به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 36
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 03 بهمن 91 [ 02:34]
    تاریخ عضویت
    1391-8-06
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    363
    سطح
    7
    Points: 363, Level: 7
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    19

    تشکرشده 19 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array

    مطمئنم سلامت روانی ندارم.راهی هست؟

    با سلام به شما
    من حدود4 سال هست ازدواج کردم زمان مجردیم رو یادم نمیاد اما تو این 4 سال به کوچیکترین چیز بیش از اندازه فکر میکنم عین خوره می افته به جونم وسواس فکری، مثلا شوهرم به مغازه دار مبلغی بابت خرید داد البته یه کوچولو در حد 10 سانتی پولو رو میزش پرت کرد و فروشنده با نگاه به شوهرم گفت قابلی نداره و.... که باعث شد تو خونه به شوهرم بگم تو پولو پرت کردی با ناراحتی دادای.... یا هر جیزیو با جزئیات کامل از شوهرم میپرسم وشوهرم با حالت کلافگی میگه یعنی تو به تک تک حرکات من فکر میکنی؟
    سر حرفی که همسایه،فامیل بهم زده یا عکس العمل هاشون
    بعد کلی فکر دنبال یه فرصتی هستم شرایط و جوری اماده کنم تا اون چیز یا حرفی که خودم فکر میکنم درسته یا دلم و خنک میکنه به اطرافیانم بزنم.
    خیلی زود قضاوت نادرست میکنم و به همون زودی پاسخ نادرست و بدی میدم سعی میکنم به اطرافیانم بفهمونم از چی ناراحت یا اعصبانی میشم و دفه اولم از او دلایل اعصبانیتم میگذرم و گفتم که روشون فکر میکنم بعد سری بعد [color=#FF0000]تو حالت اعصبانیت کاری نادرست وزشتی انجام میدم(مثل بد دهنی)بعدا پشیمانی شدید و اینکه اصلا در خور یه خانم نیست این اعمال.
    من 26 ساله قد 164،وزن59 کیلو ودارای مدرک دیپلم انسانی وحدود2 سال گذروندن روانشناسی کودک درآموزشگاهی خصوصی هستم و3 سال مربی پیش دبستانی و شیفت بعدشو معلم خصوصی 18دانش آموز سال4 ابتدائی بودم البته همه ی اینها برا زمان مجردیمه.
    شوهرم1ماه سرکار فرستادم اما اونجا هم تحمل رئیس نداشتمو روز از نو حقوق شوهرم انقدری نیست که بشه رفت کلاسهای مورد علاقم یا حتی دور از علاقم.
    هیچ هنری ندارم از آشپزی بدم میاد خیاطی گلدوزی راننده گی خوشرویی مهارت کنترل خشم آرایشگری حتی شوهرم میگه من میترسم بچه دار بشیم تو نتونی درست تربیتش کنی
    6 ماه قرص سرترالین50 میخورم روزی که نخورم وحشی میشم.
    شوهرمو دوست دارم چون انتخاب خودم بوده اما دوس دارم از نی قیلونی در بیاد دوس دارم هیکلش عین بچه نوجوونا نباشه البته خیلی عالی نیاز جنسیمو بر طرف میکنه دوس دارمدوچرخه سواری موتور سواری دفاع شخصی حداقل اگه نمیتونه ورزش رزمی انجام بده دوس دارم جز مخ کامپیوتر بودن و بین مهندسین عمران(ساختمان سازی)مخ بودن اینارو هم داشته باشه و به خودشم گفتم میگه وقت ندارم و پولشو هم،گفتم اگر اینهارو داشته باشی به خدا عاشقت میشم(گرچه که الانم دوسش دارم و از زحماتش ممنونم)وقتی بام بیرونیم یه عده بیکار که متلکی میگن از اینکه شوهرم لاغر زجر میکشم که حتما دلیل متلکهای از خدا نترسا همینه ما تو منطقه ی 4 تهرانیم.
    6 ماه رفتیم مشاوره خانواده پیش بهترین اساتید تو پل گیشا اما بعد مدتی بازم.........
    از شمایی که داری نوشته هامو میخونی هزار کهکشان ممنونم و ازت میخوام پاسخمو تو قسمت ترس از طلاق هم بخونی تا اگر تونستی کمکم کنی راهنماییم کنی.
    خواهشا به دادم برسید به نظرتون اصلا میشه گفت من آدمم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 03 بهمن 91 [ 02:34]
    تاریخ عضویت
    1391-8-06
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    363
    سطح
    7
    Points: 363, Level: 7
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    19

    تشکرشده 19 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array

    شاید آدم نیستم

    با سلام به شما
    من حدود4 سال هست ازدواج کردم زمان مجردیم رو یادم نمیاد اما تو این 4 سال به کوچیکترین چیز بیش از اندازه فکر میکنم عین خوره می افته به جونم وسواس فکری، مثلا شوهرم به مغازه دار مبلغی بابت خرید داد البته یه کوچولو در حد 10 سانتی پولو رو میزش پرت کرد و فروشنده با نگاه به شوهرم گفت قابلی نداره و.... که باعث شد تو خونه به شوهرم بگم تو پولو پرت کردی با ناراحتی دادای.... یا هر جیزیو با جزئیات کامل از شوهرم میپرسم وشوهرم با حالت کلافگی میگه یعنی تو به تک تک حرکات من فکر میکنی؟
    سر حرفی که همسایه،فامیل بهم زده یا عکس العمل هاشون
    بعد کلی فکر دنبال یه فرصتی هستم شرایط و جوری اماده کنم تا اون چیز یا حرفی که خودم فکر میکنم درسته یا دلم و خنک میکنه به اطرافیانم بزنم.
    خیلی زود قضاوت نادرست میکنم و به همون زودی پاسخ نادرست و بدی میدم سعی میکنم به اطرافیانم بفهمونم از چی ناراحت یا اعصبانی میشم و دفه اولم از او دلایل اعصبانیتم میگذرم و گفتم که روشون فکر میکنم بعد سری بعد [color=#FF0000]تو حالت اعصبانیت کاری نادرست وزشتی انجام میدم(مثل بد دهنی)بعدا پشیمانی شدید و اینکه اصلا در خور یه خانم نیست این اعمال.
    من 26 ساله قد 164،وزن59 کیلو ودارای مدرک دیپلم انسانی وحدود2 سال گذروندن روانشناسی کودک درآموزشگاهی خصوصی هستم و3 سال مربی پیش دبستانی و شیفت بعدشو معلم خصوصی 18دانش آموز سال4 ابتدائی بودم البته همه ی اینها برا زمان مجردیمه.
    شوهرم1ماه سرکار فرستادم اما اونجا هم تحمل رئیس نداشتمو روز از نو حقوق شوهرم انقدری نیست که بشه رفت کلاسهای مورد علاقم یا حتی دور از علاقم.
    هیچ هنری ندارم از آشپزی بدم میاد خیاطی گلدوزی راننده گی خوشرویی مهارت کنترل خشم آرایشگری حتی شوهرم میگه من میترسم بچه دار بشیم تو نتونی درست تربیتش کنی
    6 ماه قرص سرترالین50 میخورم روزی که نخورم وحشی میشم.
    شوهرمو دوست دارم چون انتخاب خودم بوده اما دوس دارم از نی قیلونی در بیاد دوس دارم هیکلش عین بچه نوجوونا نباشه البته خیلی عالی نیاز جنسیمو بر طرف میکنه دوس دارمدوچرخه سواری موتور سواری دفاع شخصی حداقل اگه نمیتونه ورزش رزمی انجام بده دوس دارم جز مخ کامپیوتر بودن و بین مهندسین عمران(ساختمان سازی)مخ بودن اینارو هم داشته باشه و به خودشم گفتم میگه وقت ندارم و پولشو هم،گفتم اگر اینهارو داشته باشی به خدا عاشقت میشم(گرچه که الانم دوسش دارم و از زحماتش ممنونم)وقتی بام بیرونیم یه عده بیکار که متلکی میگن از اینکه شوهرم لاغر زجر میکشم که حتما دلیل متلکهای از خدا نترسا همینه ما تو منطقه ی 4 تهرانیم.
    6 ماه رفتیم مشاوره خانواده پیش بهترین اساتید تو پل گیشا اما بعد مدتی بازم.........
    از شمایی که داری نوشته هامو میخونی هزار کهکشان ممنونم و ازت میخوام پاسخمو تو قسمت ترس از طلاق هم بخونی تا اگر تونستی کمکم کنی راهنماییم کنی.
    خواهشا به دادم برسید به نظرتون اصلا میشه گفت من آدمم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  3. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 21 تیر 99 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,339
    امتیاز
    22,823
    سطح
    93
    Points: 22,823, Level: 93
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 527
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsTagger First ClassOverdrive
    تشکرها
    3,264

    تشکرشده 3,442 در 1,036 پست

    Rep Power
    148
    Array

    RE: مطمئنم سلامت روانی ندارم.راهی هست؟

    لطفا این پست را با دقت بخون و بکار ببر



    فرشته مهربان نوشته است:
    ساختن یک سناریوی بسته و دقیقاً مطابق تصورات خودمون از خوب و بد و متمرکز شدن روی آن و مطلق کردن آن موجب ترس از احتمال خروج یا عدول از آن است ، به عبارتی توهم ترس می آورد . و ما در چنبره یک ترسیم مطلق نگرانه خود را گرفتار و محدود می کنیم که نه تنها ترس که وسواس فکری و ناآرامی و پریشانی و رفته رفته احساس یکنواختی به سراغمان می آید .

    برای نمونه :

    ما ترسیم می کینم که بهترین رابطه بین همسر و خانواده ام فلان است ( مثلاً خیلی مودبانه حرف زدن ، پیوسته احترام گذاشتن ، حرف تلخ نزدن ، انتظارات را پاسخ گفتن و ...... ) و این فلان ها را هم خودمان تعریف می کنیم بر اساس سلیقه ها ، فرهنگ خانواده ، خواست و نیازهای نهفته خود ، مثلاً مودبانه رفتار کردن برای ما تعریف خاصی دارد که ممکن است حرفی یا رفتاری که بنا به اصول منطقی غیر مودبانه هم نباشد غیر مودبانه بدانیم و .....

    پلان ها و موضوعات دیگر این سناریوی سریالی زندگی را در نظر بگیرید . حالا اگر فرد قید بگذارد که باید همه چیز طبق همین سناریو باشد و غیر از این شایسته نیست ، بدون اینکه خودش متوجه باشد یک بن بست می سازد و تمام تمرکزش روی حفظ تمام زوایای فیلم زندگیش منطبق بر این سناریو است ( نوعی نظم زدگی سیستمی )و لذا انرژیش به شدت صرف مراقبت و کنترل خود و دیگران برای حفظ مسیر می شود و ترس همینجا شکل میگیرد ، چون تصویری برای خود خارج از این چهارچوب نساخته که اگر فلان نشود چه می شود و مگر چه اشکالی دارد ، و اگر هم تصویری ساخته یک تصویر منفی است ، یعنی مثلاً یا تصور نکرده که اگر همسرم حرفی زد که پدرم نامناسب دید چه می شود و چقدر مهم هست ( مهم نیست ) و فقط بر اینکه هیچ وقت حرفی نزند که پدر ناراحت شود متمرکز است ، یا اگر تصوری هم دارد تصور یک وضعیت وحشتناک و غیر قابل تحمل و نامناسب و بدور از دیسپلین است و این برایش قابل قبول و پذیرش نیست چرا که تمام حیثیت و هویت شخصی و اجتماعی و خانوادگی خود را گره به همین سناریو زده است . لذا ترس و نگرانی از اینکه چنان نشود یک اضطراب پیوسته را می سازد و ناخودآگاه خود را مسئول حفظ تمام و کمال سیستم ترسیمی می داند و به جای دیگران هم مسئول می شود و بار روی بار روانی خود می گذارد که نه درست است و نه در حد توان و تحمل و ... مطمئناً در دراز مدت عوارض روحی و روانی ناخوشایندی در پی دارد .

    حکایتی از شمس و مولانا می تواند گویای همین باشد .

    شمس برای پذیرش تقاضای مولانا که استادش شود در طی طریق ، برای متعهد نمودن مولانا شرط کرد که بی چون و چرا برنامه هایی که داده می شود عمل کند و مولانا پذیرفت . روزی شمس به او گفت برو بازار و یک شیشه شراب بخر و بیاور ، مولانا رفت اما نگران آبرویش نزد مردم اگر فقیهشان را با شراب ببینند بود ، و در تمام مسیر به همین فکر مشغول و متمرکز بود از طرفی تعهد داشت که بی چون و چرا هرچه استاد گفت انجام دهد ، شراب را که خرید از ترس آبرویش آنرا زیر عبایش پنهان کرد ، در مسیر شاگردان و مردم با او مواجه شدند و در عین جویای حال بودن کنجکاو شدند که مولانا چه در زیر عبا پنهان داشته که چنین دقت دارد که عبا کنار نرود ، اصرار از آنها که چیست همانا و مراقبت مولانا که از عبا برون نیافتد راز همانا تا اینکه ...... مولانا دل را به دریازد و یادش افتاد که قرار بوده اطاعت استاد کند و به هیچ چیز غیر از این فکر نکند ، لذاآبرو و اعتبار نزد مردم را به کناری نهاد و از آن عبور کرد و دیگر برایش مهم نبود که شراب از عبا برون افتد و آبرویش برود ( مهمترین بند برای موالانا در آن موقعیت آبرویش بود ) خود را در دست مردم رها کرد ، عبایش به کناری رفت و بطری افتاد و بوی سرکه همه جا را گرفت و مردم گفتندای عجبا سرکه پنهان داشته و نمیخواستی کسی ببیند !!!

    از بندهای خود ساخته خارج شویم ، وسعت دید پیدا کنیم و پذیریش خو را بالا ببریم و نترسیم تا گرفتار بن بستهای زندگی نشویم




    .

  4. 3 کاربر از پست مفید eghlima تشکرکرده اند .

    eghlima (پنجشنبه 02 آذر 91)

  5. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 03 بهمن 91 [ 02:34]
    تاریخ عضویت
    1391-8-06
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    363
    سطح
    7
    Points: 363, Level: 7
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    19

    تشکرشده 19 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مطمئنم سلامت روانی ندارم.راهی هست؟



    سلام مجدد به شما خوبان
    لطفا کمکم کنید و اگر این راهنمایی ها تون به زبان ساده تر باشه ممنونتون میشم.
    به نظرم اگه از این سرگذشت من مطلع بشین احتمالا میتونین بهتر کمکم کنین :من به دلیل......حتی یک لیوان از پدر مادرم جهیزیه یا هدیه نداشتم لباس عروسو فقط از بیرون با دلشکستگی تمام نگاه میکنم که اگه بشه دوس دارم ساعتها فقط نگاشون کنم تو سایتهای مختلف دنبال عکس لباس عروس میگردم تا سیو کنم و ببینم تو هر عروسی از ریز ترین رسم و رسوم و تشریفاتی که عرفا انجام میدین مثل دعا برا خوشبختی عروس داماد مثل تبریک گفتن یا عکس عروس با خواهر برادرهاش و پدر مادرش با لب خندون ویا................
    العان هم حسرت اینکه یکی از خاله هام خواهر مادر و........ حتی ازم بپرسن که بچه دوس داری یانه چه رسد که بگن چرا بچه دار نمیشی و.........و این در صورتی هست که اگر خواهرم نامزدیش تمو بشه و بره سر خونه زندگیش323(به امید خدا) دقیقا بعد6 ما همه کلافش میکنن چرا بچه دار نمیشی نکنه فلانه یا بهمانه..............302
    بعد 4 سال تازه دوتا فرش خریدم و از اتاق28 متری خونه ی 60 متری اجاره کردیم ماشین لباسشویی جارو برقی تخت و تلویزیونو............... هیچی ندارم مهمترین چیزم کامپیوتر با تمام امکاناتش(به دلیل کار شوهرم و هوش سر شارش به این سیستم) و یخچال اجاق دارم.
    بقیه انتخابهامو برای همسر آینده رضایت پدر مادر برادر و خاهر خاله هام تمام دوستام و عزیزانم گفتم حتی حسرت لباس عروس وچیزایی که گفتم رو به خاطر زندگی با شوهرم از دست دادم اونم شوهری که ببا دروغ روز خواستگاری درمورد سنش چیزی تقریبا4 سال کمتر با تفاوت 10 سال سنی، شوهرم روز دوم بعد عقدمون کتکم زد به خاطر دوستش که صدام کرد تو هال تا باهام حرف بزنه و من تا بیام حجابمو حفظ کنم شهورم با اعصبانیت هلم داد داخل هال که این کارش تمام دنیا رو سرم خراب کرد همه وجودم نابود شد له شدم و شکست و درک کردم تا که گذشت و سر 3ماهگیمون به خاطر خواهرش چنان کتک کاریم کرد که با التماس و گریه بهش گفتم غلط کردم اقا... که زنت شدم تورو خدا طلاقم بده چندین بار این سرم رو به دیوار و یخچال و زمین کوبونده چنان میزد که زیر چشمم کبود میشد هیچ کمرم آسیب دیده خیلی وقتا با برداشتن این ظرف لباس ها که با دستام میشورم و میبرم تا پهن کنم چنان تیری میکشه که ناخوداگاه میشینم بعد میپرسه چی شد میگم کمرم درد گرفت و با خونسردی تمام صورتشو بر میگردونه به سمت کامپیوتر و خوندن خبرای اینترنتی و شمامشو میخوره میخوابه تا اینکه یه انگشت خودش درد بگیره انگار چه فاجعه ای رخ داده یا وقتی میخوابه کافیه سرش از رو بالش کنار بره یا پتو روش نباشه منم که با دلسوزی میپوشونمش و همینجور دعوا هامون و کتک خوردنای من ادامه داره تا به حال که همین چند روز پیش وارد سال پنجم زندگی مشترکمون شدیم.
    تو هر مهمانی خانواده گی حضور دارم اما هیچکی جز مادرم مثل قبلا با من رفتار نمیکنن.
    و اینهان که میشه بهشون گفت مشکل و دلیلی برای سفید شدن موهای من 26 ساله که حتی پول آزمایشهایی که دکتر برای تجویز داروهای موهام لازم داره ندارم و....................
    البته برای زندگیمون زحمت میکشه و ازش ممنونم بابت زحماتش اگر از خودم چیزی نمیگم به این دلیل نیست که بخوام مظلوم نمایی کنم نه وقتی سر مسائل کوچیک و نداشتن تفاهم زود قضاوت کردن من زود عصبانی شدن من تفاوت9 سال و چند ماه سنی بینمون نداشتن مهارت کنترل خشم و بد دهنی خودم و...... باعث این کتک خوردنا میشه و شوهرم همیشه میگه من دوسست دارم فقط وقتهایی که توهین نمیکنی و عصبانی نیستی.
    گرچه که شوهرم خودش هر از گاهی با خودش حرف میزنه و میگه اگه من روانیم روانی بی ازارم اما تو با آدم و عالم کار داری.


  6. کاربر روبرو از پست مفید آوا2 تشکرکرده است .

    آوا2 (پنجشنبه 02 آذر 91)

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 03 بهمن 91 [ 02:34]
    تاریخ عضویت
    1391-8-06
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    363
    سطح
    7
    Points: 363, Level: 7
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    19

    تشکرشده 19 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مطمئنم سلامت روانی ندارم.راهی هست؟

    کاش یکی پیدا شه راهنماییم کنه
    از اقلیما جان ممنونم اما اقلیمای عزیز من راهکاری برای ازادی از این عادات و مشکلاتم میخوام از هیچی و هیچ کسی ترس ندارم.و من از چیزهای که اتفاق افتاده ناراحت میشم نه از اتفاقت بعدیک:
    لذا ترس و نگرانی از اینکه چنان نشود یک اضطراب پیوسته را می سازد و ناخودآگاه خود را مسئول حفظ تمام و کمال سیستم ترسیمی می داند و به جای دیگران هم مسئول می شود و بار روی بار روانی خود می گذارد که نه درست است و نه در حد توان و تحمل و ... مطمئناً در دراز مدت عوارض روحی و روانی ناخوشایندی در پی دارد .
    لطفا محترمین پخته تر مثل پدر بزرگ یا مدیر سایت یا 7777 یا......... یا خود اقلیمای عزیز با راهکار ساده ترش

  8. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 بهمن 91 [ 21:16]
    تاریخ عضویت
    1390-8-08
    نوشته ها
    225
    امتیاز
    1,705
    سطح
    24
    Points: 1,705, Level: 24
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    599

    تشکرشده 601 در 179 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مطمئنم سلامت روانی ندارم.راهی هست؟

    سلام آوا خانم.
    من اولین چیزی که به ذهنم میرسه و میدونم میتونه کمکت کنه:
    یه سر به فرهنگسراهای اطرافتون بزن.
    فرهنگ سرا ها اولا کلاسهایی بسیار ارزان قیمت دارن (نهایت 15 تومان) برای 2 ماه.
    یک سری جلسات رایگان هم دارن، که حکم مشاوره هست. تقریبا هفته ای یک بار برگزار میشه.
    مثل: "مهارت اجتماعی" و "شادکامی" و "تغذیه" و ......

    تو این جلسات خیلییی مهارتهای کنترل خشم و شاد کردن زندگی و از بین بردن وسواس فکری و .... یاد میگیری.



    واقعیتش من یک ماه سعی کردم در تمامی جلسات رایگان شرکت کنم، آخر یک ماه کلی روحیم عوض شده بود.

  9. 3 کاربر از پست مفید roze-zard تشکرکرده اند .

    roze-zard (پنجشنبه 02 آذر 91)

  10. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 03 بهمن 91 [ 02:34]
    تاریخ عضویت
    1391-8-06
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    363
    سطح
    7
    Points: 363, Level: 7
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    19

    تشکرشده 19 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مطمئنم سلامت روانی ندارم.راهی هست؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط roze-zard
    سلام آوا خانم.
    من اولین چیزی که به ذهنم میرسه و میدونم میتونه کمکت کنه:
    یه سر به فرهنگسراهای اطرافتون بزن.
    فرهنگ سرا ها اولا کلاسهایی بسیار ارزان قیمت دارن (نهایت 15 تومان) برای 2 ماه.
    یک سری جلسات رایگان هم دارن، که حکم مشاوره هست. تقریبا هفته ای یک بار برگزار میشه.
    مثل: "مهارت اجتماعی" و "شادکامی" و "تغذیه" و ......

    تو این جلسات خیلییی مهارتهای کنترل خشم و شاد کردن زندگی و از بین بردن وسواس فکری و .... یاد میگیری.



    واقعیتش من یک ماه سعی کردم در تمامی جلسات رایگان شرکت کنم، آخر یک ماه کلی روحیم عوض شده بود.
    سلام رز عزیز مرسسسی اما باز هم هستند افرادی که فکر می کنن میتونن کمک کنن لطفا دریغ نکنند به نظر من مشکلات مالی همیشه هست و یا حل میشن یا نه اما مهم زندگیمه


  11. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 03 بهمن 91 [ 02:34]
    تاریخ عضویت
    1391-8-06
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    363
    سطح
    7
    Points: 363, Level: 7
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    19

    تشکرشده 19 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مطمئنم سلامت روانی ندارم.راهی هست؟

    سلام هیچکی نیست کمکم کنه؟[color=#006400][size=x-large]

  12. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 دی 91 [ 15:25]
    تاریخ عضویت
    1391-6-12
    نوشته ها
    50
    امتیاز
    546
    سطح
    10
    Points: 546, Level: 10
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 4
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    20

    تشکرشده 19 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مطمئنم سلامت روانی ندارم.راهی هست؟

    سلام عزیزم
    منم رو خیلی چیزایی که گفتی حساسم قرص هم مصرف میکنم اینکه قرص مصرف کنی دلیل دیوونه بودن نیست عزیزم. سعی کن کمتر رو چیزایی که شوهرتو عصبی میکنه حساسیت نشون بدی تا بینتون درگیری پیش نیاد. در مورد اینکه جهزیه نداشتی اصلا بهش فکر نکن عوصش اونیو که دوست داری و داری. خیلیا با عروسی مفصل و جهریه فراوون ازدواج میکنن ولی هیچ علاقه ای بین خودشو شوهرش نیست. به جیزای خوبی که داری فکر کن

    راستی یه چیزی
    از اینکه کسی نمیاد و جواب نمیده ناراحت نشه. اینجا همینطوره. باید حتما با دوست پسرت قهر باشیو بیای بگی تا از مدیر سایت گرفته تا بقیه بیان هزارتا پاسخ بدن. یا اینکه مثلا مثل یه دوست دیگمون عذاب وجدان از کارای کثیف گذشتت داشته باشی بیای و طلب استغفار از خدا کنی اونوقت بیا ببین 5-6 صفحه پاسخ میذارن.

  13. 2 کاربر از پست مفید sepeedeh_1989 تشکرکرده اند .

    sepeedeh_1989 (دوشنبه 27 آذر 91)

  14. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 03 شهریور 94 [ 14:10]
    تاریخ عضویت
    1390-6-12
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,076
    امتیاز
    13,834
    سطح
    76
    Points: 13,834, Level: 76
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 216
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6,166

    تشکرشده 6,121 در 1,114 پست

    Rep Power
    122
    Array

    RE: مطمئنم سلامت روانی ندارم.راهی هست؟

    سلام آوا جان
    اینکه می دونی وسواس فکری داری و خیلی به جزئیات بیش از حد بها می دی خودش خیلی خوبه
    یعنی مشکلت رو شناختی ،پس حلش راحت تر میشه.
    ی راهنمایی در مورد تایپیکت ....من پست آخرت که طولانی بود رو نخوندم .
    ولی با توجه به پست اولت می گم خیلی گسترده مشکل رو مطرح کردی...
    یعنی از هر دری سخن گفتی
    از اینکه هیج هنری نداری
    یا اینکه لاغری همسرت اذیتت می کنه و دوست داری شوهرت چاق ترشه
    یا اینکه تو حالت عصبانیت کارای نادرستی می کنی!!!!
    می بینی چند تا مشکل رو یهو مطرح کردی.
    به نظر من باید به ی مشکلت بپردازی تا بتونی نتیجه بگیری.
    پس بهتره مشکل اصلیت رو واضح بگی و انقدر حاشیه نری.

    سپیده و
    آوا جان
    در مورد اینکه چرا کسی جواب نمیده باید بگم تاپیک هایی که پیچیده هستن و نیاز به کارشناس دارن همین جورن.ولی تاپیک هایی که مشکلشون بیشتر نیاز به همدردی و همدلی داره یا مشکل روتین و زیادی هست خوب چون افراد زیادی درکش می کنند و توش تجربه دارن زیاد بهشون جواب داده میشه.

  15. 4 کاربر از پست مفید نازنین آریایی تشکرکرده اند .

    نازنین آریایی (پنجشنبه 02 آذر 91)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
    توسط darya.f در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 79
    آخرين نوشته: یکشنبه 22 مرداد 91, 16:33
  2. چطور دو نام کاربری مشابه ممکن است؟!
    توسط هستی در انجمن پیشنهادات ،انتقادات و مشکلات تالار
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: سه شنبه 13 تیر 91, 16:24
  3. من نذاشتم یا خدا نخواست؟ درد های درونم رو چطور درمان کنم؟
    توسط sarshar در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: شنبه 05 فروردین 91, 00:41
  4. X:X اندازه قلب شما چقدر است؟
    توسط فرشته مهربان در انجمن خودآگاهی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: شنبه 29 بهمن 90, 17:12
  5. کمک کردن به دیگران وظیفه ی ماست؟!
    توسط چشم بارانی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: یکشنبه 21 آذر 89, 15:57

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:11 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.