من با دوست پسرم مدت زیادی هست که تصمیم به قطع رابطه گرفتیم دلیلش هم جور نبودن خانواده ها از لحاظ فرهنگی و اقتصادی و البته مشکلات دیگه
ما حدود 1.5 سال با هم بودیم و از لحاظ عاطفی و احساسی خیلی به هم وابسته بودیم قبول دارم اشتباه کردیم و نباید ادامه میدادیم چون از اولم شرایطمونو میدونستیم ولی ادامه دادیم و الان به اینجا رسیدیم.
حدود2 ماهی میشد که قطع رابطه کردیم و ازش خبر نداشتم و گاهی خوشحال بودم که میتونم فراموشش کنم و اینکه باید ادامه بدم ولی هرچند وقت یه بار دلتنگی و اشک و گریه بود که می اومد سراغم ...تحمل میکردم و سر خودم رو گرم میکردم ولی حدود 2و3 روز پیش دیگه جونم داشت به لبم میرسید....داشتم سکته میکردم ...تپش قلبو استرس..بهش ایمیل زدم
میدونم کار درستی نکردم لطفا سرزنشم نکنید ولی مثل معتادی بودم که بهش مواد نرسیده باشه...
اونم نیم ساعت بعدش بهم زنگ زد ...فهمیدم که اونم دلتنگ و ناراحت بوده بعد چند ساعت حرف زدن آروم شدم و گریه ام بند اومد.
ما در واقع در طول رابطمون چندین بار قطع رابطه کردیم البته به 2ماه نرسیده بود ولی همیشه تو این مرحله متوقف شدیم و دوباره به هم برگشتیم گاهی از طرف اون بوده گاهی از طرف من
دیگه این روند خسته ام کرده ،خودمم میدونم که باید تموم بشه و دیگه دنبال دلیلی هم نمیگردم که بخوام باهاش باشم... ولی بعد از مدتی اون دلتنگی نابودکننده میاد سراغم و نمیتونم مقاومت کنم
حالا میفهمم چرا یه عده بعد شکست عشقی خودکشی میکنند (قبلا برام قابل هضم نبود) اینکه واقعا آدم درد میکشه و برای فرار از این درد هرکاری میکنن
لطفا کمکم کنید چجوری باید این مرحله رو بگذرونم که رفته رفته قراموشش کنم و اون دلتنگی دردآور نیاد سراغم؟وقتی میاد نمیتونم در برابرش مقاومت کنم......
علاقه مندی ها (Bookmarks)