سلام
اسم من مهيار 25 سالمه و فارغ التحصيل رشته مكانيك هستم الان هم تو پتروشيمي كارمند هستم . اما مشكلي كه ميخوام واستون مطرح كنم مربوط ميشه به پسر خالم ايشون اسمش ماني هست و 29 سالشه و 1سالي ميشه كه متاهل شده .
ماني هم قبل از من در آزمون نفت شركت كرده بود و با توجه به اينكه رشته اون مهندسي نفت با گرايش گاز بود ( فوق ليسانس ) در شركت ملي گاز ايران استخدام شد . بنا به اينكه كارمندان جديد اين شركت دوره Training خودشون را ميبايست در عسلويه و فازهاي گازي پارس جنوبي ميگذروند 2 سالي اونجا بود . خوب طبيعتا خانمش هم تهران بود , ماني و غزل بعد از 6 ماه كه نامزد بودند به عقد همديگه در آمدند .
خوب باباي ماني هم يكي از اون آپارتمانهايي كه تو سعادت آباد ساخته بود رو به ماني داد اما ماني و غزل هنوز با هم عروسي نكرده بودند و قرار بود كه بعد از دوره ماني كه اومد تهران با هم عروسي كنند . . سرتونو درد نيارم .... مشكل ماني و غزل حدودا بعد از 5 ماه شروع شد . و ماجرا هم از آنجائي شروع شد كه ماني خوب مجبور بود 2 هفته خانمش رو تهران تنها بزاره بعد از اون 1 هفته پيشش باشه تا اين دوره لعنتيش تموم بشه و يه جوري انتقالي بگيره .البته توي اين مدت هم چند باري خواست كه غزل رو با خودش ببره و اين مدت رو پيش هم باشند عسلويه كه بنا به دلايلي هم نميشد ...
ماني وقتي ميومد تهران يا خونه مامانش بود يا خونه ي غزل اينها و بعضي اوقات هم ميرفتند خونشون كه خالي بود رو نگاه ميكردند بقول ماني و تو روياشون وسايلشونو ميچيدند .
توي يكي از همين سفرهاي ماني به عسلويه خواهر ماني فهميد كه غزل با يكي اس ام اس بازي ميكنه شبها و بعضي اوقات هم كه پيش مهشيد بودند آروم با موبايلش صحبت ميكنه مهشيد ( خواهر ماني )هم مشكوك ميشه تا ته قضيه رو در بياره . تا اينكه يه وقتي كه حواس غزل نبوده موبايلشو برميداره و شماره طرف رو + اس ام اس هاشو ميخونه و ميفهمه كه با پسره قرار گذاشتند . يواشكي ميره سر قرارشون و بعد اون البته پسره رو نميبينه با جنگ و دعوا سر غزل اونو سوار ماشين خودش ميكنه مهشيد و ميبره خونه خودشون به ماني هم قضيه رو ميگه . ماني هم خونش بجوش مياد و برميگرده تهران تا ته قضيه رو دربياره . خيلي كارها ميكنه تو اين مدت پرينت موبايل رو ميگيره كه معلوم ميشه خيلي توي اين مدت 3 ماهه با هم قرار گذاشتن و تلفني صحبت كردند و در انتها هم فهميده كه قبلا هم با هم دوست بودند . بعد اين ماجرا غزل به دست و پاي ماني ميفته ك بخدا كاري نكردم و... طلاقم نده و دعوا هايي كه خيلي بين 2 تا خانواده ها رد وبدل شد و اينكه دختره مرتبا ميگفت عقد مو ميبخشم ميخوام زندگي كنم باهات و غلط كردم و .... از اين حرفا تا اينكه ماني بعد از مدتي كه واقعا من ميديدم بيچاره چقدر داغون شده بود تصميم گرفت يك فرصت به خانمش بده ولي قرار گذاشت كه غزل تمامي مهرشو به ماني ببخشه وهرگونه مشكلي واسشون پيش اومد بلافاصله ماني غزل رو طلاق بده اين توافق هم بين خانواده ماني و خود غزل بود و باباي غزل هم نميدونست اين ماجرا را تا اينكه اين كار انجام شد دوباره ماني به غزل فرصتي دوباره داد . واي زياد شد داستان.. سرتونو درد نيارم . باباي غزل فهميد كه غزل مهرشو بخشيده بدليل همون كثافت كاريش و دوباره سر و صدا ها آغاز شد . نكته جالب اينكه اينبار مامان بابا و عمه غزل دختره رو آوردند خونه و گفتند كه اون بچگي كرده نبايد اين كارو شما باهاش ميكرديد و ... و ماني هم چون غزل رو دوست داشت دوباره همه عقد شو بهش محضري داد . نكته اينكه غزل 10 سال هم از ماني كو چكتره و خيلي هم ماني دوستش داره البته من فكر ميكنم دوست داشتنشون 2 طرفس . حالا يك ماهي از اون ماجرا گذشته و ماني هم ديگه عسلويه نميره و در شركت گاز داره كاريابي ميكنه بياد تهران و ديگه غزل رو تنها نگذاره . به نظر شما بعدا مانب دوباره مشكل پيدا ميكنه ؟!! آيا غزل تا ته موضوع با اون پسره رفته ؟ البته اينم بگم كه دختره قبلا ظاهرا با اين پسره رفيق بودند !!!!
علاقه مندی ها (Bookmarks)