از نامزدم متنفرم
سلام دوستان من بیشتر مشکلات دوران عقد رو خوندم.الان می مخوام از مشکل خودم بگم که کمی طولانیه.
از وقتی که بچه بودم هر کدوم از خاله هام می گفت من می خوام عروسم تو باشی.فقط هم این اتفاق برای من اقتاده.خانواده ی من به شخصی گیر داده بودند که من ازش بدم می یاد.به مدت 3 سال.بایدم بگم من فقط 18 سالمه.عاشق یکی از پسر خاله هام شده بودم ولی تو این عشق شکست خوردم.از این اتفاق یک سال نگذشته.بگذار خلاصه بگم که همین پسر خالم که ازش متنفرم از طریق ایمیل زدن خواست که با من اشنا بشه.اخه من بیشتر خانوادم خارجند و کسی ایران ندارم.متاسفانه مادر من تو این مدت رفته بود مسافرت.ما باهم از طریق یاهو با چت فقط 2 یا 3 ساعت حرف زدیم که اون ازم خواستگاری کرد.من خیلی شوکه شدم.نمی دونستم باید چی کار کنم که متاسفانه روز بعدش بهش جواب مثبت دادم.البته از خواهرام که خارجن شنیده بودم که پسر خوبیه و خودم یک ذره قانع شده بودم.یعنی ندیده بله گفتم.بعد از این که اومد و دیدمش اصلا به دلم ننشت.اصلا ازش خوشم نیومد.یعنی با اون شخصیتی که باش حرف زدم کاملا تفاوت داشت.هر روز گریه می کردم.به مامانم که گقتم گفتن بعد از عقد همه چی حل می شه و علاقه زیاد می شه.روز عقدم بعد از این که محرم شدیم ما رو گذاشتند تو یک اتاق. و اون جا بود که دیدم ایشون خیلی گرم مزاجن.از طرز نگاش و از همه چیزش بدم اومد.توی مدت نامزدی اصلا باش تفاهم نداشتم.یکی به خاطر گرم مزاجی بیش از حدش و کلا از طرز حرف زدنش و از همه چیزش.تا این که توی روزی که قرار بود جشن عقد بگیریم خانوادم با پدر شوهر که ادم تقریبا خسیسی مشکل پیدا کرد و با پدروم و خانوادم تصمیم به طلاق گرفتیم چون حرف های خیلی بدی زده بود.من هم خیلی خوشحال بودم.و واقعا طلاق گرفتیم چون فقط عقد شرعی کرده بودیم.ولی خانواده خالم دوباره اومدند که من رو برگردونند و اصرار های من که نمی خوامش به دردم نخورد.نامزدم با این که تحصیل کرده ست ولی فکرش کاملا بچه گانه است. من ازش خیلی بدم می یاد.فکر کاملا اقتصادی داره چون رشته درسیش اقتصاده.هر روز خودم رو لعنت می کنم که چرا ندیده قبول کردم.هر شب ما سر موضوع های بچه گانه بحث داریم.یک سفر دو هفته ای باهاش رفتم که این سفرم بدترین سفر عمرم بود.و هر شب مشکل گرم مزاجی اون و سرد مزاجی من از بزرگترین مشکل ها بود که شب با حالت قهر می خوابیدیم.
ببخشید که داستانم طولانی شد ولی واقعا من یاهاش مشکل دارم و ازش بدم می یاد.
خداي من خداييست كه اگر سرش فرياد كشيدم به جاي اينكه با مشت به دهانم بزند،
با انگشتان مهربانش نوازشم مي كند و مي گويد ميدانم جز من كسي نداري !!!
علاقه مندی ها (Bookmarks)