سلام من اصلا خوب نیستم.خیلی ناراحت ونگرانم.امیدوارم بتونین وقت بزارین وکمکم کنید.من 24 سال دارم یه سال و سه ماهه که ازدواج کردم با پسری که واقعا از همه چیش راضیم شش ماهه که عروسی کردم خونه خودمم.موضوع من اینه من قبل ازدواج سه سال با پسری دوست بودم که قرار بود ازدواج کنیم.من هرچی فکر میکردم ازدواجم با اون فایده نداشت اما به دلیل وابستگیش نمیتونستم جدا شم البته چند بارم خواستم جدا شم اما تهدید کرد خودشو میکشه و حتی وانمود کرد یه بار این کارو کرده.منم ساده بودم.خلاصه پارسال شوهرم اومد خواستگاریمو من نمیخواستم ازدواج کنم به خاطر قول ازدواج با اون پسر.اما خونوادم میدیدن شوهرم از لحاظ اخلاق و موقعیت و خانواده عالیه منو تحت فشار گذاشتن که باید بگی علت چیه.منم گفتم یکی رو دوست دارم اما نگفتم که دوستم و رابطه دارم
اونا هم منو مجبور به ازدواج کردند البته خودم هم مایل بودم.اونجا گفتم میخوام ازدواج کنم اونم فقط خواست یه بار دیگه منو ببینه منم قبول کردم.بعد اونجا گفت اگه من قبول نکنم باهاش ازدواج کنم خودشو میکشه.دستش ترامادولم داشت و بعدا میگفت خورده وبیهوش شده و نجاتش دادند.نمیدونم چقد راست بود. تواین یه سال که گذشت چند بار اس ام اس عاشقانه زد جواب ندادم.نمیدونم شماره جدیدمو از کجا اورده بود. بعد یه مدت جواب ندادم بی خیال شد.حالا بعد مدتها فکر کنم شماره خونمو گیر اورده از دیشب سه تا تماس داشتم یکی به خونمون که جواب دادم قطع کرد دوتا هم صبح با شماره هایی متفاوت که خواب بودم.همه مال محدوده خونه اوناست.حالا میترسم.نکنه میخواد تهدید کنه ابرومو میبره.چیکار کنم؟ازم کلی عکس و فیلم داره.دارم دیوونه میشم.من اشتباه کردم.اینا همش تقصیر خودمه میدونم کمکم کنید.باورکنید بعد ازدواج اصلا به خطا نرفتم.اما قبل چی؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)