جاریم رفته از زبون من جلوی خواهرهای شوهر م و پدر و مادرش چیزایی در مورد خواهرهای شوهرم گفته که شاخم دراومده چه برسه به اینکه اون حرفا رو من زده باشم . حرفاش خیلی حیثیتی و آیرو ریزیه به خصوص که شوهر خواهر کوچیکه خیلی آدم حساسیه و هنوز عقدن من نمی دونم چه کار کنم از یه طرف می ترسم آبروریزی بشه و زندگی خواهر شوهرم از هم بپاشه از یه طرف نمی تونم تحمل کنم که اون دروغا رو به من نسبت داده ضمنا همون جوری که تو تایپیکهای قبلی گفتم رابطه من و خانواده همسرم خیلی خرابه که یکی از دلایلش همین جور خبر کشیهاس خدایا چه کنم کمکم کنید لطفا
علاقه مندی ها (Bookmarks)