به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 23
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 آبان 91 [ 18:49]
    تاریخ عضویت
    1391-8-20
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    257
    سطح
    5
    Points: 257, Level: 5
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    برای جدایی از چه راهی اقدام کنم.خواهش میکنم راه حل بدید نه نصیحت

    سلام
    هفت سال از زندگی مشترکم میگذره و از اولین روزهای پس از ازدواج جدایی همیشه دغدغه اصلی زندگیم بود.
    قبل ازدواج هفت ماه با همسرم رفت و آمد داشتم اما هیچ وقت مهرش به دلم نرفت و در مقابل اون ادعا میکرد دوستم داره...
    برای همین مشکل رفتم پیش یه مشاور معروف ....بهم گفت اگه دوستش نداری ازدواج نکن و در مقابل به همسرم گفت شما چطور نتونستید در این مدت مهر خودتون را تو دل همسرتون جا بدید و اونو به خودتون علاقمند کنید!!!!
    خوب من به دلایلی مجبور شدم این ازدواج را بپذیرم
    از جمله نگاه سنتی خانواده های ایرانی به ازدواج!!!

    ازنظر فرهنگی خیلی باهم فرق داریم که این مساله بعد شروع زندگی بیشتر برام مشخص شدو چون خانواده اش شهرستان دور بودند قبل ازدواج دو بار بیشتر ندیدمشون

    همسرم آدم بدی نیست ..تحصیلاتش فوق لیسانسه.اهل هیچ خلافی نیست اما فقط سرش تو کار خودشه و از بعد عاطفی توجهی به من نداره....تمام تعطیلات تو خونه هستیم و وقتی اعتراض میکنم میگه من خسته هستم و میخوام استراحت کنم!!!
    میگه برای شماها دارم تلاش میکنم....اما دریغ که اصلا نمیتونه منو به عنوان یک زن و یک همسر درک کنه!

    از نظر سطح خانوادگی و فرهنگی و حتی سیاسی و مذهبی خیلی با هم فرق داریم.
    اختلاف سطح مادی و فرهنگی خیلی برام اهمیت نداشت ...اما در مورد مذهب فریب کاری کرد و درون خودشو طوری نشون داد که من فکر کنم اعتقادات مذهبی قوی داره
    تو دوره نامزدی فقط حرفای اغوا کننده و اینکه برات برنامه ها دارم تو گوشم زمزمه شد و من خوشبین بودم که با این آدم میتونم خوشبخت بشم.
    از نظر مالی هیچی نداشت...هیچ...با یه چمدان لباس و کتاب اومد سر زندگی
    اما هیچ کدوم از اینا برام مهم نبود چون من دنبال فهم و شعو ر و معنویت بودم و دیگر هیچ!!!

    اما هیچ یک از اینها را در درونش نیافتم و هر سال بدتر سال پیش گذشت
    هیچ خاطر شیرین و به یاد ماندنی در این هفت هشت سال ندارم

    مدتی است به رفتن و ادامه تحصیل و اقامت فکر میکنه و تمام وقتش شده آیلتس.....
    در صورتی که من بهش گفتم من خارج از ایران زندگی نمی کنم!

    اما ظاهرا اون دوست داره برای هر چیزی وقت بذاره الا خانوادش!

    وقتی حرف طلاق میزنم میگه برو اقدام کن...میگم خوب تو که میدونی چقدر دوندگی داره بیا بریم درخواست توافقی بدیم ...میگه خودت برو....چون خودش هم میدونه که ذاضی به جدایی نمیشه!
    اما واقعا بریدم.....هیچ علاقه ی قابل احساس و باوری از سوی او نیست و من بارها و بارها اینو بهش گفتم و اون هیچ توضیح موجهی برای این سردی و بی توجهیی نداره...و در نهایت میگه تو تحمل عشق منو نداری !!!!!!!
    و گاهی میگه من عاطفی نیستم ….یا بلد نیستم……
    میگم عشق ورزیدن بلد بودن نمیخواد ….درسته یه چیزی به اسم مهارت زندگی داریم …اما من فکر میکنم اگه عاشق باشی عشق ورزیدن هم تو فطرت آدماست
    چطور دسته گلهای نامزدی و ابراز عشقهای قبل ازدواج و خیلی کارهای دیگه که مردها برای گرفتن جواب مثبت انجام میدن را بلد بود اما بعد ازدواج همه اینها دود شد رفت هوا…
    تو دوره نامزدی و عقد هر چی میخواستم از زیر سنگ هم میشد برام پیدا میکرد….حتی وقت مشاوره اون دکتر معروف را هم خودش جور کرد…..اما همه ی اینها فقط تا قبل ازدواج بود???
    پس از تولد دخترم به بهانه بیدار شدن و مزاحمتهای بچه اتاق خوابش را از من جدا کرد ....تا دو سال بعد که دیگه مشکلی نبود و دخترم تا صبح خودش میخوابید وقتی به موضوع اشاره کردم گفت کمرم رو تخت درد میگیره و من بهش گفتم داری با این کارت یه اشتباه بزرگ مرتکب میشی!

    و اون فقط به این فکر میکنه که شب راحت بخوابه تا صبح به موقع بره اداره.......
    الان یه دختر سه ساله دارم و با وجود اون هم دیگه به جایی رسیدم که نمیتونم به زندگی مشترک ادامه بدم.
    دارم از نظر روحی و روانی تحلیل میرم و نگران سلامتی ام هستم.

    طلاق عاطفی ما سالهاست اتفاق افتاده .....

    دلم میخواست از جزییات مشکلم با همسرم بیشتر بگم اما الان بیش از هر چیز به راهی که برای درخواست جدایی طی کنم نیاز دارم.
    قطعا من هم در این زندگی اشتباهاتی داشتم .....اما خوب دیگر برایم مسلم است که نمیتوانم با شخصیت همسرم کنار بیام.
    سرزنشم نکنید ....نصیحتم نکنید ...

    یاریم کنید

    من تهران هستم.
    شوهرم تحت هیچ شرایطی حاضر به جدایی نیست و من هم در حال حاضر توانایی گرفتن وکیل را ندارم که کارها را انجام دهد.

    خواهش میکنم کسانی که با این راه تلخ آشنایی دارند من را راهنمایی کنند.
    مهریه و سایر حق و حقوق برام مهم نیست
    چون توانایی دادنش را هم نداره....!!
    نهایتش میخواد با قسط بندی بده که این خواسته من نیست....من فقط جدایی میخوام

    بی صبرانه منتظر راهنمایی شما برای طی این مسیر هستم.

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 23 فروردین 92 [ 15:52]
    تاریخ عضویت
    1391-4-20
    نوشته ها
    188
    امتیاز
    1,048
    سطح
    17
    Points: 1,048, Level: 17
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 52
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    559

    تشکرشده 569 در 163 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: برای جدایی از چه راهی اقدام کنم.خواهش میکنم راه حل بدید نه نصیحت

    دوست عزیز ، می دونم که خسته هستی و فقط به بیرون اومدن ازون شرایط فکر می کنی ، میدونم که گفتی نصحیت نکنید ، چیزی نگید و فقط راهکار ارائه بدین

    اما ... یه سوال؟ واقعا فکر می کنی بعد از جدایی شرایطتت بهتر از حالا میشه؟ بیا دختر کوچولوی 3 سالت رو فاکتور بگیریم!
    یعنی نه به سرنوشتش نه به مسئولتی که در قبالش دارید و نه به نحوه زندگی و اقامتش بعد از طلاق .. به هیچکدوم کاری نداریم (فعلا)

    اما بگو مطمئنی بعد از اینکه جدا شدی به چیزی که تو ذهنته میرسی؟
    بعد از طلاق چی انتظار تورو میکشه؟
    مطمئنی جدایی برات بهترین راهه و آرامشی رو که تو این خونه نداری رو به دست میاری؟
    درسته وضعیت الانت بده ، اما مطمئنی وضعیت بعد از جداییت بدتر نیست؟

    تو این 7 سال زندگی به مشاور مراجعه کردین ؟ راهی رو رفتین تا رابطتون بهبود پیدا کنه؟
    اصلا تلاش درست و حسابی برای احیاء زندگیتون کردین؟

  3. 6 کاربر از پست مفید کبـود تشکرکرده اند .

    کبـود (شنبه 20 آبان 91)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 آبان 91 [ 18:49]
    تاریخ عضویت
    1391-8-20
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    257
    سطح
    5
    Points: 257, Level: 5
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: برای جدایی از چه راهی اقدام کنم.خواهش میکنم راه حل بدید نه نصیحت

    خواهش میکنم من منتظر راه حل هستم
    دلم دیگه هیچ تلاش و راه حلی نمیخواد
    به اندازه کافی از بی توجهی همسرم زجر کشیدم
    طلاق کمترین کاری است که میتوانم برای رسیدن به آرامش انجام دهم حتی اگر آینده ای سخت تر در انتظارم باشد
    من آرامش میخواهم
    واین آرامش را به دخترم هم خواهم داد

    خواهش میکنم به من راه را نشان دهید تا در گیر سر در گمی های دادگاههای مرد سالار این سرزمین نشوم!

  5. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 آذر 95 [ 17:27]
    تاریخ عضویت
    1391-8-16
    نوشته ها
    394
    امتیاز
    4,863
    سطح
    44
    Points: 4,863, Level: 44
    Level completed: 57%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    906

    تشکرشده 891 در 308 پست

    Rep Power
    51
    Array

    RE: برای جدایی از چه راهی اقدام کنم.خواهش میکنم راه حل بدید نه نصیحت

    البته محاله که بتونید طلاق بگیرید.. چون همسرتون نه معتاده، نه دست بزن داره، نه توهین می کنه، نه فحش می ده، نه مشروبخوره، نه خیانت می کنه وو.....
    ثانیا 4 سال دیگه هم میاد بچتون رو ازتون میگیره. خود دانید!

  6. 2 کاربر از پست مفید mehran21 تشکرکرده اند .

    mehran21 (یکشنبه 21 آبان 91)

  7. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 12 دی 91 [ 23:08]
    تاریخ عضویت
    1391-2-17
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    727
    سطح
    14
    Points: 727, Level: 14
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 73
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    46

    تشکرشده 44 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: برای جدایی از چه راهی اقدام کنم.خواهش میکنم راه حل بدید نه نصیحت

    نقل قول نوشته اصلی توسط ملیکه
    خواهش میکنم من منتظر راه حل هستم
    دلم دیگه هیچ تلاش و راه حلی نمیخواد
    به اندازه کافی از بی توجهی همسرم زجر کشیدم
    طلاق کمترین کاری است که میتوانم برای رسیدن به آرامش انجام دهم حتی اگر آینده ای سخت تر در انتظارم باشد
    من آرامش میخواهم
    واین آرامش را به دخترم هم خواهم داد

    خواهش میکنم به من راه را نشان دهید تا در گیر سر در گمی های دادگاههای مرد سالار این سرزمین نشوم!
    راه طلاق که از اتوبان بسیجه فکر کنم اونجا دادگاه خانوادست از اونجا اقدام کن

    ولی اینجا مشاور حقوقی فکر نکنم داشته باشه یه سر به یه مشاور حقوقی بزن بگو می خوام خودم اقدام کنم . حتما راهنمایی میکنه .فکر نکنم هزینه زیاد داشته باشه
    شما که نمیتونین از پس هزینه وکیل بر بیاین مهرتونم که می خواین ببخشین چجوری میخواین از پس هزینه زندگی بعد طلاق بر بیاین .



  8. کاربر روبرو از پست مفید amirtina تشکرکرده است .

    amirtina (یکشنبه 21 آبان 91)

  9. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 25 دی 91 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1390-11-14
    نوشته ها
    548
    امتیاز
    1,860
    سطح
    25
    Points: 1,860, Level: 25
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1,833

    تشکرشده 1,864 در 493 پست

    Rep Power
    67
    Array

    RE: برای جدایی از چه راهی اقدام کنم.خواهش میکنم راه حل بدید نه نصیحت

    خودتون بهتر از ما می دونید که اگر مرد حاضر به طلاق دادن نباشد، راهی برای طلاق نیست مگر در موارد خاص که گویا همسر شما شامل اون موارد خاص نمی شه.

    نوشتی که همسرت مرد بدی نیست، اهل هیچ خلافی هم نیست فقط کار به کار شما نداره. سرش به کار خودش است. زبان می خونه، کار می کنه و ...

    نمی گم این خیلی خوبه. متوجه مشکلاتش هستم. ولی حالا که کاری بهت نداره، فرض کن جدا شدی. زندگی خودت را بکن. به جای این که اینقد حرص بخوری، یا بیفتی دنبال وکیل و دادگاه و ... که تقریبا از محالاته بتونی طلاق بگیری، فرض کن طلاق گرفتی. برای دل خودت و دخترت برنامه ریزی کن و زندگی کن.

  10. 2 کاربر از پست مفید پیدا تشکرکرده اند .

    پیدا (یکشنبه 21 آبان 91)

  11. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 اردیبهشت 98 [ 09:11]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    939
    امتیاز
    15,687
    سطح
    80
    Points: 15,687, Level: 80
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 163
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6,262

    تشکرشده 5,821 در 1,048 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    139
    Array

    RE: برای جدایی از چه راهی اقدام کنم.خواهش میکنم راه حل بدید نه نصیحت

    ملیکه جان
    من خودم یک زن مطلقه هستم
    خودم یه پسر 5 ساله دارم که باباش بعد طلاقمون بردش از ایران

    من خیلی خوب درک میکنم چی میگی
    ولی
    ولی
    ولی
    شرایط من با شرایط شما از زمین هست تا آسمون

    مشکل شما و شوهرت فقط اینه که از زندگی متاهلی خسته شدین
    افسرده شدین
    هر دو تون

    این پست خودمو اینجا برات میذارم تا بری مطالعه کنی، فقط برای اینکه ببینی دیگران با چه مشکلاتی تو زندگیشون دست و پنجه نرم میکنند

    من یک مطلقه هستم

    تازه ایناییکه اینجا نوشتم
    یک قطره از دریای زجراییکه من کشیدم نبود

    ببین عزیزم
    به خدا میتونی زندگیتو دوباره بسازیو ترمیمش کنی
    با خوندن مقاله، میتونی تواناییتو در ابراز علاقه و احساسات به شوهرت بالا ببری
    و میتونی طوری رابطه رو مدیریت کنی که اونم یخش رو بشکنه و شروع کنه بهت ابراز علاقه کردن

    نباید هی زندگی بعد از ازدواج رو با دوران نامزدی مقایسه کنی
    معلومه که دوران نامزدی خیلی متفاوته با دوران بعد از ازدواج

    مطمئن باش خودتم دیگه اون دختر دوران نامزدیت نیستی
    توقعاتت...طرز فکرت...مسولیتات و ..... همه تغییر کرده

    شوهرت مرد خوبیه
    توهم درکش کن

  12. 4 کاربر از پست مفید نادیا-7777 تشکرکرده اند .

    نادیا-7777 (دوشنبه 22 آبان 91)

  13. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 21 تیر 99 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,339
    امتیاز
    22,823
    سطح
    93
    Points: 22,823, Level: 93
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 527
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsTagger First ClassOverdrive
    تشکرها
    3,264

    تشکرشده 3,442 در 1,036 پست

    Rep Power
    148
    Array

    RE: برای جدایی از چه راهی اقدام کنم.خواهش میکنم راه حل بدید نه نصیحت

    چرا همسرت راضی به طلاق شما نمی شه؟

  14. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 آبان 91 [ 18:49]
    تاریخ عضویت
    1391-8-20
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    257
    سطح
    5
    Points: 257, Level: 5
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: برای جدایی از چه راهی اقدام کنم.خواهش میکنم راه حل بدید نه نصیحت

    سلام مجدد
    ممنون از همه ی دوستانی که راهنمایی کردند یا خواستند دوباره متوجه عواقب کارم باشم
    منم میدونم قرار نیست بعد طلاق مدینه یفاضله ای انتظار منو بکشه....خصوصا در جامعه ای که ما زندگی میکنیم.

    گاهی به دیگران میگیم بین بد و بدتر بد را انتخاب کن.....اما من میخوام بدتر را انتخاب کنم....چون واقعا شوهرم حاضر به تغییر نیست
    من هم دیگه انرژیم تموم شده....تمام انگیزه هام از بین رفته......احساس ناخوشایند از زندگی مشترک بر تمام ابعاد زندگیم سایه افکنده....هیچ کار جدیدی نمی تونم شروع کنم و تنها دلخوشی ام دخترم است که روزها را در کنار هم در خانه میگذرانیم.

    دوستی گفته بود:

    "نوشتی که همسرت مرد بدی نیست، اهل هیچ خلافی هم نیست فقط کار به کار شما نداره. سرش به کار خودش است. زبان می خونه، کار می کنه و ...

    نمی گم این خیلی خوبه. متوجه مشکلاتش هستم. ولی حالا که کاری بهت نداره، فرض کن جدا شدی. زندگی خودت را بکن."
    .
    .
    خوب اگه قراره من زندگی خودمو بکنم ترجیح میدم شوهرم نباشه حالا میگم چرا?

    اما قبلش بگم قضاوت در دنیای مجازی خیلی مشکله.....به اندازه تار و پود یه زندگی هفت ساله باید بنویسی و شرح بدی تا شاید بتونی تمام زوایای قضیه را مشخص کنی تا اون وقت یه قاضی عادل بیاد بگه حق با کیه و یا راه درست چیه!

    شوهرم از یک خانواده عشایر زاده است.....همین خصوصیتش منو جذب خودش کرد که علارغم تفاوتهای فاحش طبقاتی بیشتر باهاش آشنا بشم.
    اون مصداق همون مردایی است که میگن با یه نگاه عاشق شدیم!!!
    بلافاصله بعد آشنایی(که اونم در یک محیط فرهنگی اتفاق افتاده بود)گفتم بیاد خونمون تا با پدر و مادرم آشنا بشه و تو اون دیدار پیشنهاد خواستگاری را مطرح کرد
    اگه حمل بر خود پسندی باشه در قالب خواستگاریهای سنتی خواستگاران زیادی آمده بودند اما من مشکل پسند بودم و در کل خواستگاری سنتی را دوست نداشتم .

    پدر و مادرم بعد از اولین دیدار با همسرم اونو پسند کردند....به عنوان جوان تحصیلکرده و مودب و صاف و بی پیرایه!!
    و در یک کلام جوانی بود که هر چند دستش خالی بود اما میخواست رو پای خودش بیایسته...
    با اینکه خانواده مذهبی داشتم اما فکر بازی داشتند و اجازه دادند ارتباط بیشتری برای آشنایی و شناخت داشته باشیم.

    خوب مشکل از اون جا شروع میشه که قرار نیست همه ی خوبیها تو یه نفر جمع بشه!!!!
    ایشون چون تو یه محیط عشایری با فرهنگی که زمین تا آسمون با ما فرق داشت پرورش یافته بود
    کسی بهش نگفته بود چی درسته و چی غلط و خودش محیط اطراف را کشف کرده بود....خوب این یه حسنه!
    اما اون از نظر شخصیتی برای من قابل هضم نبود و نمی فهمیدم مشکل کجاست!
    وقتی با هم نامزد بودیم بهش گفتم دوست دارم با من حرف بزنی.......اما بعدها گفت من معنی این حرفتو نفهمیدم ....منظورت چی بود!!

    خوب شاید حرف من در یک قالب خیلی ساده مطرح شد اما برای خودش دنیایی معنا داشت!
    و اون قادر به درک این معنا نیست که یک من دنبال ارتباط و نزدیکی عاطفی و معنوی بیشتری بودم.

    خودش همیشه میگه من دوست دارم با هم قبل از اینکه زن و شوهر باشیم دوست باشیم اما از درک ساده ترین راههای ارتباط عاطفی عاجزه!!!!!

    براتون یه مثال ملموس میزنم تا کمی ذهنتون باز بشه:

    تو دوره نامزدی من دانشجو بودم و اون در یکی از نهاد های دولتی دوره سربازی را میگذروند....روزی که سربازیش تموم شد دانشگاه نرفتم و از یک شیرینی فروشی معروف شهر یک جعبه شیرینی بزرگ خریدم و بردم محل کارش و تو لابی تحویلش دادم.خیلی خیلی جا خورد و شاید خیلی هم خوشحال شد
    حالا بعد هفت سال ازم میپرسه اون روز برای چی این کار را کردی....میخواستی بیایی محل کار منو ببینی!!!! انگیزت چی بود من که برای تو کاری نکرده بودم!!!؟؟؟

    من نمیتونستم براش معنای بزرگ کاری که کرده بودم توضیح بدم....یعنی وقتی میبینم تو دریافت ساده ترین مفاهیم عاجزه منم هنگ میکنم که چطور باید توضیح بدم!

    اون فکر میکنه که محبت باید در ازای محبت باشه و یه بار به من گفت اگه کسی به من محبت بکنه دوست ندارم از من انتظار محبت داشته باشه!!!!

    من فکر نمی کنم این جور دریافتهای درونی را بشه به کسی یاد داد!!اگر هم بشه من معلم خوبی برای یاد دادن الفبای عشق ورزیدن و فهماندن الفبای درک کردن نیستم!


    تو خونه اهل بگو و بخند نیست....
    وقتی از سر کار میاد میگم چه خبر و همیشه جواب تکراری هیچی ...سلامتی!!
    میگم مگه میشه هر روز تو بری بیرون و بعد چند ساعت که بر میگردی هیچ حرفی برای گفتن نداشته باشی!؟؟؟
    اگه من شروع کننده حرفی نباشم هیچ ارتباط کلامی بین ما شکل نخواهد گرفت مگر صحبتهایی در رابطه با دخترمان!
    در صورتیکه وقتی تو یه محیط دیگه ای غیر از خونه قرار میگیره خیلی حرفها برای گفتن داره که برای جمع تعریف کنه

    یه مطلب مهم دیگه که میخوام بهش اشاره کنم اینه که:
    دوستی گفته بود شما که از پس هزینه وکالت بر نمیایین چطور میخواهین بعد طلاق زندگی کنید؟
    براتون گفتم که شوهرم با دست خالی اومد
    قرار بود یه خونه رهن کنه که قسمت این شد که پدرم دنبال این باشه که برامون آپارتمان بخره
    شوهرم قول داد که بخشی از هزینه خرید را جور کنه(به واسطه فروش مغازه ای که از قبل روش سرمایه گذاری کرده بود)
    اما خبری از پول نشد و پدرم مجبور شد با سختی فراوان باقی پول خرید آپارتمان را جور کنه و همسرم گفت که مغازش فروش نرفته و اونجا محیط کوچیکه و مشتری پیدا نشده.....خوب ما هم سخت نگرفتیم چون اون مغازه منبع درآمد خانوادش بودو پدرم قلبا راضی نبود که اونا به سختی بیافتند.
    خانواده ام خیلی پولدار نبودند یه زندگی متوسط کارمندی....اما ما اهل قناعت هستیم و پدر و مادرم با قناعت صاحب همه چیز شدند.

    بعد از ازدواجمان وقتی اختلافاتمان شکل گرفت من ازش خواستم یه محل سکونت دیگه با هزینه خودش تهیه بکنه چون این وظیفه ی مرد است نه زن!!
    خصوصا این که پدر و مادرم به خاطر خرید اپارتمان تا مدتها تحت فشار مالی بودن و من واقعا از این موضوع ناراحت بودم .اتتظار داشتم همسرم مبلغی را پس انداز کند و میتوانست این کار را انجام بدهد....اما احساس دینی دیر کار نبود
    میگفت خانوادت به خاطر تو این کار را کردند!

    طرفهای خودشون پسر خونه که باید تهیه کنه هیچ حتی جهزیه هم با مرده!
    اما محبت ما ظاهرا براش خیلی هضم ناشدنی بود....پدرم دختر داد....جهزیه داد ......خونه داد .....تو هزینه مراسم کمک کرد.....کادوی ازدواج هم حواله ثبت نام یه ماشین و یه سفر عمره برای ماه عسل داد!!!!

    میدونم میگین خوب اشتباه کردید.....آره اشتباه کردیم....پدر و مادرم همه ی این کارها را به عشق تنها دخترشان کردند اما شوهرم قدر شناس نبود و داستان را از زاویه دیگری تجزیه و تحلیل میکرد!

    و حالا عمرا زیر بار این که بره خودش جایی خونه بگیره نمیره!
    این همون آدمی است که میگفت من دوست ندارم داماد سر خونه بشم و دوست دارم همه چیز را خودم بدست بیارم!!!!!!!!
    من آدم تنگ نظری نیستم اما اونقدر در زمینه های مختلف از خودش و خانوادهاش بی توجهی دیدم که برام خیلی سخته این آدم از وجود من و خانواده ام تو رفاه زندگی کنه و حاضر نباشه آخر هفته دو ساعت برای گردش خانواده اش وقت بذاره.....حقش این بود که تو این اوضاع اقتصادی مملکت تا ساعت 12 شب جون بکنه و پنج شنبه و جمعه هم بره سر کار تا بتونه کرایه خونه و هزینه های زندگی را جوابگو باشه! کاری که خیلی از مردهای این دوره مجبورند انجام دهند.

    خانواده اش بعد از سالها زندگی عشایری بیست سالی است که شهر نشین شدند اما با همان سیستم قبلی زندگی میکنن.
    از رسم و رسومات ما هیچی نمیدونن و به خاطر سطح پایین مالی تو هیچ مناسبتی به من کادو ندادن....که اگه داشتند هم نمیدادند چون این چیزها را بلد نیستند!

    [/color]یه چیز دیگه هم که داغش برای همیشه به دلم میمونه و بغضش تو گلوم براتون بگم و صحبت را تموم کنم:
    خانوادش با چند نفری از اقوام نزدیکشون از شهرستان دوری اومدن تهران و مثل بقیه مهمونا چند ساعتی تو مراسم عروسی شرکت کردند. و بعد هم رفتند منزل یکی از دوستای شوهرم

    و اما روز بعد که خیلی از ایرانیها مراسم پاتختی دارند تو مراسم شرکت نکردند !!!!!!!
    همون شب و روزهای بعد سر این مساله زیاد حرفی نزدم چون همسرم گفت تو ساختمون یه مشکلی پیش اومده و خانوادم درگیر کلانتری شدند و نشد که بیان.....منم گفتم مراسم زنانه بود ...خانمها میومدند....بازم داستان سر هم کرد که خانواده من با این رسم ها آشایی ندارند و نمیدونستند که این طوری است و حتما باید بیاییندو موضوع ظاهرا تمام شد!

    تا اینکه چند ماه پیش خواهر شوهرم سر از راز سر به مهرشان برداشت و گفت که روز پاتختی عموم با پدرم سر ازدواج برادرم بحث کرده که این خانواده به شما نمیخوردند و چرا با اینها وصلت کردید(خود عمو سه تا دختر دم بخت داشت و چشمش دنبال گل سر سبد جوانان فامیل یعنی شوهر من بوده)
    و خلاصه دعوا و بگو مگو میشه و اونا نمیان پاتختی!
    بعد خواهر شوهرم گفت من اگه جای تو بودم نمیتونستم همچنین چیزی تحمل کنم و میذاشتم میرفتم از اون زندگی و تو خیلی خانمی کردی که چیزی به روی خودت نیاوردی!

    خوب بله من خانمی کردم به دو دلیل اول اینکه واقعیت داستان را نمی دانستم و بعد به خاطر اینکه میخواستم زندگی کنم!

    شمایی که خواننده این ماجرا هستین آیا شرکت نکردن خانواده داماد در مراسم پاتختی برای سایر مهمانان سوال برانگیز نخواهد بود!؟ چه حرف و حدیثهایی دنبال من راه افتاد خدا داند!

    نگویید که حرف مردم اهمیت نداره و آبروی من برده نشده!!!
    پدرم بعدها میگفت نیومدند که نیومدند اینکه مهم نیست....بنده خدا برای ارامش من میگفت!

    دریغ از یک عذر خواهی ساده....انگار هیچ اتفاقی نیافتاده.......سطح فرهنگ و شعور خانواده همسر من این است!


    میدونم خیلی حرف زدم و میدونم یه علامت سوال بزرگ تو ذهن شماست که چرا با این آدم و با این همه اختلاف سطحی که داشتید ازدواج کردید!؟؟

    - من دنبال معنویات و فعم و شعور بودم....نه خانواده و مال و.......
    -من زشت نبودم که رو دست خانواده ام مونده باشم بلکه شوهرم عاشق زیبایی من شد .....خواستگار دکتر و مهندس و خانواده های با اصالت هم کم نداشتم اما من سختگیر بودم و میخواستم همسر آینده ام خودش مرا انتخاب کرده باشه نه خانواده اش!
    -من میخواستم دهن آدمهایی را ببندم که از ازدواج نکردن من میپرسیدن و زخم زبانهایی که مادرم تحمل میکرد.....ومن ازدواج کردم علارغم اینکه همسرم را دوست نداشتم و مهرش به دلم راه نیافته بود اما در ظاهر توانست موافقت من و خانواده ام را کسب کند !
    -همسر مرا فریب داد...در طول نامزدیمان خودش را ادم با ایمان و مذهبی نشون داد و روز خواستگاری اول وقت نماز خوند....و در گوش من زمزمه های زیادی برای ساختن یک زندگی پر بار خواند....اما به مرور زمان فهمیدم که در انتخاب مرتکب اشتباه بزرگی شدم و اشتباه دومم که بزرگتر بود آمدن دخترم بود......شوهرم میگفت تا پدر نشوم بزرگ نمیشوم....پدر شدن آدم را یه جور دیگه متحول میکنه و من باز فریب تئوریهای مسخره اش را خوردم.


    اگر موفق به طلاق نشوم حداقل کاری که انجام خواهم داد اجرای مهریه و درخواست تهیه یک مسکن از سوی همسرم خواهم بود.
    بعضی آدمها لیاقت و ظرفیت ندارند که یک شبه صاحب همه چیز شوند!!!


    پیشاپیش از همدری و راهنماییتان ممنونم و اگر سرزنشم کنید حق دارید و اگر حق به جانب همسرم دهید هم مختارید!






    امیدوارم دوستی که پرسیده بود:
    چرا همسرت راضی به طلاق شما نمی شه؟

    جواب خودش را گرفته باشه
    [size=medium]

  15. کاربر روبرو از پست مفید ملیکه تشکرکرده است .

    ملیکه (یکشنبه 21 آبان 91)

  16. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 21 تیر 99 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,339
    امتیاز
    22,823
    سطح
    93
    Points: 22,823, Level: 93
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 527
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsTagger First ClassOverdrive
    تشکرها
    3,264

    تشکرشده 3,442 در 1,036 پست

    Rep Power
    148
    Array

    RE: برای جدایی از چه راهی اقدام کنم.خواهش میکنم راه حل بدید نه نصیحت

    سسلام ملیکه جان (دوست داشتم معنی اسمتو می دونستم)
    من جواب سوالمو از زبان تو نگرفتم شاید جواب سوال من از نظر تو ساپورت مالی شما و یا زیبایی شما و یا سطح فرهنگی بالای شماست که باعث میشه همسرت حاضر به جدایی نشده............
    ولی من مطمئنم که یه دلیل خیلی بزرگ داره و اونم اینکه تورو دوست داره ولی با مدل خودش مدلی که ملیکا اصلا دوست نداره و به چشمش نمی اد........

    یه زمانی دوست داشتم همسرم کلامی بهم محبت کنه و شده بود برام یه عقده و فکر می کردم بدبختم که گوشام نباید هیچ وقت بشنوه ولی یاد گرفتم که محبت رو هرجوری همسرم بهم کرد سر هوا بزنم

    فکر کنم زندگیت ارزش اینو داشته باشه که به اندازه یه تاپیک که اینجا باز کردی تحمل کنی و قبل از اینکه با اصرار از کاربر ها بخوای که برای طلاق راهنماییت کنند و بگی رمقی نداری که دوباره تلاش کنی براش وقت بذاری و دنبال راهکار دیگه ای جز طلاق باشی

    فعلا طلاق رو بیخیال شو لطفا چون همیشه وقت براش هست...............

    میشه بگی برای حفظ اقتدار و عزت نفس مردت که از هزار تا حرف منطقی برای مرد ارزش بیشتر چی کار کردی؟
    تو این سالها چه کارها و تلاش هایی کردی برای تغییر زندگیت؟



  17. کاربر روبرو از پست مفید eghlima تشکرکرده است .

    eghlima (یکشنبه 21 آبان 91)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. آیا مشکل در ازدواج نکردن و رابطه ناسرانجام تقصیر من بوده؟
    توسط برگریز در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: چهارشنبه 31 تیر 94, 06:43
  2. همسرم کارای شخصیشو از من انتظار داره واسش انجام بدم
    توسط mehrazar2 در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: چهارشنبه 29 مرداد 93, 19:30
  3. مصیبت ناگهانی
    توسط sisili در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 34
    آخرين نوشته: یکشنبه 23 آبان 89, 16:53
  4. خواجه نصیر (منزلت علم )
    توسط omed در انجمن داستان و حکایت آموزنده
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: یکشنبه 04 اسفند 87, 18:45

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:44 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.