به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 7 , از مجموع 7
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 14 آبان 91 [ 13:39]
    تاریخ عضویت
    1391-7-12
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    300
    سطح
    5
    Points: 300, Level: 5
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    عدم مدیریت احساس و بازگو کردن مسایل

    با سلام خدمت عزیزان .من 28 سال دارم و 2 ساله ازدواج کردم.متاسفانه از ابتدا سر مسایل کوچیک که ذهنمو خیلی درگیر میکرد با پرخاش و عصبانیت با شوهرم صحبت میکردم الان خیلی بهتر شدم اما مشکل من این هست که همسرم از رفتارهای پدرم ایراد میگیره و برخورد سردی با ایشون داره و من بسیار روی روابط حساسم و این موضوع انقدر حاد شد در من که دیشب وسط شام یکدفعه گریه کردم و شروع کردم تمام مسایلی که از سمت خودش و خانوادش باعث ناراحتیم شده بازگو کردم.از طرفی اگر به پدرم بگم اینطوری نباشین چون دامادتون ناراحت میشه خوب بعد از چند بار ناراحت میشن از طرفی خواسته های همسرم بچه گانست البته اینم بگم که خانواده همسرم از ابتدای زندگیمون به لحاظ مالی با اینکه وضع خوبی دارند کامل رهامون کردند و خانواده من مارو بیشتر ساپورت میکردند و حتی ما چون شهرستان بودیم بهمون بیشتر سر میزدند تا اونها که کلا تا الان 3 بار اومدند پیشمون.

    از طرفی خوانوادش فکر میکنن هنوز بچست و کلا زیاد حسابش نمیکنند در حالیکه خانواده من کاملا برعکس و این برام عجیبه که چرا اینطوری رفتار میکنه ز قدر نشناسه

    پدرم کاروزندگیش ما هستیم همه کارای مارو برامون انجام میده و...

    وقتی از شوهرم عصبانی میشم کلی گریه میکنم اول اشکالشو قبول نمیکنه وقتی کلی دلیل میارم تا نصف شب اخرش میگه باشه هر چی تو بگی ولی زیاد قولش دوام نداره
    چه کار کنم؟

  2. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,023 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array

    RE: عدم مدیریت احساس و بازگو کردن مسایل

    سلام شادی جان


    خوش امدی به همدردی

    چیزی که مسلمه در رابطه با ارتباط خانوادت با شما حد و حدودها مشخص نیست.و پدر شما از روی دلسوزی همه کارهای شما رو براتون انجام میده.

    چه دلیلی داره که پدر شما این کار رو انجام میده؟

    مگر شما مستقل نیستید؟

    محبت بیش از حد و افراطی بیشتر مواقع به جای نزدیک تر کردن دلها به همدیگه اونها رو از هم دور میکنه و سطح توقعات رو به صورت نا متعارف میبره بالا.
    نتیجه میشه اینکه اگر زمانی پدر شما به دلایلی نتونه کاری رو برای شما انجام بده باعث ایجاد دلخوری و کینه میشه.

    بیشتر توضیح بده:

    خانوادش چه نقشی در ناراحتی شما دارن؟

    همسر شما چند سالشه؟

    همسر شما چه ایرادهایی میگیره از پدرت؟یکی دوتا رو مثال بزن.

    اگر خانوادش فکر میکنن بچه است پس چرا بعد از ازدواج کمتر سعی میکنن از کارهاش با خبر بشن؟(رفتار خانواده شما که همه کارها رو براتون انجام میدن و مدام بهتون سر میزنن بیشتر نشون دهنده اینه که همسر شما رو به عنوان یک مرد مستقل قبول ندارن و فکر میکنن یکسری کارها در توانش نیست و باید براش انجام بدن)


  3. کاربر روبرو از پست مفید maryam123 تشکرکرده است .

    maryam123 (شنبه 15 مهر 91)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 14 آبان 91 [ 13:39]
    تاریخ عضویت
    1391-7-12
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    300
    سطح
    5
    Points: 300, Level: 5
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: عدم مدیریت احساس و بازگو کردن مسایل

    ممنون که جواب دادین
    شوهرم 28 سالشه.ما زندگی کاملا مستقلی داریم از همه لحاظ.ما از ابتدا بعلت کاری شهرستان زندگی میکنیم
    و کار همسرم طوری هست که هفته ای 3 روز خونن و خانواده من جهت اینکه ما ازین تنهایی در بیاییم بیشتر به ما سر میزنند و هم اینکه به لحاظ مالی از ابتدا ضعیف بودیم یعنی صفر و خانواده همسرم فقط برامون عروسی گرفتند
    و دیگه اصلا نفهمیدند ما چطور اموراتمونو میگذرونیم در حالیکه پدرشون ملیاردر هستند
    پدر من اشکالش اینه که زیادی مهربونن.و نمیخوان دخترشون در شهر غریب تنهایی اسباب کشی کنه یا خرید اجناسی که از تهران میخوایم رو انجام میدن.شوهرم همش فکر میکنه من قبولش ندارم در حالیکه اینطور نیست
    در کل مادر شوهرم سطح فکری بسیار بسیار پایینی دارن و حرفا و کاراشون خیلی تا حالا اشوب وارد زندگیمون کرده که خودش رمانیه اگه بگم
    بطوریکه ترجیح دادیم شهرستان باشیم تا در امان باشیم
    و واقعا همینکه دور شدیم 80 درصد مشکلات از بین رفته مادر شوهرم یک انسان کنترل گر امور شدید هستند که الان که پسرشون داره 30 سالش میشه مانند کودک خردسال باهاش حرف میزنه حتی ادا در میاره که من تعجب میکنم
    همسرم تک پسره .از ابتدا از خانوادش بابت اینکه به عنوان یک مرد قبولش ندارن شاکی بود و الانم هست.در حالیکه خانواده من بهش پروبال میدن و میبرنش بالا.
    همسرم الان خیلی بهتر شده اوایل از دست کاراد مادرش و دیکته ای که ایشون باید اجرا میکردن کلی حرص خوردم اما الان دیگه مستقل هستیم و هر طور صلاح بدونیم زندگی میکنیم
    اما گاهی که پیش میاد میریم خونشون انقدر با شوهرم یواشکی حرف میزنه بعد فرداش میفهمم دوباره شوهرم تصمیمات مشترکمونو رها میکنه و میخواد نظر مادرشو انجام بده
    حتی اوایل زندگی انقدر زنگ میزد خونمون و به پسرش میگفت قسم بخور که تو کارای خونه کمکش نمیکنی شوهرم الکی باید قسم میخورد
    کلا بهتره زیاد توصیفش نکنم که هر زمان یه کار عجیب انجام میده و کلی هم نظر میده که چه کالایی بهتره یا لباس یا.... و الزام میکنه همین که میگمو بخرید در حالیکه از نظر مالی خودشونو میزنن اون راه
    چون خانوادم همیشه ساپورتمون کردند

    نمیدونین تا الان سر مسایل مختلف انقدر نظر داده مادر شوهرم که جی خوبه جی درسته ولی در عمل خنده داره که خودشون اخر از همه حظور دارند همش میخوام دوره خاطرات نکنم ولی نمیشه
    در کل از خدا خواستم خیلی از هم دور بشیم خیلی .تا حدی که فقط بتونه حالمونو بپرسه
    حالا بگذریم ازین مادر شوهر که کارا و دخالتهای شدیدش حتی تا مسایل... هم بوده که قابل گفتن نیست

    طوریکه میخواستیم بعد عروسی بریم مسافرت چون یک روز مونده به سفر بهش گفتیم یک بلوایی به پا کرد از دماغمون ریخت بطوریکه تا الان 10 سفر رفتیم و هیچکدومو نگفتیم بهش چون تو همه چی نظر میده
    میخوایم برم مهمونی زنگ میزنه به شوهرم و مراحل دست و روبوسی با میزبانو توضیح میده نیم ساعت
    اینقدر گییییییییییییییییر میده یه حرفو 10 بار ارت میپرسه که اخرش شوهرم صداشو بلند میکنه که بسه دیگه

    کلا احساس میکنم بیماره و بیماریشو داره سرایت میده

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 آبان 92 [ 23:41]
    تاریخ عضویت
    1391-5-11
    نوشته ها
    68
    امتیاز
    1,218
    سطح
    19
    Points: 1,218, Level: 19
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    135

    تشکرشده 139 در 45 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: عدم مدیریت احساس و بازگو کردن مسایل

    خوب عزیزم خیلی خوبه همسرت پشت توه و رفتارهای غلط مادرشو تایید نمی کنه .
    توهم به خوبی باهاش رفتار کن بذار به این کارش ادامه بده و بازهم حمایتت کنه .
    تو خودت دوست نداری مادر ایشون تو زندگیتون نظر بده و دخالت کنه .
    پس مطمئن باش شوهرتم دوست نداره پدر شما زیاد نظر بده و این موضوع عصبانیش میکنه .هر چی باشه اونم مرده و دوست داره خودش زندگی و زنشو بگردونه .
    پدر شما دلسوزانه این کارو انجام میده اما دلسوزی بیش از حد اسمش دخالته . این همسرتونو عذاب می ده.
    به همسرت این اعتمادرو بده که تو هم دوست داری همسرت حمایتت کنه نه پدر شما .
    اون نیاز داره که بدونه حامیه توه و تنها مرد زندگیته . اون دوست داره خودش همه کار بکنه نه پدر شما .
    با مادرت صحبت کن و ازش بخواه از پدرت بخواد که به همسرتم اجازه بده که خودش زندگی کنه که پدرت رو هم ناراحت نکنی.
    رفتار سردش هم با پدرت به این خاطره که می خواد پدر کمتر به زندگیتون توجه کنه و خودش مرد زندگیت باشه.
    هر چی باشه اونم مرده و اقتدار داره . با گریه کردن کاری درست نمی شه بد تر اونو از خودت دور می کنی .

  6. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 14 آبان 91 [ 13:39]
    تاریخ عضویت
    1391-7-12
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    300
    سطح
    5
    Points: 300, Level: 5
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: عدم مدیریت احساس و بازگو کردن مسایل

    خیلی ممنون ازینکه وقت گذاشتین و پاسخ دادین
    بله مدتیه دیگه همینکارو میکنم و میخوام همسرم متوجه بشه که مرد زندگیمه
    با مادرم هم صحبت کردم قبلا که طوری که پدر ناراحت نشن باهاشون صحبت کنه
    کلا چقدر این مسایل پیچیدست منظورم حفاظت از ارتباطاته
    در زمینه گریه هم دست خودم نیست و چند بار که مسایلو همینطوری مطرح کردم اصلا همسرم توجهی نمیکنه ولی وقتی میبینه چقدر ناراحتم باز کمی فکر میکنه البته گردم تظاهرامیز نیست و واقعا از کنترل من خارجه منم دوست ندارم انقدر ضعیف باشم

  7. کاربر روبرو از پست مفید shady28 تشکرکرده است .

    shady28 (یکشنبه 16 مهر 91)

  8. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 14 آبان 91 [ 13:39]
    تاریخ عضویت
    1391-7-12
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    300
    سطح
    5
    Points: 300, Level: 5
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: عدم مدیریت احساس و بازگو کردن مسایل

    مطلب دیگه اینکه شوهرم کارش شهرستانه و در یک شرکت صنعتی مهندسه و من حسابدارم که الان بیکارم و 3 ماهه باردارم و علت کمکهای زیاد خانوادم شاید بارداریم باشه
    شاید علت گریه هام هم بارداری و هورمونی باشه گفتم اینارم بگم شاید کمک کنه

  9. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 آبان 92 [ 23:41]
    تاریخ عضویت
    1391-5-11
    نوشته ها
    68
    امتیاز
    1,218
    سطح
    19
    Points: 1,218, Level: 19
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    135

    تشکرشده 139 در 45 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: عدم مدیریت احساس و بازگو کردن مسایل

    کار خوبی می کنی که بهش اعتماد می کنی . باید خودشم اینو بفهمه که تو دوست داری حمایتت کنه و تکیه گاهت هست .
    احساس مرد بودن و اقتدارشو بهش بر گردون موفق می شی .
    کوچولوتم مبارکت باشه عزیزم .
    خوب حالا که بار داری بیشتر هم احساس مسئولیت می کنه و الان وقت خیلی خیلی خوبیه که روابطتونو درست کنی هر کاری داشتی فقط به خودش بگو که برات انجام بده .
    فقط باید صبور باشی یه شبه همه چیز درست نمیشه .
    موفق باشی .


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: سه شنبه 13 اسفند 92, 10:36
  2. موفقیت از آن كسانی است كه ذهنیت موفق دارند
    توسط ani در انجمن موفقیت و شادی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 24 آبان 88, 18:19

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:21 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.