل وجود او را ندارم ) .
در مجموع :
یکم - انتظار از خود (بطور ایده آل گرایانه و کمال طلبی ) که مبتنی بر ریز بینی و دقت زیاد هم هست ، باعث می شود خیلی جاها به خودت گیر بدهی و هرجا آنچه انتظار داری تحقق نیابد یا تأخیر بیافتد نتوانی بگذری و ....
دوم - تمرکز و توجه روی جزییات ( چه در رابطه با خود چه محیط ، چه دیگران ) در یک کلام جزئی نگری و گاه تیز بینی
سوم - حقیقت جویی در تعاملات
این هر سه وقتی با هیجان مداری و پراکندگی ذهنی که در بالا گفتم همراه شد ، یک نوع نارضایتی از خود و اطرافیان و حتی گاه محیط را به دنبال دارد و ایجاد فشار روانی می کند که یا به صورت اضطراب و استرس یا عصبی شدن و پرخاش ، یا هردو آنها با هم بروز می کند .
علاقه مندی ها (Bookmarks)