سلام.
من امروز توی این سایت عضو شدم .
پسری 24 ساله ام و دانشجوی سال اول فوق لیسانس حدود 2 ماه قبل با دختری از فامیل که رفت و آمد زیادی هم نداشتیم عقد کردم. همه چیز خوب بود سر مسایلی از جمله حجاب اختلاف هایی داشتیم که با صحبت حل کردیم ولی اون میگه چرا تو باید اذیت بشی و کوتاه بیای . الان هم بعد دو ماه میگه هیچ علاقه ای توی وجود من ایجاد نشده و فقط بهت عادت کردم. یه هفته است گفته هیچ ارتباطی نداشته باشیم ولی من امروز باهاش تماس گرفتم و گفتم اینطوری که نمیشه تو باید مشکلت رو بگی که چرا علاقه نداری و اونم گفت واقعا تو پسر خوبی هستی البته یه سری رفتار های تو باعث شده احساس کنم بچه ای و هنوز بزرگ نشدی. نامزدم 20 سالشه و خودش هم قبول داره که هنوز بچه است . میگه وقتی میریم بیرون حس نمیکنم یه مرد کنارمه .
خیلی نا امیده و فک میکنه زندگی به اخر رسیده . قرار مشاوره گذاشتیم و امروز بهش گفتم تا اخرش هستم و پشتیبانتم ولی بازم حاضر نیست با من کوچکترین ارتباطی داشته باشه. از یه سری رفتار های این مدت من که نمیدونم چی بوده چون نمیگه ناراحته ولی هیچ وقت به روم نیاورد .
هر راهی به کلم رسیده انجام دادم نمیدونم چرا یهویی اینطوری شده . اخه شب قبلش خوب بودیم یهویی فرداش زد زیر همه چی... گفتم بیام اینجا راهنمایی های شما رو هم گوش کنم . به امید خدا شاید راهی پیدا بشه تا از این مشکل بیرون بیام..
راستی یه موضوع دیگه هم که میگه اینه که ناراحته چرا چند تا خواستگار نداشته که بین اون ها انتخاب کنه چون من اولین خواستگارش بودم و اونم اصرار داشته نامزد بشیم یه مدت ولی خانوادش قبول نکردن .
الان یه احساسی داره که میگه شاید انتخابم درست نبوده.. یه جورایی پشیمونی و ..
نمیدونم باید چطوری مردونگی و پشتیبانیم رو بهش ثابت کنم. از طرفی هم گفته هیچ ارتباطی نداشته باشیم تا روز مشاوره که هفته اینده است .
علاقه مندی ها (Bookmarks)