سلام دوستان کم وبیش منووبعضی مشکلاتمومیشناسین میرم سراصل مطلب:حدود دوهفته قبل همسرم (درسانحه)آسیب دیدودکتربهش یه هفته مرخصی دادخانواده ی همسرم وقتی فهمیدن اومدن وسه روزموندن خونه ماوالان هم هرروز عصرهامیان وآخرشب میرن خونشون خب الان میگین خب پسرشونه وحق دارن بمونن منم باموندنشون کاری ندارم ولی تواین مدت که پسرشون مریضه فقط یه بارمیوه خریدن وکوچکترین کمکی به من دررسیدگی به همسرم نکردن (وضع مالیمون بخاط قسطهامون افتضاحه)درحالی که خانواده من همه جوره حمایتمون میکردن برامون همه چی میخریدن میدادن ومیرفتن حتی غذامونومیپختن میاوردن ومیارن وخانواده همسرم هم ازهمون وسایل میخوردن ومیخوابیدن واذیت هم میکردن ومن مانده بودم که به همسرم برسم یاتوقعات خانوادشوبرآورده کنم چون درست ساعت یک بایدبه پدرش ناهارمیدادم یاباوجود خستگی ودیرخوابیدن هام بایدصبح ساعت نه بیدارمیشدم وبهشون صبحانه میدادم وپدرشوهرم وقتی بیدارمیشه عادت داره صدای تلویزیونوبلندکنه وبلند بلند حرف بزنه تاهمه بیدارشن وبراش فرقی نداره توخونه کسی مریض باشه یاخونه خودش باشه یاخونه پسرش یاحتی فامیلای زنشکلاقوانین پادگانی داره وهمه هم بایدازقانوناش اطاعت کنن.مادرشوهرم هم دمدمی مزاج ووسواسیه ووقتی میادخونمون به همه چی گیرمیده که مثلا فلان چیزوپاک کن یاچرااینواینجاگذاشتی ...چرااونواونجانذاشتی ...مبلهاتوبدچیدی ...دستاتوزیادبشور .....درضمن مادرشوهرم وخواهرشوهرم کنجکاوهم هستن وازهرفرصتی برای بررسی وسایلم کمدهام یخچالم وهرچی که خصوصیه استفاده میکنن خلاصه وقتی خونمون میان امنیت روحی روانی ندارم کارای اوناباعث شدباهمسرم بحث کردیم که تاحالابه اون شدت دعوانکرده بودیم وچندروزه باهم قهریم واقعادیگه نمیتونم تحملشون کنم همسرم هم طرف اونارومیگیره ومیگه حق دارن زودزودبیان چون اینجاخونه اوناست ومیتونن هرکاری دلشون خواست بکنن اگه نمیخوای توبروکم مونده به حدجنون برسم من موندم که باهاشون چیکارکنم
علاقه مندی ها (Bookmarks)