سلام من عضو جدید سایت هستم . خوشحالم که اینجا رو پیدا کردم و امیدوارم با کمک شما بتوونم مشکل زندگیمو حل کنم
اول مشخصاتمونو میگم : اول مال خودمو . بعدیش مال همسرم
سن : 30 34
تحصیلات : ترم اخر کارشناسی ارشد ترم 3 کارشناسی
شغل : کارمند رسمی و رییس یه واحد با 14 نفر کارشناس و کارشناس ارشد که زیرمجموعه ام هستن کارمند قراردادی شرکت همکار
وضعیت درامدی : حقوق من 3 برابر ایشون هست
وضعیت اقتصادی : خونه در حال ساخت و یه ماشین 405 .
توضیح : پول ماشینو من دادم ولی سندش به اسم شوهرمه . خونه شراکتی هستش با فامیلای شوهرم که من فقط یه وکالت بابت یک چهارم زمین مورد ساخت ازشون دارم و فیشهایی که تا حالا به حساب مسئول کارگاه واریز کردم ( مسئول کارگاه فامیل شوهرمه )
مدت ازدواج : 8 سال عقد و 6 ساله که عروسی کردیم
من و شوهرم با هم خیلیییی خوب بودیم . همه به زندگیمون حسرت می خوردن و حتی بعضی از فامیلای شوهرم اقداماتی برای بهم زدن رابطه ما کردن . مثلا خاله اش که میخواسته دخترشو به این بده و همسرم نگرفته ، همسایه ها دیدن که اومده در خونه ما یه بطری اب ریخته و رفته . خرافاتیه . البته من اعتقاد ندارم
مادرشوهر و پدرشوهرم تهران هستن . البته سر یه سری مسائل الان 6 ماهه که باهاشون اصلا حرف نزدم .
موضوع از دو سال پیش شروع شد . ما تصمیم گرفتیم که بریم تهران زندگی کنیم . اول کار من درست شد چون رسمی بودم . رفتم تهران و همسرم شهرستان موندش .
البته من همیشه اخر هفته ها میاومدم. تهران خونه دوستم و خونه پدرشوهرم میرفتم . کلا 4 شب در هفته تهران بودم . در این بین من فرصت کافی برای خیانت به همسرم رو داشتم اما حتی یکبار هم بهش فکر نکردم
بعد از یکسال ، کار همسرم درست نشد و من تصمیم گرفتم که برگردم . من بعد از یکسال برگشتم . دو سه ماه بعدش متوجه شدم که همسرم با گوشیش خیلییی ور میره . گوشیش ایفون بود و من خیلی با قابلیتهاش اشنا نبودم. چند بار چک کردم اما چیزی دستگیرم نشد .
خط به اسم پدرم بود. ازش خواستم که بره و پرینت بگیره . الکی بهش گفتم قراره از طرف شرکت هزینه اشو بگیرم
اونم بنده خدا رفت درخواست داد و خودم رفتم پرینت رو از مخابرات گرفتم . حدسم درست بود. با 3 نفر دوست بود . یکی همکلاسی دانشگاهش . یکی یه دختره که جنوب زندگی می کرد و متاهل بود و یکی دیگه هم دوست دختر همکارش
همکلاسیش دو سه بار خونه من اومده بود . وقتی که من ماموریت دو سه روزه رفته بودم . دقیقا یادمه اون روز همسرم بهم گفت گوشی اش شارژ نداره و خاموشش میکنه . حتی ساعت و روزش هم دقیق یادمه
من واقعا داغون شدم . از لحاظ ظاهری هم همه میگن به هم میایم و بعضی ها حتی میگن بهش سری
با پدر و مادرش تماس گرفتم . اونا هم از تهران اومدن . مادرش باهاش خیلی حرف زد ولی پدرش اصلا برخورد مستقیم باهاش نکرد . فقط قیافه ادمهای ناراحت رو گرفت
از طرفی ما خونه پدرشوهرم زندگی می کردیم . اونا شهرستان چند تا واحد اپارتمان داشتن که یکیش از اول ازدواج تا اون سال در اختیار ما بوده . بدون هزینه
ادامه داره ...
از همون موقع پدرشوهرم شروع کرد به بهانه گیری که باید بلند شید . من خونه ام رو میخوام . احساس کردم با وجود این حرکت شوهرم ، فکر میکنه که دیگه امیدی به زندگی ما نیست و بهتره که زودتر خونه اش رو اجاره بده و ازش استفاده کنه . یا شاید هم خواسته که به همسرم فشار بیاره که به خودش بیاد و خودش خونه بگیره
عکس العمل من در مقابل خیانت اول همسرم : با اون همکلاسیش صحبت کردم . قبلا می شناختمش . یک بار دیده بودمش حتی براش یه مقاله گرفتم و ترجمه کردم . یعنی برای اون و همسرم انجام دادم
ظاهرش افتضاح . خانواده افتضاح . برادرها معتاد و چاقوکش و از طبقه بسیار ضعیف جامعه که برای پول تو جیبی اش مونده بود و شوهرم بهش میداده
بعدا متوجه شدم که یه قابلیتی تو گوشیهای ایفون هست که میتونه یه سری شماره ها رو هیدن کنه . فقط کسی که رمز اون قسمت رو داره میتونه بره بازش کنه و ببینه و ج بده
خلاصه با زور گریه و تهدید و پدر و مادر و ... همسرم ظاهرا دست برداشت . تا اینکه با ف ی س ب و ک اشنا شد .
با یه دختری حدود 10 سال پیش دوست بوده و خیلی دوستش داشته . طرف ازدواج کرده بچه داره و کرجه
توی چت ها دیدم شماره رد و بدل شده البته بقیه محاورات پاک شده بود .
بازهم دعوا و قهر و ...
در این میان فشارهای خانواده اش برای تحویل خونه بیشتر و بیشتر شد . تا جایی که هر روز 3 ساعت پای تلفن حرف میزدن و تهدید می کردن که پاشید
با فامیلاش قرار شد یه ساختمون بسازیم هر یکی یه واحد . من یه اپارتمان از زمان مجردی ام داشتم که بعلت بدهی توی رهن بود . تصمیم گرفتم اونو بفروشم و با یه مقدار پولی که داشتم یه اپارتمان مناسب بسایزم . با شرکتمون صحبت کردم و قرار شد که بهمون مامور سرا بدن
از طرفی پدرشوهرم میگفت من بهتون ده میلیون میدم که برید یه جایی رو رهن کنید تا وقتی خونه تون ساخته میشه .
ما هم گفتیم بهمون مامور سرا دادن ولی باید وام مسکنی که قبلا گرفته بودم رو تسویه می کردم (12 میلیون تومن )
همین که ما خونه رو خالی کردیم ، گفتن که پولی نمیدیم . همینیه که هست . به ما ارتباطی نداره
در صورتی که وضعیت مالی پدرش خیلی عالیه . تهران خونه دارن. ماشین مدل بالا . زندگی انچنانی
من هم خیلی مقاومت نکردم ولی بعد از یک ماه ، اخطاریه پس دادن وام رسید دستم و ما باید خونه رو تخلیه می کردیم . هرچقدر همسرم با خانواده اش حرف زد که ما باید پول رو برگردونیم ، قبول نکردن . ما هم مامور سرا رو خالی و رفتیم طبقه بالای خونه پدرم . چون توی ساخت خونه بودیم ، پول کافی برای رهن یه جایی رو نداشتیم .
در این بین حدود 6 ماه بود که همسرم اصلا توجهی به من نداشت . مرتب پای کامپیوترش بود وقتی هم شرکت بود اگه به گوشیش زنگ می زدم ، فوری میگفت کار دارم باید برم .
من بهش شک کردم . احساس کردم پیش همکاراش با تلفن صحبت میکنه و میگه زنمه . در نتیجه وقتی من واقعی بهش میزنگیدم دیگه نمیتونسته با من هم حرف بزنه
احساسم هم درست بود . رفتیم مسافرت خارج از کشور با هزینه من . اونجا به طور اتفاقی متوجه شدم ایمیلش بازه و از طرف یه زن که بچه داره براش ایمیل اومده : دلم برات تنگه . کی برمیگرده . خوش میگذره و ...
اینم ج داده بود : جات خالی کاش با توامده بودم . دلم برات خیلییییی تنگ شده . زودی برمیگردم
من هم قاطی کردم گفت یکی از طرف ف ب فهمیده من مسافرتم . الکیه . جدی نگیر و ... اما از متن معلوم بود یه ارتباط قبلی وجود داشته . مثلا در مورد یه مکان مشترک حرف زده بودن و احوال دخترش و ... گفتم برگشتیم ایران باید برام خونه بگیری و پیجت رو ببندی تو جنبه اش رو نداری
بعداز مسافرت ، یه روز صبح اومدم ظرف غذای همسرم رو تو کیفش بذارم که ظرف فلزی به یه چیزی برخورد کرد و تلقی صدا داد . من هم متعجب شدم و دنبال صدا تو کیفش گشتم .
تو یه جیب مخفی که من اصلا ندیده بودمش ، یه گوشی نوکیای دو سیم کارته پیدا کردم . سریع ورش داشتم وبا خودم بردمش شرکت
روشنش کردم . دیدم پین داره و نمیتونم چکش کنم . سیم کارت اعتباری اش رو گذاشتم رو گوشی خودم . اون روز همسرم کلاس داشت . دانشگاه . 5 دقیقه بعد یکی اس داد که کجایی ؟ من در پارکینگم . بیا دیگه عزیزم
من نوشتم : دارم میام . کجا میری ؟ اون ج داد کلاس 268 حسابداری داریم یادت رفته
فهمیدم که با همکلاسی اشه . البته نه اون قبلیه . یکی جدید تر بود . با هر بدبختی که شده پینش رو باز کردم و تونستم برم تو پیامهای ارسال شده و دریافت شده اش . وااااااااای خدای من یادش که میافتم حالم بد میشه
بدترین اتفاق تو زندگیم بوده و هست . همسرم با یکی از همکلاسی هاش که از خودش 6 سال بزرگتره ، ازدواج کرده و دو تا دختر 3و 5 ساله داره دوست شده . ارتباط مختصری هم داشتن . اینو از روی متن اس ها متوجه شدم .
به روی همسرم نیاوردم .
از طرفی وقتی همسرم میره دانشگاه ، سراغ گوشی که میره . متوجه میشه نییست . داشت به گوشیش که دست من بود زنگ میزد . من هم ج ندادم اصلا . حتی رد هم نکردم .
یک ساعت بعد اومد شرکت ، پریشان و ناراحت . پیش خودش گفته نکنه زنم برداشته . زودتر برم ببینم عکس العملش چیه . من هم خیلی ریلکس برخورد کردم . از دیدنش تعجب کردم و اظهار خوشحالی کردم
همون موقع که تو دفترم بود داشت با گوشیش به گوشی دست من زنگ میزد ، ببینه صداش درمیاد یا .... که من سایلنتش کرده بودم
موقع رفتن بهم گفت با یکی از همکلاسهاش دوست بوده اما به دلایلی نمیخواد من پیگیری کنم . همین جا قضیه تموم شه
اما من خیلیییی بهم برخورد . بهش گفتم کی بوده تا کمکت کنم نکنه مشکلی برات پیش بیاد . اون نگفت. میدونه یکی از دوستام توی بخش حفاظتی مخابراته . فردا بهش گفتم از طریق دوستم متن اس هات و ادمها رو فهمیدم بهتره حقیقتش رو بگی
بعدا تمام اس ها رو با دقت خووندم . متوجه شدم باز با همون دختر جنوبیه اسهای خیلیییی وقیح دادن . با اون همکلاسی سابقش که من مثل سگ ترسونده بودمش دوباره ارتباط داشته . از خارج واسشون سوغاتی اورده و ...
حالا میریم مشاوره . فعلا یه جلسه رفتیم . قراره امروز هم بریم . تا ببینیم مشکل حل میشه یا نه
باتوجه به شرایط خونه ، من حتی نمیتونم راحت گریه کنم ، خواهرم خبر داره ولی پدر و مادرم نه . چون خیلی پیرن و از طرفی فک می کنن من از بین بقیه بچه ها زندگی بهتری دارم .
خانواده اش که اصلا در جریان نیستن . نمیدونم بهش بگم یا نه
علاقه مندی ها (Bookmarks)