سلام من سارا هستم 23 سالمه . این چند روز بدترین روزهای زندگیم بود کسی که تا حالا عاشقش بودم زندگیمو نابود کرد همش دروغ بود دلم می خواد بمیرم .
من دو سال پیش با پسری آشنا شدم که دوست همکلاسیم در دانشگاه بود و بهش خیلی علاقمند شدم و بهم خیلی محبت میکرد و همیشه از زندگی مشترک حرف میزد و واقعا عاشقش شدم . دو سال از من بزرگ تره و پدرش ازدواج کرده و فرانسه زندگی میکنه و مادرش هم ازدواج کرده و همینجاست. پسر خیلی خوش برخورد و دوست داشتنیه و وضع مالیشون هم خیلی خوبه. با خانوادم دربارش صحبت کردم که وقتی شرایطشو برای پدرم توضیح دادم شدیدا مخالفت کرد و برادرم هم گفت این بهش نمی خوره آدم زندگی باشه و من واقعا ناراحت شدم ولی رابطمو باهاش قطع نکردم ولی به خانواده گفتم دوستیمون تموم شده . رابطه ما همینطور ادامه داشت و این دو سال مشکلات زیادی هم داشتم که کمکم کرد و من بیشتر بهش وابسته شدم و واقعا اون رو شوهرم می دونستم و رابطه هم با هم داشتیم و من بکارتمو هم از دست دادم ولی اصلا اون موقع ناراحت نشدم و رابطمون ادامه داشت تا همین هفته پیش که خونش بودم و بعد از رابطه بهم گفت قراره برای چند سال بره فرانسه و من فکر کردم باید زودتر رسما ازدواج کنیم تا من هم بتونم باهاش برم ولی آب سرد رو ریخت روم که قرار نیست منو با خودش ببره و بهتره رابطه ما تموم بشه خدایا من واقعا شوکه شده بودم این همونی بود که یک ساعت پیش بهم میگفت عاشقمه و حالا اینطوری بهم گفته. سریعا برگشتم خونه و همه چیز رو به مامانم گفتم و اون هم رفت به بابام گفت و حسابی دعوا شد و بابام می خواست کتکم بزنه ولی مامانم نگذاشت ولی بابام منو از خونه کرد بیرون و گفت جلوی چشمم نیا و از اون موقع هم هرچی زنگ میزنم به مامان و بابا اصلا جوابمو نمیدن یا قطع میکنن من نمیدونم چیکار کنم.دیروز زنگ زدم به این نامرد بی همه چیز که بهش فحش بدم و بهم گفت فکر کردی من با فاحشه ای مثل تو ازدواج میکنم که مثل کارد توی دل من فرو رفت آخه من فاحشم یا تو آشغال که زندگی منو نابود کردی الان فقط میخوام بمیرم همین.هرچی امید و آرزو توی زندگیم داشتم همه یکدفعه به باد رفته. شما به من بگین چیکار کنم؟