سلام دوستان، من بايد از شوهرم جدا بشم اما خانوادم قبول نمى كنن و اونو دوست دارن چى كار كنم؟ بابام ميگه معتاد كه نيست دست بزن كه نداره پس دليل واسه جدايى نيست اما من مى دونم دوسش ندارم و زيادى بچس! خواهش ميكنم كمكم كنيد
تشکرشده 7 در 5 پست
سلام دوستان، من بايد از شوهرم جدا بشم اما خانوادم قبول نمى كنن و اونو دوست دارن چى كار كنم؟ بابام ميگه معتاد كه نيست دست بزن كه نداره پس دليل واسه جدايى نيست اما من مى دونم دوسش ندارم و زيادى بچس! خواهش ميكنم كمكم كنيد
تشکرشده 10,022 در 2,339 پست
دنیا جان سلام
نمیخوای برامون بیشتر توضیح بدی ؟
از سن و سالتون؟تحصیلاتتون؟
نحوه آشناییتون؟
مدت زمان ازدواجتون؟
دلایل اصلی برای طلاق؟
اقداماتی که برای بهبود مشکل کردین؟
خوبی های و بدیهای همسرت؟
maryam123 (چهارشنبه 24 آبان 91)
تشکرشده 7 در 5 پست
من ٢٣ سالمه اون ٢٢! ليسانسيم. من عاشق كس ديگه بودم و بعد ١.٥ سال دوستى ولم كرد و منم از رو ديوونگى ازدواج كردم اين آقا منو مى خواست انا من نه ! اما تو اون حال اومد جلو و همه چى سريع پيش رفت!!!! ٧ ماه عقديم! عاشقش نيستمممممم از باهاش بودن هيچ لذتى نمى برم خيلى بچس و رفتاراى بچه گانه داره! مشاور هم رفتم چند جا يه بارم شوهرم رو بردم كه مشاورم بهم گفت حق دارى خيلى بچه و پرت ! افسره شدم ديگه. بابام راضى نمى شه و طلاق رو خيلى بد مى دونه. شوهرمم كه اصلا جدى نگرفته با همون بچه بازى مى گه اگر تو بخواى جدا مى شيم اما اونم
بايد راضى كنم ! گير افتادم . اگر خانوادم راضى شن خيلى خوبه
تشکرشده 792 در 312 پست
یه سوال میشه کنم؟
شوهرتون میدونه که قبلا با کسی دوست بودین؟
چند تا رفتار بچگانش رو میشه بنویسین؟
منم یه همچین مشکلی خوردم با نامزدم و میگه عاشقم نیست و علاقه ای بهم نداره..( البته بعد دو ماه )
میخوام شرایط رو بسنجم
mohammad2012 (چهارشنبه 24 آبان 91)
تشکرشده 338 در 136 پست
با سلام خوب شما هم باز دارین همون اشتباهی رو که تصمیم سریع برای ازدواج گرفته بودین رو برای طلاق بکار میبرین ،شما تازه هفت ماهه که عقد کردین اگه شوهر شما بچه اس هنوز شناخت کافی ندارین، بدونیین که به مرور زمان حل شدنیه چون هنوز اونقدر تجربه بدست نیاورده تا پخته بشه
و اما گفتین که به ایشون علاقه ندارین بذارین این علاقه در خودتون بوجود بیاد شاید خودتون تلاشی برای دوست داشتنش نکردین شما عقد کردین بدونیین که با طلاق چیزی درست نمیشه و بلکه مشکلاتتون بیشتر و بیشتر میشه ضربه ی روحی شدیدی بهتون وارد میشه و همچنین به همسرتون. تا زمانی که راه حلی برای مشکلتون دارین به سمت طلاق نرید.میوتونین مشاوره بگیرین که چطور علاقه مند به همسرتون بشین.
http://ahlekhaneh.ir
mostafavi9090 (چهارشنبه 24 آبان 91)
تشکرشده 7 در 5 پست
بله مى دونه حتى اون روزا قبل عقد جلوش به خاطر اون آدم
گريه ميكردم! رفتيم مشاور همش مسخره بازى در اورده مثلا با دوستامون مى شينيم داريم حرف جدى مى زنيم همش مسخره بازى در مى ياره نه كار داره نه پول داره نه خانوادش دارن فقط درسش به نسبت من بهتره . هيچ تجربه اى نداشته اولين دختره زندگيش منم! خيلى سختمه مثل يه داداش كوچيكتر مى مونه واسم. حتى بلد نيست به خودش و تيپش برسه! واقعا موندم چيكار كنم من هميشه دلم مى خواست شوهرم از خودم بزرگتر باشه و قوى و محكم باشه! زندگى بدون عشق سخته
تشکرشده 10,022 در 2,339 پست
دنیا جان
همه مسائل رو باهم قاطی نکن.
شما میگی از رو دیوانگی این کار رو کردیومقصر اصلی در این ماجرا خودت هستی و باید درستش کنی.نه اینکه دوباره خراب ترش کنی.
نمیشه امروز بگیم از روی نادانی فلان کار رو کردیم....حالا بیایم کل مسائله رو با یک کار غیر منطقی دیگه پاک کنیم.
شما اگر شرایط ازدواج نداشتی نباید کس دیگه رو وارد زندگیت میکردی .چه بسا اگر شما به دلیلی غیر از فراموشی عشق گذشته با این اقا ازدواج میکردی الان میتونستی با چند جلسه مشاوره رفتن و تلاش و همت جفتتون مشکلات رو حل کنید.
انقدر عجولانه تصمیم نگیر.
عجولانه ازدواج کردی و عجولانه میخوای جدا شی؟
کمی صبر کن.
مشاورت رو عوض کن.و قبول کن این زندگی شماست.میدونی اگر همسرت به طلاق راضی نشه چند سال باید در دادگاه بری و بیای تا شاید بشه طلاق بگیری؟
ساختن زندگیت خیلی راحت از بدو بدو توی دادگاهه.
فکر نکن طلاق بگیری دیگه میشی خوشبخت ترین ادم.
نگفتی با همسرت کجا آشنا شدی؟
اون کسی که قبلا با شما دوست بود الان در زندگی شما هست یا نه؟
maryam123 (چهارشنبه 24 آبان 91)
تشکرشده 7 در 5 پست
اگر بمونم و كار به خيانت بكشه چى؟؟؟! ما هيچ حرفى حتى با هم نداريم! مشاور هم گفت تو عاشق اين آدم نمى شى شايد بهش عادت كنى!
تو دانشگاه . نه نيست، من ٣ تا مشاور رفتم. بله من اشتباه كردم ، اما شوهرمم همين طور اون كه اوضامو ديد تازه مى دونست از نظر فرهنگى و اقتصادى از ما پايين ترن
شوهرم راضى ميشه الانم ميگه تو بخوا جدا مى شيم . الان جدا شم بهتر از اينه بعد عروسى جدا شم يا بهدا با بچه
من همين جا ديدم كسايى كه مثل من بودن و بالاخره جدا شدن ! من نمى خوام بيشتر از اين اون آدمو اذيت كنم الان جدا شيم ميتونه بعد يه مدت روبه راه شه و ازدواج كنه،من هيچ علاقه اى به رابطه جنسى با شوهرم ندارم و اون بهم فشار مى ياره
تشکرشده 792 در 312 پست
چند تا سوال دیگه
من همين جا ديدم كسايى كه مثل من بودن و بالاخره جدا شدن اینو شما گفتین...
منظورتون اینه کسایی که قبلا با کس دیگه بودن و ازدواجشون تو شرایط خوبی نبوده
سوال بعدیم اینه ؟
معیارتون چی بود وقت ازدواج با این اقا.. مگه نمیدونستین از شما پایین تره از نظر کار و .. مگه شرایطش رو نمیدونستین؟ حالا معیارتون عوض شده؟
در مورد تیپ و قیافه خوب ممکنه پوشش اون ساده تر بوده ولی دلیل بر بچه بودن نمیشه که !!!
مشکل شما تو یه جاهایی مث خانم منه..
چرا شما خانما از یه پسر کم تجربه انتظار دارین یهویی با تجربه بشه؟؟؟
همیشه به خودم میگم کسی که خودش بچه است نباید انتظار داشته باشه شوهرش خیلی مرد باشه. باید کم کم اینا درست بشه
در ضمن خیلی زشت و خیلی نامردیه که شرایط مالی ، یا تحصیلی یا قیافه و تیپ و .. که روز اول دیدی رو بعد ازدواج بهانه کنی( به نظرمن این اوج بی معرفتیه )
فقط تنها بهانه ای که میشه اورد مشکلات اخلاقی رفتاریه که اون هم درست میشه کم کم .
شما اگر میبنی بچه است ایشون سعی کن کمکش کنی بزرگ شه ( که البته باید ببینی میخواد یا نه ) و تمام راه ها رو برای اصلاحش بری بعد تصمیم بگیری.
در ضمن شما خودت هم ایده ال نیستی و مطمینا کمبود هایی داری که شاید اون اقا حتی از شما سر تر هم باشه و شما فک میکنی بالاتری. ارزش ادما به پول و مقام و تحصیلات و.. نیست. ارزش هر کس به میزان انسانیتش و وجدانشه.
پول میتونه یک شبه به یکی ارث برسه یا از هزار راه خلاف بدست بیاد ...مدرک تحصیلی هم که اینقد دانشگاه ازاد و .. هست که راحت بدست میاد.
اخلاق ، رفتار ، وجدان ، اهل زندگی بودن ... اینا چیزاییه که سخت بدست میان و خیلی هم مهمن.
سوال دیگه..
مشاور چی بهتون گفت.. چطوری میخواست کمک کنه؟
شوهرت به اصرار باهات ازدواج کرد؟
mohammad2012 (شنبه 20 آبان 91)
تشکرشده 7 در 5 پست
نه كساىى كه شوهرشونو دوست نداشتن اما تحمل كردن الان تو جامعه به چشم ديدم كه چقدر سر همين موضوع خيانت شده يا طلاق در شرايط سخت...موقع ازدواج با اون شخص قبلى و حتى خودم مى خواستم لج بازى كنم اون موقع هم فقط واسم اين مهم بود كه دوستم داره! نه اوضارو در اين حد نمى دونستم گفتم كه سريع پيش رفت من قبلش اصلا خونه شوهرم يعنى خانوادش نرفته بودم باباشو نديده بودم با خودش دو بار بيرون رفتم! كه تازه هيچ حرف مهمى هم نزديم! كل ماجرا تو يه ماه شد. ما خريدارم كرده بوديم بعد اومدن خواستگارى مصلحتى هفته بعدش هم عقد!مشاور گفت شوهرت خيلى بچس و ازدواج رو به مسخره گرفته! گفت چند جلسه بيارش اگر ببينم قابل تغييره درستش مى كنيم اگر نه جدا شو! اما اصلا همشو به مسخره گرفت شوهرم!نه شوهرم ٢ سال منو مى خواست اما من دورى ميكردم كه دفعه آخر كه ديد بهم زدم باز اومد جلو و اصرار كرد
در ضمن درسته پول مهم نيست اما تا يه حدى ما تو اين ٧ ماه يه روز خوب نداشتيم . يه غذا خوب بيرون نخورديم به منم ميگه تو نده من داشته باشم مى دم نداشته باشمم عادت مى كنى كم كم !!!!! خب چرا ازدواج كرد؟ مگه زور بود ؟ من از يه خانواده بالا اون از يه خانواده پايين تر به منم مى گه عادت كن! الانم مى گه پول نده مشاور الكى ! من عجولانه ازدواج كردم اما اگر جاى شوهرم يه آدم پخته تر و محكم تر و جدى تر و .... بود به احتمال زياد اين طورى نمى شد! حتى نمىره مطالعه كنه ! مى گه همينم ! لجبازه! روز به رروز سردترم مى كنه با كاراشو حرفاش
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)