این روزها پر شدم از هزار و یک حس متضاد...
گاهی می ترسم از آینده؛ از این که نتونم دویاره زندگیمو بسازم...
گاهی انگار انرژیم هزار برابر می شه و هر چی کار عقب افتاده دارم به سرانجام می رسونم... و بعضی اوقات هم انقدر کسل که حتی حوصله ی خودم رو هم ندارم.
گاهی اونقد نیاز عاطفی و شاید جنسی ( فکر نکنین این نیاز فقط برای مرداست!) وجودم رو می گیره که دلم می خواد با اولین خواستگار از این خونه برم و حداقل یکم التیام پیدا کنم. دلم می خواد محبتم رو نثار یه مرد کنم و پهنای شونش رو کنار خودم حس کنم ولی ترس از اشتباه دوباره من رو به عقب نشینی می کشونه.
گاهی هم سنگینی نگاه اطرافیان رو حس می کنم و نمی تونم محکم و قاطع یاشم؛ یا در برابر دلسوزی های بی جاشون ( که درواقع فقط برچسبیه برای پوشوندن حس کنجکاویشون) چنان بغض می کنم که شب تا صبح گریه کردن هم برای خالی شدن این بغض کافی نیست!
نه از طلاقم پشیمونم و نه دلم برای همسر سابقم تنگ شده... فقط احساس می کنم هیچی سر جای خودش نیست... حتی احساس می کنم من سر جای خودم نیستم!
وقتایی که تو یه جمع شاد هستم و می خندم مدام این فکر تو ذهنم می چرخه که آیا " من واقعاً خوشحالم؟!" و " من واقعاً خوشبختم؟ً!"
برای ارشد باید درس بخونم؛ من که عاشق رشتم بودم اما الان با خودم می گم بخونم که چی بشه؟ مسئولیت کارای خونه رو از رو دوش مامانم برداشتم و خودم انجام می دم فقط برای اینکه از درس و رشتم فرار کنم؛ فکر می کنم رشتم مردونست و من به زنانگی نیاز دارم!!!
کم تر از یک ماهه دیگه من 22 ساله می شم؛ دلم می خوااد زمان رو نگه دارم... احساس می کنم عمرم داره از دست من فرار می کنه و دارم فرصت زندگی کردن رو از دست می دم!
از دوستام فاصله می گیرم چون احساس می کنم دنیای اونا با من متفاوته؛ احساس می کنم اونا دارن موضوعات پیش پا افتاده رو بزرگ می کنن و در اصطلاح از کاه کوه می سازنند ؛قصد توهین به هیچ کدوم از اعضای هم دردی و مراجعین عزیز رو ندارم ولی همین حس رو در مورد تاپیک های اینجا دارم؛ گاهی با خودم می گم اینا که مشکل نیست! چرا مردم به خاطر این چیزا شیرینی زندگیشون رو از دست می دن؟
کودک درونم مرتب برای بچه های کوچه و خیابون دست تکون می ده و بهشون می خنده؛ از اینکه دارن از زندگیشون لذت می برن تمام وجودم به وجد میاد! دیگه برام مهم نیست که کجام؛ فقط براشون دست تکون می دم تا شیرینی لبخندشون رو به سمت خودم حس کنم!
....
احوالات این روزام خیلی بیشتر از این چند خطیه که اینجا نوشتم؛ولی واقعاً من چمه؟؟؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)