سلام دوستان عزیز:
شوهرم 2 ماه است که برادرشو در اثر سکته ناگهانی قلبی از دست داده. طی این مدت فکر میکردم هرچه بگذره بهتر میشه اما اوضاع زیاد تغییری نکرده... خیلی ناامید شده و میگه دیگه زندگی برام مفهومی نداره آدم این همه زحمت بکشه یک دفعه میوفته میمیره هر چی از دنیای بعد و این حرفا براش میگم میگه میدونم که برادرم جاش خوبه اما من دلم براش تنگ میشه.... اصلا حاضر نمیشه این موضوع رو قبول کنه و همش میخواد فراموشش کنه و یه جوری ازش فرار کنه.... با کلی زحمت دانشگاه قبول شد اما الان دیگه حتی حال و حوصله درس خوندنم نداره و خلاصه آدمی که کلی شوق و شور داشت الآن دیگه هیچ امیدی نداره اگه بخواد قبولم بکنه چون کارش با باباش مشترکه هرروز همدیگه رو میبینن و باباشم تا چشمش به شوهرم میوفته شروع میکنه به گریه زاری و آخو ناله....... خلاصه نمیدونم باید چیکار کنم این موضوع داره روی رابطمونم اثر میذاره و از همه بدتر داره شوهرمو به افسردگی میکشونه.... چیکار کنم که بپذیره و از این منجلاب بی حوصلگی و ناامیدی بیاد بیرون؟؟میترسم افسردگی بگیره.. لطفا کمکم کنید..... ممنونم و منتظر راهنماییاتون هستم
علاقه مندی ها (Bookmarks)