نوشته اصلی توسط
تنهـــــای تنها
سلام؛ 22 سالمه، دانشجو.
کلا پسر خشک و افسرده ای هستم و در محیط دانشگاه هم خیلی سنگین و رسمی (خصوصا با خانم ها)! که البته این هم خاسته از شرایط سخت و گرفتاری های این روزای زندگیمه. ولی انگار تو چشم طرف، این ویژگی، تلقی بر متانت و سر به زیری من شده، و یک شخصیت ایده آل! که چندان هم صادق که نیست.
ایشون رو از ترم قبل دیدم، یک کلاس مشترک داشتیم و حداکثر هفته ای یه بار! و ارتباطی هم اگر بود، خیلی ساده و معمولی مث دو تا هم کلاس. به بهانه ی کارای درسی شمارمو گرفت؛ و اوایل هم ظاهرا موضوع همین بود! ولی کم کم به حاشیه کشیده شد و سؤالات شخصی و احساسی! ولی من که با این مقوله ها بیگانه بودم، توجه نمیکردم و طفره میرفتم.
خیلی سعی داشت غیرمستقیم حالیم کنه، میگفت "مثلا اگه یکی دوسِت داشته باشه و روش نشه بهت بگه، باید چی کار کنه؟ البته اینو برا کس دیگه میپرسما!" منم که شستم خبردار شده بود، دم به تله نمیدادم و با لحن سخت، بحثو خاتمه میدادم. اما دیگه طاقت نیاورد و یه مدت بعد حرف دلشو زد و ازم جواب خواست.
گفتم تو مگه چند وقته منو دیدی؟ اصن شناختی از من نداری! و تازه همش 20 سالته و این احساسات، چندان پخته و بالغ نیست، خیلی زوده برا این حرفا! گفتم من شما رو به چشم یه خواهر دوست دارم، یه هم کلاسی، یه همکار فقط همین! حس دیگه ای هم به شما یا هیچ خانم دیگه ای نمیتونم داشته باشم، برا منم خیلی زوده!
ولی دست بردار نبود که نبود! گفت اجازه بده باهات باشم، احساستو عوض میکنم، اصن میخوام بشناسمت و... . گفتم خوب مثل قبل رابطه ی درسی و کاری خواهیم داشت، اما من برادرتم! به امید اینکه به مرور توجیه بشه.
اما تازه حرفا و پیام های عاشقانه اش شروع شد و من واقعا شوکه میشدم! وقتی دیدم آتیشش خیلی تندتر از این حرفاست، از یه مشاور خواستم باهاش حرف بزنه و با منطق توجیهش کنه. اما امان از خودخواهی و یک دندگی این دختر! بعد از کلی بحث و جدل معلوم شد ظاهرا ایشون از بچگی چون یکی یه دونه بوده و هر چی خواسته، به چنگ آورده، خیلی سرتق و لجبازتر از این حرفاست!
و نتیجه این شد که من دیگه مطلقا محلش نذارم تا بی خیال بشه چون این قدر غرق در افکار و احساساتشه که به ضررش تموم خواهد شد.
علی رغم این موضوع، بازم تو دانشگاه سرِراهم سبز میشه و میخواد باهام صحبت کنه، پشت سرهم تماس میگیره، ولی من جوابشو نمیدم. و شدیدا دچار عذاب وجدان شدم ):
پیام میده که خودتو گول نزن! من هیچ وقت حسم بهت عوض نمیشه، اگه بهت فکر نکنم و دوسِت نداشته باشم میمیرم و ... ازین حرفا!
میگه با رفتارت باعث بغض و گریه ی من میشی؛ و دورادور هم که جویای حالش هستم، ظاهرا راست میگه.
خواهش میکنم راهنماییم کنید، الآن چند وقته این موضوع شدیدا آزارم میده.
علاقه مندی ها (Bookmarks)