به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 37
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 بهمن 91 [ 01:54]
    تاریخ عضویت
    1390-10-22
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    954
    سطح
    16
    Points: 954, Level: 16
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered500 Experience Points
    تشکرها
    34

    تشکرشده 34 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array

    دیگه واقعا صبرم سر اومده!

    http://www.hamdardi.net/thread-20401.html


    سلام دوستای عزیز.... لینک بالای اولین تاپیک من بود....
    نمیدونم منو یادتون میاد یا نه..... اگه نه زحمتشو بکشید و تاپیک قبلیمو بخونید......

    دیگه نمیتونم.... بدتر شده بهتر نشده.... پول واسه این مرد یعنی همه چی!!...... به خاطر پول میزنه.... به خاطر پول فوحش میده...... فقط پول.....

    دیگه بریدم..... بی احترامی میکنه.... من الان 4 روز تو هفته کار میکنم ولی جرات ندارم یه قرون از حقوقمو خرج کنم.....
    میگین چرا..؟؟؟ چون بخوام دهن باز کنم حرفهایی میزنه که کل وجودم اتیش میگیره.... نمیتونم زیاد بنویسم.... ببخشید... ولی اعصابم نمیکشه حرفایی که بهم زده اینجا بنویسم....
    فقط اینو میدونم که دیگه نمیتونم.....
    نمیتونم.......یاد حرفا و زدناش میوفتم نفسم بند میاد.... دیگه از گریه کردن هم حالم به هم میخوره..... افسرده شدم..... این یه حقیقته....
    تو این غربت....تو این بی کسی... فکر کنید شوهر ادم.... امید زندگیش یه اژدها از اب دربیاد.....تا حالا به خانوادم چیزی نگفنم.... ولی کم کم میخوام بگم.....
    ازش حالم به هم میخوره......ازش متنفرم....... به خدا ازش متنفرم..... این یه انسان حیوون صفته...... یه حیوونه به تمام معنی..... فقط بگین با کی اول باید صحبت کنم... با خودش نمیتونم صحبت کنم... چون ادم نیست...

  2. 4 کاربر از پست مفید del_khaste69 تشکرکرده اند .

    del_khaste69 (چهارشنبه 03 آبان 91)

  3. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 16 اردیبهشت 94 [ 09:58]
    تاریخ عضویت
    1389-9-28
    محل سکونت
    ایران_شیراز
    نوشته ها
    3,166
    امتیاز
    21,370
    سطح
    92
    Points: 21,370, Level: 92
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 980
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdrive1000 Experience Points10000 Experience Points
    تشکرها
    14,388

    تشکرشده 15,106 در 3,401 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    338
    Array

    RE: دیگه واقعا صبرم سر اومده!

    del_khaste69 عزیز سلام

    از حال و صحبتات متاثر شدم یه کم به خودت مسلط باش عزیزم

    الان عصبانی هستی و احساسات جریحه داره

    دوست عزیز اول آرامشت رو بدست بیار بعد آروم و با حوصله بیشتر تعریف کن

    از تاپیک قبلی چه نتیجه ای گرفتی؟

    کوچکترین موفقیتا هم بگو

    نگران نباش...

  4. 10 کاربر از پست مفید ویدا@ تشکرکرده اند .

    ویدا@ (چهارشنبه 03 آبان 91)

  5. #3
    Banned
    آخرین بازدید
    شنبه 19 دی 94 [ 18:27]
    تاریخ عضویت
    1390-10-12
    نوشته ها
    633
    امتیاز
    6,328
    سطح
    51
    Points: 6,328, Level: 51
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    2,084

    تشکرشده 1,278 در 497 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دیگه واقعا صبرم سر اومده!

    عزیزم ناراحتیت رو درک میکنم ، یکم تاپیک قبلیت رو خوندم .

    چقدر وقته ازدواج کردید؟
    همسرت بهتر از قبل نشده؟

    خانوادت هم پیش شما در خارج کشور هستند؟

  6. کاربر روبرو از پست مفید tamanaye man تشکرکرده است .

    tamanaye man (یکشنبه 08 بهمن 91)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 06 آبان 91 [ 16:12]
    تاریخ عضویت
    1390-8-03
    نوشته ها
    53
    امتیاز
    1,311
    سطح
    20
    Points: 1,311, Level: 20
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    94

    تشکرشده 91 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دیگه واقعا صبرم سر اومده!


    خواهر گلم من هم شما رو درک میکنم و تاحدودی نامردی و بیرحمی آقایون رو (البته شامل همشون نمیشه)در تجربه خودم دیدم و چشیدم...
    تا به الان پیش مشاورحضوری رفتی؟
    اگه رفتی چی بهت گفتند؟
    اگرهم نرفتی تا الان،حالا که شرایطت غیرقابل تحمل شده حتما برو و با کمک اون نتیجه آخر رو بگیر.
    اگه شوهرتون هم راضی بشه بیاد پیش مشاور خیلی خوبه.


  8. کاربر روبرو از پست مفید خسته دل1 تشکرکرده است .

    خسته دل1 (یکشنبه 08 بهمن 91)

  9. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 آذر 91 [ 22:23]
    تاریخ عضویت
    1391-7-26
    نوشته ها
    153
    امتیاز
    670
    سطح
    13
    Points: 670, Level: 13
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    391

    تشکرشده 409 در 124 پست

    Rep Power
    27
    Array

    RE: دیگه واقعا صبرم سر اومده!

    سلام عزیزم
    منم تاپیک قبلیتو خوندم
    امیدوارم زودتر کارشناس های محترم بیان و کمکت کنن
    خودم چون احساساتیم الان نمیتونم با آرامش منطفی جواب بدم
    فقط خواستم بگم که کاری از دستم بر نیاد دعا که میتونم کنم
    انشالله هر چه سریعتر مشکلت حل شه گلم

  10. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 17 بهمن 91 [ 15:11]
    تاریخ عضویت
    1391-7-08
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    395
    سطح
    7
    Points: 395, Level: 7
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    22

    تشکرشده 22 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دیگه واقعا صبرم سر اومده!

    با سلام
    منهم با شما همدردی می کنم چون تا حدودی درک می کنم که چه حالی داری . سعی کن با مشاور صحبت کنی .البته اگر بشود دو نفری با هم پیش مشاور بروید که بهتر است .البته آنطور که شما توضیح داده ای تاپیک قبلیت را هم خواندم . همسر شما مانند همسر من خود رای است و بعید است که مشاوره را قبول کند . تجربه ای که من دارم این است که این مردها را باید در چالش بیندازی تا به کارهای خود فکر کنند و سپس آدم می تواند تصمیمی بگیرد که بعدا" پشیمان نشود .

  11. کاربر روبرو از پست مفید rana91 تشکرکرده است .

    rana91 (یکشنبه 08 بهمن 91)

  12. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 05 تیر 93 [ 00:07]
    تاریخ عضویت
    1391-3-24
    نوشته ها
    208
    امتیاز
    2,250
    سطح
    28
    Points: 2,250, Level: 28
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    319

    تشکرشده 338 در 136 پست

    Rep Power
    32
    Array

    RE: دیگه واقعا صبرم سر اومده!

    با سلام تایپیک قبلی رو خوندم چند سوال تو ذهنم ایجاد شد،1 .اینکه دوره نامزدی یاآشناییتون چقدر بود؟2.تحقیقاتی در مورد خود همسر و خانواده ایشون انجام دادین؟چون باید اینو بسنجین که شخصیت فرد در خانواده علاوه بر اجتماع تاثیرزیادی داره باید ببینین که تو چه خانواده ای بزرگ شده چطور بار اومده 4.آیا همسرتون تحت فشاره مثلا شغل یا خانواده یا ...5.خود شما شده که با هم دیگه در این مورد که رفتارشون تغیر کرده به گفتگو بپردازین .به نظر من راه حل اولیه ،صحبت کردن درباره این موضوعه اون چیزای که شما رو ناراحت کرده با زبان صمیمی و بیانی مهربانانه شروع کنید به صحبت ،صحبتتون طوری نباشه که اون نسبت به حرفاتون جبهه بگیره و عصبانی بشه و نتونه واقعیت رو بهتون بگه و در فضایی صحبت کنید که عاری از تنش باشه.
    http://ahlekhaneh.ir

  13. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 بهمن 91 [ 01:54]
    تاریخ عضویت
    1390-10-22
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    954
    سطح
    16
    Points: 954, Level: 16
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered500 Experience Points
    تشکرها
    34

    تشکرشده 34 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دیگه واقعا صبرم سر اومده!

    سلام دوستان... شرمنده که اینقدر دیر برگشتم... باور کنین اونقدر داغونم که رمقی برای اومدن و جواب دادن به سوالهای شما عزیزان نبود.....شرمنده همگی...

    دوستان همسر من ۱۰ ساله اینجا زندگی میکنه... بله خانوادم هم اینجا هستن ولی توی شهر دیگه.....من اینجا واقعا تنهام... هیچ کسی رو ندارم... شوهرم اصلا اهل معاشرت نیست... از همه بدش میاد.... از نظر اون همه ایرانیهای اینجا وطن فروشن....ایشون از همه متنفرن.... حتی به همکارای من که تا حالا ندیدتشون هم فوحش میده.... و بدگویی میکنه... با اینکه من به جز خوبیه اونها چیز دیگه ای به ایشون نمیگم.... و من چقدر بیزارم از بدگویی پشت سر دیگران... مخصوصا اگه کاملا بی دلیل باشه...

    من خودم ایرانی نیستم.... ولی ایران متولد شدم... و تا ۱۱ سالگی اونجا بودم... مادرم ایرانیه... و پدرم مجاهده عراقی اوایل جنگ ایران و عراق به ایران میاد...ایشون ۸ سال تمام برای ایران جنگید... و تو این راه مادر پدر و دو برادرشو از دست داد... ولی با این حال از اعتقاداتش دست نکشید.... من و خواهر برادرم بزرگتر که شدیم... به علم اینکه ایران هیچ نوع اینده ای نداشتیم پدرم تصمیم میگیره پناهنده کشوری بشه که الان داریم توش زندگی میکنیم....بدون اینکه خیانتی به ایران کرده باشه... دلیل پناهندگی ایشون هم حکم اعدامی بود که صدام براشون توی عراق صادر کرده بود.......ما حتی خونه ای که پدرم با هزار زحمت ایران خرید رو باید به نام یکی از اشناهای ایرانی مورد اعتمادمون میزدیم....چون شناسنامه نداشتیم حق خرید خونه هم نداشتیم... ورود به دانشگاه هم ممنوع! ایشون حتی پشت سره پدر من بدگویی میکنه و میگه پدرت اصلا جبهه نبوده.... چهارتا عکس که دلیل نمیشه ادم جنگیده باشه... پس چرا هیج بلایی سرش نیومده؟؟ایشون همه مارو وطن فروش و غرب زده میدونن و انگار نه انگار که اون اقامتش رو از طریق ازدواج با من تو این کشور دریافت کرد!!!!....... با اینکه من و خواهرام اینجا حجاب کاااامل داریم!

    اینارو گفتم که بدونین چطور ادم بدبینیه.... از نظر من اون حتی حق اظهار نظر درمورد پدر من رو نداره چه برسه پشت سرش بدگویی کنه!!

    بگذریم... اینارو گفتم که شما هم مثل همسر من فکر نکنین وطن فروش هستیم......

    اشناییه ما ۶ ماه بود...و تو این ۶ ماه من موردی از ایشون ندیدم... نه خساستش رو بهمون نشون داد و نه این افکاره مریضش رو.... پرس وجو هم کردیم همه تاییدش کردن و گفتن ادم خییییییییلی مودب و سر به زیریه.... اینا هم گول ضاهرشو خورده بودن.... البته همسرم چون پدرشون ۶ سال پیش سر کنسول بودن تو این کشور تو سفارت ایران خیلی مراعات میکنه و سعی میکنه کسی نگه پسر اقای فلان اینطوریه..... وقتی ماموریت پدرشون تموم میشه ایشون سال اول دانشگاه بودن و تصمیم میگیرن همینجا ادامه تحصیل بدن و ازدواج کنن....

    ما تو دانشگاه با هم اشنا شدیم و ایشون خیلی مودبانه از من خواست با اطلاع خانواده بیشتر با هم اشنا بشیم... البته شماره من رو از یکی از همکلاسیهای ایرانیم گرفته بود که بعدها فهمیدن این دوتا با هم دوست بودن!!! (بعد از ازدواج)

    شدیدا خسیس شده... باورتون نمیشه ایشون کاملا حساب بانکیه من رو زیر نظر داره..و تا اینکه حقوق من میاد قسطهای وامی که گرفته با ۱۷ ردصد سود پرداخت میکنه...و جالب اینجاس اگه بابت رفت و امدم ازش پول بخوام فکر میکنه اون داره خرج من رو میده!!!!! حق خریدن هییییییییییچ چیز برای خودم رو ندارم.... !! اگه بخرم دعوا میکنه و شروع میکنه فوحش دادن که تو همه چی داری و من از ایران همه چی برات خریدم ( توجه کنین من خریدی که از ایران کردم با پول خودم بوده!... جالب اینجاس که این اقا شدییییییییییییدا پررو تشریف داره!! وقتی اعتراض کنم میگه تو گدایی و پولی به خودتون ندیدی... واسه اینه چشمت به این چندرقاز حقوقته.....فوحش میده و میگه میخوای این پولو برای خانوادت بفرستی....

    چند ماه پیش تنهایی رفت ایران و لبتابی که برادرم هدیه ازدواجم برام خریده بود با خودش برد که تو راه حوصلش سر نره... وقتی برگشته بود دیدم یه لبتاب قدیمی و داغون برام اورده و میگه اونو دادم به برادرم.... اون اشغال بود این برای تو بهتره!!!! به اینکه ببخشید خر هم باشه چیزی از لبتاپ حالیش نشه حد اقل از روی ظاهر میتومه این دوتاره باهم مقایسه کنم... بازم چیزی نگفتم... گفتم شاید تو رو درواسی با برادرش گیر کرده بهتره سر این چیزای مادی گیر ندم... با اینکه من دانشجوهم و هر دفعه تحقیقی دارم باید تو دانشگاه انجام بدم چوم این لبتاپ داغووووونه!!!.....

    خیلی راحت به خانوادم توهین میکنه (البته نه جلوشون).... سعی کردم جلوش وایسم... سعی کردم با مهربونی بهش بفهمونم که اونا خانواده منن و همونطور که من به خانوادت احترام میزارم توقع دارم تو هم این کارو بکنی... ولی فایده ای نداره....

    بد دهنه... شدیدا بد دهنه....بخواد یه چیزیو توضیح بده حتما باید از واژه خنگ یا احمق استفاده کنه " اخه تو خنگی حالیت نمیشه باید صد بار بهت بگم" "اخه تو احمقی" شاید بگین خب حتما خنگم که میگه... ولی اینطور نیست و باور کنین من به این نتیجه رسیدم که ایشون مریضه!...

    گفتین مشاور... اینجا مشاور خوبی سراغ ندارم و پولشو هم ندارم.... شاید باور نکینین... ولی ندارم ایشون هم عمراااا بابت این چیزا اینجا پول بده...

    چون یکی دو باری ایجا موقع رانندگی جریمش کردن به خودش اچازه میده یه سری وسایل کوچیک از فروشگاههای اینجا برداره و پولشو نده.... ( اولین بار شدیدا با این کارش برخورد کردم و گفت قبول داره اشتباه کرده... ولی متاسفانه قبح این عمل براش ریخت و بعد از اون چندین بار بازم این کارو کرد. من نمیدونم اگه این کار حرام و غیر انسانی نیست پس چی هست؟؟؟میگه همونطوری که این کشور به من ضرر مالی میزنه من هم باید این کارو بکنم!!

    خانواده مذهبی و مهربانی داره.... جلوی مردم خودش رو ادم معقدی نشون میده ولی نماز نمیخونه.....

    جدیدا وقتی عصبانی میشه دیگه خیلی راحت دست بلند میکنه و میزنه......

    خسته شدم... چقدر بگم اخه؟؟؟ خییییییییییلی موارد دیگه هست... از جمله ایران رفتن و کنسل کردن مراسم عروسیو..... دادو بیداد جلوی خانوادشو.........

    ولی چیزی که این روزا شدیدا ازادم میده وجودشه.... از چشمم شدیدا افتاده و حتی طاقت لمساشم ندارم.... ازش بدم میاد... تا اونجایی که در توانمه سعی میکنم باهاش رابطه جنسی نداشته باشم چوم ازش بدم میاد....برام چندش اور شده.... قبلا با اینکه بازم این کارارو میکرد بازم ته دلم دوسش داشتم... ولی باور کنین الان اگه بحث ابروی خانواده و حرف مردم بعد از طلاق نبود ازش جدا میشدم.... تا حالا اینطوری ازش بدم نیومده بود....یک ماهی میشه که همیشه صحنه و نقشه کشتنشو تو سرم میکشم... و وفتی به قسمت کشتنش میرسه احساس ارامش بهم دست میده.... یه حس انتقام جویی شدییییییییییید!.... بد کینه ایم کرده!... خیلی بد!

    شرمنده طولانی شد....مصتفویه عزیز... من به جز حرف زدن با ایشون کاره دیگه ای نمیتونم بکنم... متاسفانه ادم شدیدا صبوری هستم.... ولی فکر نمیکنید این حماقته نه صبوری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ال بته یه مدته دیگه واقعا کاری به کارش ندارم.... از دخترای دیگه و ظاهرشون تعریف میکنه... اصلا برام مهم نیست و هیچ حس حسادتی رو درونم تحریک نمیکنه......
    من از ایشون دوبار مورده خیانت دیدم اونم از طریق چت....

  14. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 بهمن 91 [ 12:52]
    تاریخ عضویت
    1391-8-04
    نوشته ها
    204
    امتیاز
    1,204
    سطح
    19
    Points: 1,204, Level: 19
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 96
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    328

    تشکرشده 332 در 115 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دیگه واقعا صبرم سر اومده!

    سلام دل خسته عزيز
    چيزي كه من از تاپيك قبليت متوجه شدم اينه كه همسرتون تا قبل از اينكه بره ايران رابطه ش با شما خوب بوده و اين اخلاقش بعد از ايران رفتن شروع شده درسته؟
    ممكنه كه يه عشقي يا كسي رو تو ايران ديده باشه كه از اينكه با شما ازدواج كرده پشيمونش كرده باشه چون تا اونجا كه من فهميدم خانوادش ادماي خوبين و بعيده بهش مشورت غلط بدن شايد يه عشق قديمي
    تا حالا درباره اين چيزا باهاتون صحبت نكرده؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  15. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 بهمن 91 [ 01:54]
    تاریخ عضویت
    1390-10-22
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    954
    سطح
    16
    Points: 954, Level: 16
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered500 Experience Points
    تشکرها
    34

    تشکرشده 34 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دیگه واقعا صبرم سر اومده!

    هاجس عزیزم مهمتر از عشق و عاشقی واسه ایشون پوله پول! چون خیلی از ما پولدارترن... وقتی رفتیم ایران هم همه فک و فامیلهای پولدارشو میدید دق دلشو سر من خالی میکرد... میشه گفت اره... پشیمون شده بود.... عشق که تو زندگی این اقا یکی دوتا نبوده عزیزه من.....
    نه من از خانوادش کاملا مطمینم... اونجا هم بیچاره ها همش طرف من رو میگرفتن....ایران که بودیم میگفت شما در شان خانواده ما نیستین... من عروسی نمیگیرم که فامیلا بیان شمارو ببینن......
    به خدا اگه قبل از ازدواج و بهم این چیزارو میگفت مگه مغز خر خورده بودم که باهاش برم زیر یه سقف؟ همش میگفت احساس میکنم نیمه گمشدمو پیدا کردم... خونه شما که میام خیلی راحتم....چمیدونم من اهل داد و بی داد و بی احترامی به زن نیستم... زن دل داره و حساسه.... تو خیلی خوش سیمایی....همین که ازدواج کردیم من شدم ایکبیری...... باورتون میشه حتی به شکل گوشم هم گیر میداد؟؟؟؟؟هنوز هم میده و میگه خیلی بزرگه! میگه حاضرم قسم بخورم تو به جز من خاستگاره دیگه ای نداشتی!!!! اخه من به یه همچین ادم بی شعوری چی بگم؟؟؟ به جز سکوت؟ ....یه دروغگو! همین..... خدا انتقاممو ازش بگیره


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:16 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.