به شوهرم تهمت زدم! چه جوری میتونم بدگمانی ام رو کنار بگذارم؟

[زیبا کردستانی]

سلام دوستان همدردی

راستش این تاپیک رو درست کردم که بهم کمک کنید این شک و بدگمانی ام نسبت به شوهرم از بین بره! چطور میتونم کارای قبلیش رو فراموش کنم؟! بیخودی بهش شک نکنم و وقتی به چیزی مشکوکم راجع بهش تحقیق کنم و زود موضوع رو باهاش درمیون نگذارم!

راستش موضوع از این قراره که چند روز پیش شوهرم موبایلشو عوض کرد. چند وقت بود که موبایلشو چک نکرده بودم ولی پنجشنبه یهویی رفتم سراغ موبایلش و دیدم که توی شماره های گرفته شده شماره دختره هست!! دوباره داشتم دیوونه میشدم. میخواستم چیزی بهش نگم تا ته و توی ماجرا رو دربیارم. ولی چکار کنم که طاقت نیاوردم و با یک کم مقدمه چینی بهش گفتم. طبق معمول همه چیز رو انکار کرد و کفت بیشتر از دو ماهه که با این نختره هیچ ارتباطی نداره و نمیدونه این شماره از کجا اومده!! بعد من گفتم که چه جوری باور کنم و اون گفت که حق داری باور نکنی و بریم پرینت موبایل رو بگیریم که نشد چون موبایلش به اسم خودش نیست و رفتیم تعمیرکاه موبایل و کفت که این شماره قبلا روی سیمکارتش بوده و از اونجا منتقل شده به روی موبایل جدیدش. خلاصه این مکالمه مربوط به خیلی قبل بوده. خیلی ناراحت شدم و احساس خیلی بدی داشتم. شوهرم رسیدیم خونه بهم گفت که خیلی سخته که بهش تهمتی زده بشه و به خاطر اشتباه گذشته اش نتونه هیچ دفاعی کنه البته تمام مدت بهم حق میداد که بهش مشکوک باشم ولی از طرف دیگه میگفت دوست داشتم اینقدر سریع درباره ام قضاوت نمیکردی!!
من خیلی ناراحت شدم و ازش خیلی معذرت خواستم و ازش خواستم منو ببخشه و اون هم گفت اشکال نداره و تو حق داری ولی میدونم ته دلش از من دلخوره که دوباره این موضوع رو پیش کشیدم.
حالا خواهش میکنم کمکم کنید که چطور میتونم دوباره بهش اعتماد کنم و سر هر موضوعی بهش مشکوک نشم؟ تو رو خدا اگه راهکاری به نظرتون میاد بهم بگین
راستش دیشب هم یک موبایل قدیمیش که 2 سال پیش داشت رو آورده بود که شماره هاش رو تکمیل کنه و توش باز چند اس ام اس مشکوک پیدا کردم. حالا دل تو دلم نیست که ببینم جریان چیه! البته این یک مورد دیگه مربوط به دو سال پیشه. به اون شماره هم زنگ زدم ولی جواب نداد.
اسم دختره هم ارغوان بود!! از توی اس ام اس ها پیدا کردم. به نظر شما پی گیریش کنم یا اصلا فراموش کنم!! میترسم دوباره دچار سوتفاهم و اشتباه شده باشم ایندفعه دیگه شوهرم نمیبخشه!! میخواستم با موبایل شوهرم بهش زنک بزنم ببینم برمیداره یا نه؟؟
تو رو خدا کمکم کنید! این بدگمانی دست از سرم برنمیداره.

[eghlima]

زیبا جان خودت می گی موضوع مال دو سال پیش به نظرت اصلا عقلانی این کار!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
به نظرت به چه هدف مثبتی می رسی !!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

[الف-ح]

زیبا جان سلام ..
عزیزم به نظرم من نبش قبر نکن !
گذشته ها گذشته .. به فکر اینده باش و ساختن زندگیتون با اطمینان ..

[khaleghezey]

درود بانو

گذشته رو چال کن توی باغچه حیاط خونت.

والله من و همسرم اگه امروز دعوا کنیم فردا صبح بلند بشیم یادمون میره چون شاید فردا آخرین روزی باشه که بتونیم کنار هم باشیم اونوقت شما........

گذشته هرچی بود تموم شد رفت بیخیالش آبجی

[unknownGirl]

سلام زیبا جان

زوم کردی روی شوهرت که چی بشه؟
اینجوری زندگی رو برای خودت و اون داری سخت میکنی، به نظر من با خودت عهد کن که دیگه تو کار شوهرت تجسس نکنی دست زدن به وسایل شخصی شو برای خودت ممنوع کن!!

بابا از شما دیگه بعیده تو همین تالار ندیدی که این تجسس زندگی چند نفر رو نابود کرده؟؟

جالب اینجاست که این موضوع موضوعیه که وقتی خبر داشته باشی نه تنها نمیتونی کاری براش بکنی بلکه کاری میکنی که بغرنج تر بشه، تازه اگرم بتونی کاری بکنی دلت دیگه با همسرت صاف نمیشه

همسرتون انقدر بزرگ شده که اگه بخواد کاری رو انجام بده شما نتونی جلوشو بگیری پس چرا انقدر محدودش میکنی؟؟

هر وقت ترسیدی که همسرتو از دست بدی به جای اینکه بری سراغ موبایل اون برو تو آشپزخونه و غذای مورد علاقه شو درست کن یا باهاش همدردی کن، یا بهش نشون بده که مورد اعتمادته

یه خرده از این موضوع خیانت تمرکز زدایی کن،

خداوند خودش از زندگی انسان های خوش قلب و خوش گمان محافظت میکنه، این چیزیه که من به عینه دیدم تو زندگیم

سعی کن که یه کاری برای خودت داشته باشی و یه سرگرمی
در کنارش اینکه شما انقدر از خیانت میترسی میتونه به اعتماد به نفست بگرده، سعی کن کارایی انجام بدی که میتونن اعتماد به نفستو تقویت کنن مثلا فعالیتهایی که توشون مهارت داری

موفق باشی

[mostafavi9090]

با سلام اگه شوهرتون در گذشته کار اشتباهی رو مرتکب شده اون دیگه مال گذشته بوده و دیگه نیازی نیست پیگیری کنیین چون با این حساسیتی که به کار میبرین احتمال داره زندگی حال و آینده تون رو خراب کنید به شما حق میدم که حساس بشین اما حساسیت زیاد عواقب خودش رو داره و اینو بدونین که گمان بد کردن در مورد کسی ،در اسلام نهی شده .برای اینکه کار گذشته شوهرتون رو فراموش کنید میتونین این راههکارها رو بکار بگیرین:
:اولا: برای فراموش کردن کارش اون رو ببخش یعنی توجه کن که اون هم مثل انسانهای دیگهجایز الخطا است و بزرگواری حکم می کنه که بخشیده بشه
ثانیا: به این فکر کن اگر خطا می کردی انتظار داشتی اون تو رو ببخشه پس تو هم اون رو ببخش
ثالثا: با خدا معامله کن یعنی ببخش تا خدا از تو بگذره چون قران می فرماید ولیعفوا ولیصفحوا الا تحبون ان یغفر الله
پس ببخش باعث میشه که دیگه گمان بدی نسبت به گذشته همسرتون نداشته باشین.
http://ahlekhaneh.ir

[زیبا کردستانی]

اقلیمای عزیز نمیدونم در جریان موضوع من هستی یا نه؟ ولی شوهر من دو ماهه که با تلاشهای من رابطه اش رو با کارمندش قطع کرده و تو اون مدتی که با اون بود تادلت بخواد بهم دروغ گفت. من نمیخوام نبش خاطرات بکنم ولی اگه بدونم دو سال پیش هم از این کارا میکرده میفهمم واقعا اینکاره است. خودش بهم گفته که موضوع دو ماهه پیش اولین باری بوده که خطا ازش سر زده بوده!! باور کن اگه ببینیش باور نمیکنی که از این کارا بکنه!! بعضی وقتها خودم فکر میکنم بعد از 16 سال هنوز نمیشناسمش!! اگه فکر میکنید بهتره اصلا موضوع رو فراموش کنم، همین کارو میکنم و فقط به بهتر کردن زندگیم میچسبم! ولی آخه بعد از این همه مدت نباید بفهمم با چه آدمی زندگی میکنم و سروکار دارم!
الف-ح عزیز من دارم همین کارو میکنم. الان هم رابطه ام با شوهرم خوبه و خلاصه تا حدی عشقولانه هستیم. ولی قبلش هم که بهم بی وفایی کرد مشکلی نداشتیم!! البته الان بهتر شدیم هم از لحاظ عاطفی و هم از لحاظ جتسی. ولی من میترسم از اون مردایی باشه که نتونه در مقابل زنا مقاومت کنه و اگه اونا بهش خط بدن و بهش گیر بدن نتونه بهشون نه بگه!! راستش خودم هم نمیدونم چیگار کنم که به این چیزا فکر نکنم.

خاله قزی عزیز مسئله بی وفایی خیانت با دعوای بین زن وشوهر خیلی فرق میکنه امیدوارم هیچوقت چنین حسی نداشته باشی ولی بسیار بد و عذاب آوره!! اصلا قابل مقایسه با دعوای زن و شوهری نیست .خواهش میکنم پستهای منو در مورد مشکل دو ماه پیشم بخون تا بدونی که من چی کشیدم!!

Unknown girl عزیز: من تا 8 ماه پیش کاملا به شوهرم اعتماد داشتم تا اون موقع حتی یک بارم تو کارش تجسس نکرده بودم حتی میخواست جایی بره ازش نمیپرسیدم کجا میری!! ولی اون از اعتمادم سواستفاده کرد وقتی برای اولین بار فهمیدم شوکه شده بودم و باورم نمیشد!! ار اون موضوع هم خیلی وقت نمیگذره 2 ماه پیش تونستم زندگیم رو نجات بدم و برای نجاتش 6 ماه با تمام وجودم جنگیدم!! ولی دیگه توان برای مبارزه مجدد نمیبینم!! بنابراین باید پیشگیری کنم. قبل از اینکه شوهرم دوباره درگیر رابطه دیگه ای بشه یا دوباره همون رابطه رو شروع کنه چون اون دختره خیلی وارد به کارش بود و میدونست با مردا چه جوری رفتار کنه و تو این دوماه هم به بهانه های مختلف به شوهرم زنگ میزنه و یا ایمیل میفرسته که دوباره یک جوری شروع کنه. اینقدر وقیحه که هنوز از بیمارستان مرخص نشده بودم که بهم زنگ زد و کفت دست بچه ات رو بکیر و برو بیرون!! منو شوهرت عاشق هم هستیم و میخوایم با هم زنذگی کنیم و وقتی شوهرم مقاومت کرد و من هم بهش گفتم که زندگیمو دوست دارم و تو از این زندگی برو بیرون !! زنگ زد و گفت نفرینتون میکنم و هر فحشی که لایق خودش بود به من گفت که چرا شوهرم و پدر بچه ام رو دودستی تقدیمش نکردم و اینقدر بی آبرو بود که جزییات رابطه اش رو با شوهر من مو به مو برام تعریف کرد!! مشاور به من گفت که اگه مردی درگیر رابطه ای بشه دیگه به سختی میشه اون رو تموم کرد و من خودم هم اینو تجربه کردم!! بله عزیزم میدونم اگه بخواد اینکارو بکنه من نمیتونم جلوشو بگیرم ولی ایندفعه همه چیز رو تموم میکنم و جونم رو از این همه بلا و مصیبت آزاد میکنم. چون فکر میکنم به اندازه کافی برای این زندگی جنگیدم و اگر شوهرم ارزشی برای این زندگی قائل نیست پس بهتره تمومش کنیم!!عزیزم من قبلا هم خیلی به خورد وخوراک خانواده ام اهمیت میدادم و از این نظر هیچ وقت کم نگذاشتم!! و در مورد کار هم باید بگم آدم خیلی مشغول و گرفتاری هستم تازه جدیدا کارمو کمتر کردم که به شوهرم و خونه زندگیم بیشتر برسم ولی این دلیل نمیشه که به این موضوع فکر نکنم! دایم یک گوشه مغزم با این موضوع درگیره!!
قبل از این اتفاق اعتماد به نفسم خیلی بالا بود فکر میکردم از همه لحاظ از شوهرم سرم و ممکن نیست به کس دیگه ای توجه کنه!! ولی موضوع اعتماد به نفس نیست دختری که باهاش رابطه داشت اصلا از هیچ نظر به پای من نمیرسید فقط چوان تر بود!! من از لجاظ سن و سال ، تحصیلات، موقعیت اچتماعی، شکل وقیافه و تیپ وظاهر از شوهرم سرترم. ولی به این چیزا نیست!! من خیلی از مردا رو دیدم که میوفتن دنبال کسایی که اصلا در شانشون نیست. نمیدونم چرا ولی این اتفاق میوفته!!
آقای مصطفوی من اونو بخشیدم و اگر غیر از این بود نمیتونستم باهاش زندگی کنم و خیلی هم دوستش دارم. واقعا دوستش دارم. اما فراموش کردن خیلی سخته!! دارم سعیم رو میکنم ولی باور کنید خیلی سخته!! میترسم این سناریو دوباره تکرار بشه و اون موقع میدونم که ضربه خیلی شدیدی میخورم. تا همین الان هم به روح و روانم خیلی ضربه خورده و اصلا اون آدم سابق نیستم. دفعه دیگه میترسم بشکنم و برای جبران خیلی دیر باشه.

واقعا ممنون از راهنمایی همه دوستان و خوشحالم که شماها رو دارم و جایی برای دردل کردن

[Parsa y]

سلام
زیبا خانم

من هم مطلبی می نویسم شاید کمکت کنه

وقتی میخواهی خطای کسی را پیگیری کنی تنها راه حل جامع و کاملی میتونی بهش استناد کنی اینه که فقط صبر کنی.

ببین. من نمیخوام خدای نکرده روی رفتار شوهرت اسم جرم بذارم اما زمانی که یک پلیس دنبال یک جرم هست تا زمانی که تمام شواهد و قرائن مستدل رو جمع آوری نکرده به هیچ عنوان اقدام به عملیات نمی کنه. ای بسا خیلی از بررسی های پلیسی در میانه راه مختومه میشود و فرد مشکوک اصلاً متوجه حضور پلیس نمی شود.


بنابراین اینکه شما بصورت آنلاین! و لحظه ای مشغول چک کردن هستی صرف نظر از اینکه شوهرت خطایی کرده یا نه راه اشتباه و ناشیانه ای را طی می کنی.

کمی واضح تر بهت بگم. اگر شما میخواهی ارزیابی از رفتار شوهرت داشته باشی رفتار اون رو در طول مثلاً یک ماه ارزیابی کن و ببین نسبت به ماه قبل چطور بوده.

معمولاً افراد خطاکار در طول زمان نمیتونند پنهان کاری موفقی داشته باشند و به اصطلاح یه جای کار میزنه بیرون یا تناقض هایی در رفتارها بوجود میاد که طرف نمی تونه اونها رو توجیه کنه. و اگر هم موردی نبوده که چه بهتر .

بنابراین اینکه شما دائماً در حال دیدبانی شوهرتون هستید ضمن اینکه جو بی اعتمادی در خانواده بوجود میاره طرفتون که شوهرتون باشه هم در صورتی که خطایی کرده باشه مجبورش میکنی که دائما دور بر خودشو مراقبت کنه و به اصطلاح واکسینه کنه.

[eghlima]

وقتی که خودم رو به جای تو گذاشتم حس بد و ناراحتتیت رو درک کردم و کاملا بهت حق می دم که اینطوری باشی

ولی راه حلی که به ذهنم می رسه اینکه یه مدت به همسرت فرصت بدی و جوری نشون بدی که بهش اطمینان داری ولی با حواس جمع این کارو می کنی یعنی خوب هواشو دورادور داری از طرفی محبت و علاقه ات رو بهش چندین برابر می کنی و هرچی رو که فکر می کنی براش کم گذاشتی رو جبران کن

[shabe niloofari]

زیبا جان سلام
وقتی پست هایت و می خوانم کلمه به کلمه اش و با تمام وجود درک می کنم(متاسفانه)
نمی دونم کی بشه که ما بتونیم همه چیز رو فراموش کنیم.
ولی از صمیم قلب امیدوارم هرچه زودتر این اتفاق بیفته.
راستی قضیه خارج رفتنتون چی شد؟تصمیم گرفتید بالاخره؟