سلام دوستان خوبم من قبلا اينجا تايپيك گذاشته بودم نميدونم چطوري لينكشو بذارم بعد از ماجراي سقط جنينم من 2 ماهه كه به خونه خودم برگشتم هيچ علاقه اي بين منو شوهرم نيست پسرمو دوست دارم تو اين 2 ماه رابطه زناشويي نداشتيم
اصلا ابراز علاقه نميكنه تو كاراي خونه خيلي كند شدم از صبح كه بيدار ميشم فقط ميتونم ناهار درست كنم كه اونم به تنهايي ميخورم شوهرم هم كه مياد به تنهايي ميخوره و بعد از ظهر هم كه سر كاره تا اخر شب ساعت 12 يا 1 مياد خونه شامشو خورده و ميخوابه خيلي تنهام
پسرم مشكل اسم داره شوهرم تا حالا يك بار هم منو تو دكتر و دواش همراهي نكرده خسته شدم نميتونيم حرف بزنيم دعوا ميشه و برخلاف قبل به فحش دادن ختم ميشه هر دومون تو روي هم واي ميسيم
اون فحش ميده من اوايل جواب نميدادم ولي الان ديگه جواب ميدم و دغواي بدي بينمون به وجود مياد
يه بار داشتم ازش ميخواستم بهم نزديك بشه به محبتش نياز دارم شروع كرد به داد زدن كه چي برات كم گذاشتم تو محبت لفظي خسيسه فكر ميكنه خونه و ماشين مو خرجي كه ميده كافيه ديگه ميگه ديگه نميتونم بيشتر از اين بهت توجه كنم اصلا بلد نيستم در صورتي كه قبلا اينطوري نبود ميگه در بضاعتم ديگه نيست ميگم پس چرا قبلا اينطوري نبودي ميگه نميدونم الان كه اينطوريم داري بهونه ميگيري حرفات بويه ناسازگاري ميده
دستمو گرفت انداخت تو اتاق در رو هم به روم قفل كرد پسرم گريه ميكرد بيرون اتاق بود خودش رفت بيرون صداي پسرم قطع شد متوجه شدم داره حالش بد ميشه از تلفن اتاق زنگ زدم بيا فكر كرد الكي ميگم زنگ زدم دوباره قسم خوردم اومد رفته بود تو پاركينگ تو ماشين نشسته بود كه اسپري پسرمو بهش داديم خوب شد
شوهرم گريه ميكنه ميگه خسته شدم يا تو رو ميكشم يا خودمو يا جدا شيم
حاله روحيم خيلي بده از نظر جسمي هم 12 كيلو كاهش وزن داشتم بهش ميگم اگه ببيني دارم ميميرم ميشيني نگاه ميكني ميگه نه خودم زودتر خفت ميكنم كه راحت شيم
خيلي تنهام خيلي بي توجهي ميكنه در صورتي كه قبلا اينطوري نبود اصلا حتي يه دوست دارم يا يه تمايل براي رابطه نداره احساس بدي دارم دوست دارم احساس ميكنم گدايي محبت ميكنم ازش بازم اون بيتوجه احساس حقارت كوچيك بودن ميكنم كمكم كنيد نميدونم چي كار كنم
علاقه مندی ها (Bookmarks)