به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 آبان 91 [ 15:53]
    تاریخ عضویت
    1391-7-18
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    306
    سطح
    6
    Points: 306, Level: 6
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    چرا بعضی از پسرا تا این حد بی اراده هستند؟

    سلام
    من 24 سالمه و از سال 85 که وارد دانشگاه شدم یکی از همکلاسی هام بهم پیشنهاد ازدواج داد.راستش اولش زیاد قضیه رو جدی نگرفتم چون اون موقع اون 21 سالش بود و به نظرم واسه ازدواج خیلی بچه بود.خلاصه هرجور شد تلاش کردم که ول کنه بره دنبال زندگیش.اما متاسفانه نرفت و تا زمان فارغ التحصیلی پای حرفش وایساد...تو این 4 سال دانشگاه بعضی وقتها یه چیزهایی ازش میدیدم که خیلی ناراحتم میکرد.مثلا خیلی با دخترا راحت بود و با هم از طرف دانشگاه دختر پسری میرفتند اردو و من این خیلی منو ناراحت میکرد.با اینکه تو این 4سال هیچ ارتباطی نداشتیم(بهش گفته بودم من حرفم یکیه و پسره جرات نداشت حتی سلام کنه بهم) ولی من دورا دور حواسم به اون و رفتارهاش بود.خلاصه خیلی اهل بگو بخند با دخترا بود.قضیه علاقه داشتنش به من رو هم به خانوادش نگفته بود چون میگفت اگه بدونند پوستمو میکنند.تا اینکه درست اخرین روزی که میومدیم دانشگاه اومد جلو و گفت با خانوادش راجع به من حرف زده و میخواد با خانوادش بیاد خواستگاری.راستش منم وقتی دیدم 4 ساله پام وایساده یه جورایی بهش علاقه مند شدم.تا اینکه اومدند خواستگاری و من متوجه موضوعی شدم که ....من تا اون زمان نمیدونستم این اقا اهل کجاست اما روز خواستگاری فهمیدم اهل لرستانه.و متاسفانه جرقه بداقبالی من از همونجا کلید خورد چون با وجود علاقه شدددددیددددی که تا اون موقع بهش پیدا کرده بودم اما این اختلاف فرهنگی زیاد منو به شدت ترسونده بود و باعث میشد تو اون مدت یه وقتایی که دودلی شدید میومد سراغم سرد رفتار کنم باهاش..پدر من وقتی این قضیه رو فهمید گفت وقتی زنش شدی برت میداره میبره شهرشون اونوقت من چیکار کنم؟قرار شد شرط ضمن عقد بذاریم تا خیال بابام راحت بشه.لازمه بگم من اصفهانیم.شرط ضمن عقد رو پسره قبول کرد ولی خانوادش نه و پسره هم نتونست راضیشون کنه...بابام اینو کوتاه اومد تا اینکه سر موضوع بعدی یعنی مهریه باز همه چیز خراب شد.راستش خانوادش خیلی تحصیلکرده بودند . میخواستند زرنگ بازی در بیارند.بابام شرط 2 دانگ خونه براش گذاشت ولی باز خانوادش قبول نکردند اینجا بود که همه بهم گفتند چشمامو باز کنم که اینا دارند کم کم سو استفاده میکنند.بابام گفت اگه خود پسره بیاد و بگه من نمیتونم خونه پشت قبالش بندازم قبول میکنه اما ایییییینقد ترسو بود که نیومد حتی حرف بزنه.وقتی دیدم واقعا دارند زرنگ میشند با وجود علاقه زیادم بهش اما همه چیزو تموم کردم.الان یک سال و نیم از قضیه گذشته و من هنوز فراموشش نکردم.نمیگم دلم میخواست با همون شرایط افتضاح و به زور قضیمون درست میشد.نه اتفاقا نمیخواستم. اما ای کاش اون هم اصفهانی بود و هم فرهنگ ما و البته عاقل نه پسر یچه 23ساله و ما الان پیش هم بودیم...
    بعد از تموم شدن قضیه من برای سرگرم کردن خودم سر کار رفتم ,کلاس زبان انگلیسی رفتم,کلاس زبان فرانسه رفتم...اما هنوز بعضی وقتا سر کلاس تا به خودم میام میبینم دارم به اون فکر میکنم.
    من فقط به چند دلیل از این ازدواج میترسیدم:1-احساس کردم بدون اجازه خانوادش حق آب خوردن نداره و این برای یه پسر ضعف بزرگیه2-اصفهانی نبودنش-3 6ماه ازمن کوچکتر بودنش 4-خانوادش !!!!!! 5-اصلیتش
    اما خودشو اندازه دنیا دوست داشتم و دارم.
    لطفا راهنماییم کنید.چرا یه پسر با علاقه 4 ساله به خاطر خانوادش از من گذشت؟البته چیزی ازش دارم میسوزم اینه که هنوز دوستم داره و هنوز داره میسوزه و تو فکرمه .خودش گفت من دیگه ازدواج نمیکنم.منم راضی نیستم اون اینطوری داغون شه ولی یه پسر تاااااا چه حد میتونه بی اراده باشه!و یه خانواده تا چه حد بی احساس و خودخواه؟؟؟ میدونم با توجه به خواستگارای بهتری که دارم با ازدواج نکردن با اون چیزی رو از دست ندادم اما خیلی دوستش داشتم.اون اولین مردی بود که تا اون حد منو به خودش وابسته کرده بود.چرا ما نباید تو این روزای سرد زمستونی عین بقیه کنار هم باشیم؟یک سال و نیم گذشته و من با وجود شرایط خوبی که تو خانواده دارم و تو خانوادم احساس خوشبختی میکنم و خانواده خوبم از همه نظر منو حمایت میکنند اما چرا نمیتونم فراموشش کنم؟هم من عشق اول اون بودم هم اون.درسته میگن عشق اول هیچوقت از یاد نمیره؟خدااااای من !!!پس من چیکار کنم؟من همین روزا باید بالاخره با یکی از خواستگارام ازدواج کنم اما چطور فکرشو از سرم بیرون کنم؟؟همه فکر میکنند عشق اون دیگه از سرم پریده ولی نمیدونند من بعضی شبا چندین ساعت گریه میکنم چون دلم براش تنگ میشه...

  2. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 24 خرداد 00 [ 00:30]
    تاریخ عضویت
    1387-6-17
    محل سکونت
    سنندج
    نوشته ها
    2,798
    امتیاز
    71,961
    سطح
    100
    Points: 71,961, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran50000 Experience PointsSocialTagger First Class
    تشکرها
    9,001

    تشکرشده 10,163 در 2,191 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: چرا بعضی از پسرا تا این حد بی اراده هستند؟

    سلام
    بیشترین و معقولانه ترین انتظاری که از این آقا بوده است این بوده که از طریق خانواده و خواستگاری رسمی اقدام کنند.ایشان این کار را انجام دادند، منتها شرایط هر دوی شما به گونه ای بوده که مانند سایر ازدواج ها نمیتوانستید اقدام کنید و پیش بروید، از نظر بنده نیاز به انعطاف از سوی هر خانواده بوده است.
    بهر حال این قضیه تمام شده و شما نباید بیش از این خودتان درگیر چیزی که وجود ندارید کنید. زمان به سرعت دارد میگذرد ،ماندن در گذشته هیچ نفعی برای شما نخواهد داشت.

    اینکه میگویند عشق اول فراموش شدنی نیست، از نظر بنده این حرفها بی پایه و اساس هستند. هر آدمی میتواند دوباره عاشق شود و از زندگی لذت ببرد، در این میان تفسیر این نوع عشق نیز بسیار مهم است، آیا هر علاقه ای را میتوان عشق نام نهاد؟

    چه ایشان را بی اراده و ضعیف فرض کنید و چه خودتان را تا این حد درگیر چیزی که تمام شده است کنید ،جز آزار خویش ،هیچ کار دیگری نکرده اید .یک سال و نیم زمان کمی نیست، از همین امروز این قضیه را برای همیشه تمام کنید.و دیگر به آن فکر نکنید.

    سکه همیشه دو رو دارد، نباید شما فقط یک روی آن را نگاه کنید، چه بسا با ازدواج در آن موقعیت ،شرایط زندگی آن طور که فکرش میکنید ،پیش نمی امد و جز تأسف چیز دیگری حاصل نمیشد

  3. 3 کاربر از پست مفید keyvan تشکرکرده اند .

    keyvan (چهارشنبه 03 آبان 91)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 26 شهریور 95 [ 14:54]
    تاریخ عضویت
    1391-6-24
    نوشته ها
    215
    امتیاز
    4,122
    سطح
    40
    Points: 4,122, Level: 40
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran
    تشکرها
    566

    تشکرشده 594 در 190 پست

    Rep Power
    33
    Array

    RE: چرا بعضی از پسرا تا این حد بی اراده هستند؟

    سلام دوستم من با عنوانی که برا مبحثت انتخاب کردی موافق نیستم. یه کم بی انصافیه. من به اخلاق اون آقا کار ندارم. اما کارایی که برای اقدام به ازدواج با شما کرده کاملا منطقی بود و شما از یه پسر 22-23 ساله چه انتظاری بیشتر ازین داشتین؟؟؟میخواستین قید خانوادشو بزنه؟؟؟نگرانی خانواده شما درست اما مگه خانواده اون آقا پسر حق نداشتن در مورد میزان مهریه عروس آیندشون که زیادم نمیشناسنش نگران باشن؟؟؟
    به نظرم باید بیشتر رو زمینه استقلال فکری خودت کار کنی چون از جمله هایی که نوشتی فوق العاده وابسته به خانواده به نظر میای(امیدوارم اشتباه باشه و جملاتتون ناقص باشه) اما با اینکه در انتقاد از خانواده و اهلیتو ... خلاصه همه چیز اون آقا دستو دل بازی کردین من حتی یه جمله منتقدانه از خودتون و خانوادتون ندیدم....
    ببخشید رک گفتم احساس کردم بعنوان دوستی که نمیشناسمت اینا رو بگم بیشتر دلیل بر حسن نیتم تا نگفتنشون.


    اما بحث اصلی::
    مگه نمیگین تموم شده؟ خب پس این مشکل حتی اگه اشتباه از هر دو طرف بوده تموم شده و با توجه به چیزایی که گفتی شاید برگشتن به اون شرایط امکانپذیر هم نباشه.برای همین اگه امیدی برای بهبود نیست سعی کن فراموشش کنی. شاید الان احساس کردین مورد خوبی رو از دست دادین که بهش اینقدر فکر میکنین؟؟ (اگه اینطور نیست بگین)
    پس احساساتی که بعد این مدت هنوز خاموش نشده چرا اونموقع به حل مشکل کمک نکرد؟؟
    اگه همه مواردی که گفتین از نظر شما عیب میاد و هنوزم اینطور فکر میکنین فکر نمیکنی تصمیمت درست بوده؟ بهرحال هنوزم شما هیچ نکته مثبتی درایشون نمیبینی چرا آرزو میکنی با ایشون بودی؟؟


  5. 5 کاربر از پست مفید روژان20 تشکرکرده اند .

    روژان20 (چهارشنبه 03 آبان 91)

  6. #4
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,023 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array

    RE: چرا بعضی از پسرا تا این حد بی اراده هستند؟

    سلام شیما جان

    قبل از هر چیزی این نکته رو در نظر بگیر که به هیچ عنوان با یاد و خیال کسی با کس دیگه ای ازدواج نکن.

    هیچ اجباری نیست شما همین روزها با کسی ازدواج کنی.با اینش رایطی که شما داری اصلا ازدواج درست نیست.این کار هم خیانت به خودته و هم به کسی که داری وارد زندگیش میشی.

    باید تکنیکهایی رو به کار بگیری تا این اقا رو کاملا فراموش کنی.ازدواج قسمته.اگر خیر و صلاح نباشه انجام نمیگیره

    نکته دیگه اینکه فراموش نکن شما بعد از ازدواج باید تابع شرایط همسرت باشی و شاید لازم باشه به خاطر زندگیت بری یه کشور دیگه.

    دیگه وقتی ازدواج کردی شما عزیز دردونه بابا نیستی و باید بدونی ستون یه خانواده هستی و باید وابستگیت رو به خانواده کم کنی.

    ازدواج همش خوشی و لذت نیست.خیلی وقتها از خود گذشتگی و تحمل شرایط سخته.
    هیچ تضمینی نیست مثلا شما با یه اصفهانی ازدواج کنی و تا اخر عمر هم اصفهان بمونی.

    چرا فکر میکنی هنوز دوستت داره؟مگه میتونی ذهنش رو بخونی؟
    اینا همه تفکرات شماست.چند روز دیگه که خبر برسه با یکی دیگه ازدواج کرده شما میمونی و حسرت و روزهایی که برای این رابطه سوگواری کردی.

    اینکه گفته دیگه ازدواج نمیکنم و ...اینها همش در حده حرفه.اگر انقدر شما رو دوست داشت خانواده که سهله خدا هم از اسمون میومد و جلوی ازدواج شما رو میگرفت این اقا مصمم تر رفتار میکرد.

    خلاصه اینکه:

    خودت رو جمع و جور.بهش فکر نکن.اون قضیه تموم شده و رفته پی کارش.

    روزها و شبها و سالها بشینی و گریه کنی هیچ چیزی درست نمیشه.فقط جسم و روحت فرسوده میشه و بیمار میشی.


    با خیال یه رابطه تموم شده داری زندگی میکنی.
    سعی کن ورزش کنی.ادامه تحصیل بده.برو سرکار.

    ضمن اینکه با اختلاف فرهنگی که شما با این اقا و خانوادش داشتی این ازدواج اصلا به صلاح نبوده.

    اختلاف فرهنگی یکی از موارد مشکل ساز در زندگی اینده است.

    موفق باشی

  7. 4 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    maryam123 (چهارشنبه 03 آبان 91)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 آبان 91 [ 15:53]
    تاریخ عضویت
    1391-7-18
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    306
    سطح
    6
    Points: 306, Level: 6
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: چرا بعضی از پسرا تا این حد بی اراده هستند؟

    با سلام به دوستان عزیزم که راهنماییم کردند.راستش چند تا نکته بود که باید حتما میگفتم.راجع به این قضیه که این مورد مورد خوبی بوده و من احساس میکنم از دستش دادم باید بگم اینطور نیست چون اگر به موقعیت بود که من موقعیت های خیلی خیلی بهتری داشتم.اما اینجا صحبت از احساسه.من نسبت به این پسری که راجع به اون صحبت کردم احساس خیلی خوبی پیدا کرده بودم.با توجه به شرایط بدی که داشت اما من فقط عاشق خودش بودم و بس.عاشق اینکه خیلی دوستم داشت و احساسش یه جورایی صاف و پاک به نظر میومد.راجعبه وابستگی خودم به خانوادم باید بگم که من تک دختر خانوادم هستم و خواه نا خواه توجه روم خیلی زیاده.از همه طرف البته.وقتی قضیه این خواستگار رو براشون میگفتم همشون میگفتند حواستو جمع کن.و این منو طبیعتا خیلی میترسوند.من خانواده بی حاشیه ای دارم ولی اون حاشیه تو خانوادش زیاد داشت.مثلا نمونش اینه که پدربزرگ ش و جد اندر جد همه سه چهار تا زن داشتندبر عکس خانواده من که از هر دوطرف زندگی عادی و خوبی با همسراشون دارند.یکی از دلخوشی های من به این ازدواج که هم من هم خانوادمو تسکین میداد پسر عمم بود.آخه اونم با یه دختر کرد ازدواج کرد.ما پیش خودمون میگفتیم ببین اینا چه زندگی خوبی داردن و خلاصه دلمون خوش بود.اما متاسفانه پسر عمم همین چند روز پیش رسما از زنش جدا شد.من دیگه اگه خودمم بخوام محححححاله خانوادم قبول کنند اما نمیتونم دلتنگش نشم و بعضی وقتا به یادش اشک نریزم.این نکته هم بگم که اون خانوادش حتی حاضر نشدند یه سر بیاند خونه ما تا موضوع رو حل کنند.هرچی پسره تلاش کرد حرف حرف خودشون بود متاسفانه.


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. وابستگی پسری به پسر دیگه
    توسط mohamad79 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: یکشنبه 02 فروردین 94, 17:47
  2. پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 خرداد 92, 09:21
  3. پاسخ ها: 40
    آخرين نوشته: چهارشنبه 16 اسفند 91, 14:10
  4. آیا درسته اگه مادر و خانواده پسر نه گفتن ، پسر قید عشقش رو بزنه؟
    توسط fa_karoon در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: سه شنبه 25 مهر 91, 17:58

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:00 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.