سلام دوستان حالم خیلی بده دیگه چشام تار شده از بس گریه کردم،یک سال پیش پسر عموی دوستم از دوستم خواستگاری کرد و خانواده ی دوستم به اون جواب رد دادن به خاطر اینکه از مشکلات ژنتیکی میترسیدن.حالا بعد از یک سال از اون موضوع گذشته و دوستم یک ماه پیش به پشرعموش منو پیشنهاد داد واسه ازدواج ما دو تا هم واسه آشنایی بیشتر از طریق پیامک حرف زدیم تا ماه دیگه بیاد خواستگاری .حالا بعد از یک ماه و وابستگی ما دو تا بهم پدر اون آقا اجازه ی خواستگاری نمیده چون به خاطر غرورش میگه نباید از طرف عموت که جواب رد دادن به ما دختریو که معرفی کردن رو بگیریم.حالا اون پسر پیام داده باید جدا شیم منم بدون اون میمیرم تورو خدا کمکم کنید
علاقه مندی ها (Bookmarks)