به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 16
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 16 بهمن 91 [ 03:35]
    تاریخ عضویت
    1391-7-08
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    335
    سطح
    6
    Points: 335, Level: 6
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 14 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    طلاق در عقد یا ادامه زندگی

    سلام دوستان عزیز.
    ابتدا عذر خواهی می کنم بابت طولانی بودن متنم.
    من 5 ماهه با آقایی عقد کردم که قبل از اون حدود 3 ماه نامزد و 4 سال دوست بودیم.
    این آقا از جایگاه اجتماعی و علمی خوبی بر خورداره......از احترام اجتماعی خوبی برخورداره....
    تو خانواده خوبی بزرگ شده....پر و مادر تحصیلکرده ای داره....انصافا انسان خوب و خوش قلبیه.
    اما یه مشکل بزرگ داره که بشدت تندخو هستش....هر کی در هر گوشه دنیا یه حرفی بزنه به خودش می گیره....خیلی پرتوقعه....خواهان احترام خیلی زیادیه....اما متوجه بی احترامی هایی که به بقیه می کنه نیست....خیلی زود عصبانی میشه و وقتی عصبی میشه دیگه هیچ چی نمی فهمه....
    بدترین فحش ها و توهین ها رو به من و خانوادم می ده....حتی روم دست بلند کرده....
    بعدشم خیلی پشیمون نمی شه وعذر خواهی نمی کنه...خیلی مغروره....
    هم من خیلی دوسش دارم هم اون خیلی دوستم داره(البته زیاد مطمئن نیستم)
    خیلی سعی کردم عصبانیش نکنم و یا بهش گیر ندم....اما من هر رفتاری داشته باشم...عکس العمل اون همیشه جنگ و دعواس.
    واقعا خسته شدم.....دیگه هیچی برام نمونده نه غرور نه شخصیت...نه احترام....
    باور کنید عاشقشم ....اگه اون یه قدم بر داره من 100 تا قدم بر می دارم.
    اما اصلا حاضر نیست یکم خودشو اصلاح کنه....یکم حساسیت هاشو کم کنه....بشدت با خانواده من مشکل داره....واقعا زندگیم شده مثل جهنم....خواهش می کنم کمکم کنید.
    تازگی ها سر هر بحثی میگه طلاقت میدم....می دونم فقط تهدید می کنه...
    می ترسم ....از ادامه این رابطه میترسم....از اینکه تمام روزای زندگیمو غصه بخورم می ترسم...

  2. کاربر روبرو از پست مفید rokhsareh تشکرکرده است .

    rokhsareh (دوشنبه 10 مهر 91)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 بهمن 91 [ 02:46]
    تاریخ عضویت
    1391-4-07
    نوشته ها
    487
    امتیاز
    1,771
    سطح
    24
    Points: 1,771, Level: 24
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    3,685

    تشکرشده 3,700 در 587 پست

    Rep Power
    60
    Array

    RE: طلاق در عقد یا ادامه زندگی


    سلام
    شما تو این مدت دوستیتون هم این رفتارهارو از ایشون دیدید

    قبل از عقد مشاوره رفتید واگه رفتید نظر مشاور چی بوده

    خصوصیات خوبی که از ایشون گفتید بیشتر وجهه اجتماعیشونه اما لطفا راجع به خصوصیات فردیشون هم بگید

    اگه دوست داشتید به این سوال هم پاسخ بدید,با ایشون رابطه جنسی کامل داشتید یانه

    ازدلایل اصلی انتخاب ایشون توسط شما وبرعکس هم بگید

    موفق باشید


  4. 7 کاربر از پست مفید z o h r e h تشکرکرده اند .

    z o h r e h (شنبه 08 مهر 91)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 16 بهمن 91 [ 03:35]
    تاریخ عضویت
    1391-7-08
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    335
    سطح
    6
    Points: 335, Level: 6
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 14 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: طلاق در عقد یا ادامه زندگی

    سلام زهره عزیز.....
    تو دوران دوستی هم گاهی شدید عصبانی می شد و دعوا می کرد....اما این شدت عصبانیت ها و توهین ها و دست بزن داشتنش بعد از عقد اتفاق افتاد...
    می تونم بگم تو دوران دوستی خیلی سعی می کرد رو خودش کار کنه و عصبانیتشو کم کنه....سیر صعودی داشت رفتارش.اما الان هیچ اقدامی نمی کنه....
    نه مشاوره تا حالا نرفتیم....چند روز گذشته بهش گفتم بریم....گفت نمی یام.
    از خصوصیات بد اخلاقیش گفتم....اصولا آدم کم تحملیه و سریع عصبانی میشه و اصلا به عواقبش فکر نمی کنه.
    نمی خوام بگم هر وقت عصبانی میشه خودش مقصره...نه...خیلی وقتا من باعث عصبانیتش شدم....اما بعد این همه مدت نفهمیده که عصبانی شدن و قلدری کردن وقتی مساله ای پیش میاد هیچی رو حل نمی کنه بلکه بدتر می کنه.
    ضمن اینکه تو خانوادش با خیلی ها مشکل داره و نمی تونه تحملشون کنه.
    تو محل کار فکر نکنم اینطوری باشه....چون اگه اینطور بود نمی تونست پیشرفت کنه....اما تو کارش آدم موفقیه.
    خصوصیات خوب هم زیاد داره....آدم خوبیه....در حالت عادی بد کسی رو نمی خواد....به همه کمک می کنه.
    همیشه میگه من درسته با خیلی ها مشکل دارم اما اگه یه روز ببینم همون آدما مشکل دارن اولین کسی که برای کمکشون میره منم.
    دستش به خیره....خیلی کارا برام می کنه(البته وقتی ناراحتم و بهش احتیاج دارم....خودشو دریغ می کنه)
    در کل اگه عصبانیتشو رفع کنه و بهترین مرد زمینه.
    خیلی خیلی دست و دلبازه و برام خرج می کنه....امکان نداره چیزی ازش بخوام و انجام نده....حتی اگه گاهی اوقات بی پول شده....شده واسه من اون چیزی که می خوامو انجام میده اما چیزی که خودش می خوادو به وقت دیگه ای موکول می کنه.خیییییییلی زیاد داره واسه آیندمون تلاش می کنه.
    از صبح تا شب کار می کنه....در کنارش هم دانشجو ارشد یه رشته سخت تو بهترین دانشگاه ایرانه.
    چند واحدش مونده و پایان نامه سنگینش.
    زیاد دوست و رفیق نداره....من بهترین دوستشم....البته اونم بهترین دوست منه.
    بله رابطه جنسی هم داریم.....و می تونم بگم بزرگترین نقطه مثبت رابطمون همینه....که همیشه عاااالی و بی نقص بوده.

  6. 3 کاربر از پست مفید rokhsareh تشکرکرده اند .

    rokhsareh (شنبه 08 مهر 91)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 شهریور 00 [ 12:26]
    تاریخ عضویت
    1390-1-14
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    12,728
    سطح
    73
    Points: 12,728, Level: 73
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 122
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    640

    تشکرشده 935 در 291 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    71
    Array

    RE: طلاق در عقد یا ادامه زندگی

    سلام
    یکی از دوستان مثالی رو در رابطه با اخلاق زده بودن که بد ندیدم اینجا هم بزارم.
    البته نقل قوله دقیق خاطرم نیست. اینکه :
    اگه همسرتون خوش اخلاقه نمره 1 بدین ولی اگه بد اخلاقه 0
    اگه آدمی اجتماعی هست جلو همون عدد یه صفر دیگه بزارین
    اگه پولدار هست یه صفر دیگه
    اگه تحصیلکرده هست یه صفر دیگه و الی آخر
    در آخر اگه اخلاق خوبی نداشته باشه امتیازش همون (صفره) ولی اگه اخلاق خوبی داشته باشه صد ها برابر ارزش اون شخص بالا میره.
    اخلاق شرط اساسی هر زندگی موفقی هست و بدون اون ثروت و مقام و رفاه همش پوچه .
    .
    حقسقت اینه که شما در مرحله ای ایستین که براحتی پیشنهاد جدایی رو برا شما بدیم ولی سعی کنین شناخت دقیقی ازش داشته باشین (هر کسی یه خم و چم مشخصی داره که فقط از اون تریق فاز میگیره) و منطقی باهاش سر کنین.

    موفق باشین.

  8. 4 کاربر از پست مفید saeeded تشکرکرده اند .

    saeeded (یکشنبه 09 مهر 91)

  9. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 بهمن 91 [ 02:46]
    تاریخ عضویت
    1391-4-07
    نوشته ها
    487
    امتیاز
    1,771
    سطح
    24
    Points: 1,771, Level: 24
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    3,685

    تشکرشده 3,700 در 587 پست

    Rep Power
    60
    Array

    RE: طلاق در عقد یا ادامه زندگی

    رخساره جان
    واقعیتی که باید باهاش روبرو بشی همسرته که هرگز تغییر نمیکنه

    این که میگی هنوز دوستش داری و لفظ عاشقشم رو به کار میگیری طلاق رو حذف میکنه

    طلاق یه انتهاست,برای زمانی که راهی نیست حتا همین یه ذره. محبت

    باید باهمسرت. وبا توجه به شناختی که ازش داری هر جور شده بری مشاوره و حتااگه احتیاج بود روانپزشک

    مشکلاتی که میگی با خانواده اش,خانواده شما و دست بزن داشتن و عصبانیتهاش همه دلیلی دارن که باید ریشه یابی بشه

    تو میخوای بچه داربشی و بخاطر سلامت روح خودت وفرزندت باید از الان تلاش کنی حداقل محیط آرومی باشه

    نمیتونی خلقیاتشو عوض کنی اما شاید بشه جلوی بدتر شدنشو گرفت و نرسه به جایی که ببینی یه عمر درجا زدی و چیزی ازت نمونده

    حالا ببین این توانایی تو چقدره,چقدر میتونی شرایط رو بسازی

    خوب میفهمم حس تحقیر و شکست تواناییاتو ازت گرفته اما باید با توجه به شناخت همسرت یا سعی کنی اوضاع بدتر نشه,یابسازی وبپذیری

    همه اینها دست توست
    ببین تو چی ازین زندگی میخوای وچقدر میتونی جلوی آسیب بیشترو بگیری

  10. 6 کاربر از پست مفید z o h r e h تشکرکرده اند .

    z o h r e h (یکشنبه 09 مهر 91)

  11. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 16 بهمن 91 [ 03:35]
    تاریخ عضویت
    1391-7-08
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    335
    سطح
    6
    Points: 335, Level: 6
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 14 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: طلاق در عقد یا ادامه زندگی

    واقعیتش اینه که به طلاق فکر می کنم.......با این که تصور یه زندگی بدون اون واسم غیر ممکنه.....
    اگه میشه تحمل بفرمایید ماجرای اصلی ترین اتفاقاتی که ما رو به اینجا کشوند رو براتون تعریف کنم....
    من و خانوادم تصمیم گرفتیم بریم مسافرت .....خانوادم خواستن که شوهرم هم با ما بیاد و من خییییلی مشتاق بودم.
    ازش خواستم که بیاد.......هی برای من بهانه آورد که نمی تونه و کار داره(اما واقعیتش این بود که می خواسته جلوی بر خورد های احتمالی رو بگیره....اینو بعد از مسافرت به من گفت)
    من خیلی اصرار کردم تا بالاخره راضی شد.....خلاصه ما رفتیم و چند روز بعد همسرم هم به ما ملحق شد....
    2 روز اول همه چی عاااااااالی بود.....خب خانواده من واسه احترام به دامادشون یه کارای خوبی کردن و همه چی داشت خوب پیش می رفت.
    تااینکه شب سوم همگی مهمان شوهر من(برای جبران محبتای خانوادم) تو یه رستوران عالی بودیم.....چند ساعت قبل از شام منو شوهرم چند تا برخورد کوچیک با هم داشتیم....البته بین خودمون بود و کسی متوجه نشد...اما کلا شوهرم با این مسائل داشت شروع می کرد به عصبانی شدن.
    توی رستوران یه خانوم و آقایی شدیدا با هم دعواشون شد....جوریکه همه فهمیدن.
    ما بعد از شام داشتیم با خانوادم تو ماشین کلا راجع به دعوای زن و شوهرا صحبت می کردیم....خب هر کسی نظری می داد.....مادر من یه حرفی زد....و شوهر من به خودش گرفت....
    وقتی به خونه رسیدیم....شوهرم رفت تو اتاق و درو روی خودش بست....من رفتم ببینم چی شده....
    من رفتم و باهاش بحثم شد....هی اون گفت با من بوده ....هی من گفتم نه با تو نبوده...هی اون جوشید و هی من گیر دادم.....هی گفت برو بیرون من الان عصبانیم....هی من نرفتم....گفت من فردا صبح خودم برمی گردم.
    می تونستم واسه جمع شدن ماجرا فقط یه لحظه مامانو صدا کنم و ازش بپرسم که آیا با اون بوده یا نه!اما نکردم.
    خلاصه اون شب ما پشت درهای بسته حدود 3 ساعت هی با هم دعوا کردیم....هی با هم آشتی کردیم....
    موقع خواب بهش گفتم الان دیگه بسه فردا درستش می کنیم.البته کیف پولشو قایم کردم که جایی نره.
    فردا صبح که از خواب پا شدم دیدم داره وسایلشو جمع می کنه که بره....نمی دونم آخه چرا آدمی که تازه از خواب پا شده بود اونقدر آتیشی شده بود
    بهش گفتم یه دقیقه برو رو تخت بشین ببینم چته....ما که دیشب حرف زده بودیم؟
    اما هی گفت بذار برم.....منم دیگه روانی شدم.....یقشو گرفتم که نره....لباساشو ازش گرفتم که نره....روی ساکش نشستم که نره...هلش دادم.....خلاصه بگم خییییییییییییلی گیر دادم.....آخه اصلا نمی فهمیدم چرا می خواست بره!
    مگه چی شده بود!
    هی گیر دادم ....اونم اولش سعی کرد منو جدا کنه....اما وقتی دید من خیلی گیرم....منو زد
    با این حال من همچنان آویزونش بودم که نره.....اونم در اتاق باز کرد از اتاق رفت بیرون واین چنین شد که بقیه هم فهمیدن چه خبره.....البته نفهمیدن روم دست بلند کرده. منم که خانوادمو دیده بودم خیلی دور برداشتم و هر چی دلم می خواست گفتم....
    مامانم هم وارد دعوا شد و اولش داد و بیداد و تهدید کرد.....شوهرم داد زد....خیلی بد شده بود.
    بعدش مامان من سعی کرد جمعش کنه....ازش خواست همه چیو تموم کنه.....رفت براش صبحانه آورد....کیف و مدارک و لباساشو از من گرفت وبهش برگردوند......می دونم شوهر منم داغ بود و داد زد اما مادر منم سعی نکرد در نقش بزرگتر قضیه رو درست مدیریت کنه..
    تا فرداشبش که برگردیم همه واسه هم تو قیافه بودن....مخصوصا شوهرم.....
    شوهرم می گفت من نمی خواستم از این قضیه خانوادت مطلع شن و دخالت کنن تو دعوای ما....میگفت ما هر چقدرم دعوا کنیم 2 روز بعد با هم خوبیم اما دخالت خانوادت باعث از بین رفتن حرمت ها شده....نمی دونم والا....
    چند روز بعد از این قضیه پدرم دیرتر از ما از سفر برگشت....اومد و قضیه شروع شد....که این آقا رو رفتارش کنترل نداره و باید خودشو درست کنه و من می خوام برم با پدر مادرش حرف بزنم و....
    هی من گفتم پدر من با خانوادش چرا....به خودش زنگ بزن و باهاش یه قرار خصوصی بذار و یکم پدرانه نصیحتش کن....سنگم با محبت آب میشه...اما این بابای ما گفت که باید با پدر ومادرش بدون حضور خودش حرف بزنم....من
    اصلا اینجوری نمی خواستم...چون میشد دخالت مستقیم....
    به حرفم توجهی نکرد و رفت....به نظرم می خواست گربه رو دم حجله بکشه....که نشد....فقط همه چی بدتر شد....
    شوهرم بدتر پدرمو متهم به دخالت کرد....
    می دونید یه جورایی این قضیه که پدر و مادرم دارن میگن این دختر ماست نه زن تو و شوهرمم داره میگه این زن منه نه دختر شما!!!!!!!!!!
    روزی 100 بار به من میگه من شوهرتم....کشته منو به خدا!

  12. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 بهمن 91 [ 02:46]
    تاریخ عضویت
    1391-4-07
    نوشته ها
    487
    امتیاز
    1,771
    سطح
    24
    Points: 1,771, Level: 24
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    3,685

    تشکرشده 3,700 در 587 پست

    Rep Power
    60
    Array

    RE: طلاق در عقد یا ادامه زندگی


    رخساره عزيز

    غير از توضيحي كه از رفتارهاي همسرت دادي واضحه خودت هم مديريتت و رفتارت توي شرايط سخت خيلي ناقصه

    همين كه ميدوني ايشون يه فرد عصبيه و باز هم گوش ندادي تا با خودش خلوت كنه يه مشكل اساسيه

    مديريت تو خيلي مهمه

    شما هم خودت بايد يه سري مهارتهارو ياد بگيري حتا با مشاوره

    يه مدت نه به طلاق فكر كن نه به موندن, يه مدت سعي كن زمان بدي تا ازين دعواها و بحث ها بگذره

    بعد تو شرايط مساعدتري تصميم بگير

    اميدوارم بچه هايي كه شارز دارند تاپيكتو تو تاپيك نيازمند به كارشناس بزارن, فقط عجله نكن

    صبر خيلي مشكلاتو حل ميكنه

    http://www.hamdardi.net/imgup/42110/...91a849fe87.gifترجیح میدهم حقیقتی مرا آزار دهد تا اینکه دروغی آرامم کند...

  13. 6 کاربر از پست مفید z o h r e h تشکرکرده اند .

    z o h r e h (یکشنبه 09 مهر 91)

  14. #8
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,023 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array

    RE: طلاق در عقد یا ادامه زندگی

    سلام رخساره جان

    ببین خانومی در اتفاقاتی که افتاده شما کم بی تقصیر نبودی ! چرا همسرت رو که میدونی انقدر به همه چیز حساسه به زور بردیش مسافرت با خانوادت؟

    من خودم شخصا تا چند سال اول زندگی رو اصلا صلاح نمیدونم عروس و داماد با خانواده ها برن مسافرت.چون احتمال این چنین برخوردها خیلی زیاده.به خصوص که همسر شما هم به حرف حساسه

    اگر موافق باشی چند تا از رفتارهای غلطت شما و خانوادت رو برات بگم تا بهتر متوجه شی که چقدر در دامن زدن به این رفتار همسرت نقش پررنگی داشتی

    همسرت نقاط ضعف خودش رو خوب میدونه و به خاطر همین میخواسته که نیاد مسافرت..اما اصرارهای مدام شما ....


    من رفتم و باهاش بحثم شد....هی اون گفت با من بوده ....هی من گفتم نه با تو نبوده...هی اون جوشید و هی من گیر دادم.....هی گفت برو بیرون من الان عصبانیم....هی من نرفتم....گفت من فردا صبح خودم برمی گردم.

    این یعنی بنزین ریختن روی آتش !

    چرا وقتی همسرت عصبانیه و خودش هم داره میگه من عصبانی ام شما کار خودت رو ادامه میدی؟!!!


    می تونستم واسه جمع شدن ماجرا فقط یه لحظه مامانو صدا کنم و ازش بپرسم که آیا با اون بوده یا نه!اما نکردم.

    اصلا نیازی نبود و نیست این کار رو بکنی به چند دلیل:

    1.کلا رو در رو کردن در خانواده کار به جایی نیست

    2.باعث کوچیک شدن مادرت و از بین رفتن حرمتها میشد

    3.اینم نوعی دخالت محسوب میشه

    4.اگر مادرت از قصد اون حرف رو زده بله...باید از دل ایشون در میاورد(اونم نه با رو به رو کردن).اما حالا که از قصدد نبوده پی شما هم مته به خشخاش حساسیت شوهرت نذار و بیشتر تحریکش نکن

    منم که خانوادمو دیده بودم خیلی دور برداشتم و هر چی دلم می خواست گفتم....


    خودت بگو..این رفتار برای یه خانومی که میخواد زندگی تشکیل بده و انقدر ادعای پختگی داشته که به یک اقا بله گفته درسته؟؟؟؟

    رفتارت مثل بچه هایی بوده که با دیدن مادر پدرشون همبازیشون رو بیشتر کتک میزنن...اما اگر اونجا نباشن ..!

    اما مادر منم سعی نکرد در نقش بزرگتر قضیه رو درست مدیریت کنه..

    شما به عنوان یک همسر چقدر سعی کردی درستش کنی؟!

    چرا شما هنوز متکی به خانواده هستی؟


    شوهرم می گفت من نمی خواستم از این قضیه خانوادت مطلع شن و دخالت کنن تو دعوای ما....میگفت ما هر چقدرم دعوا کنیم 2 روز بعد با هم خوبیم اما دخالت خانوادت باعث از بین رفتن حرمت ها شده....نمی دونم والا.


    این حرف همسرت کاملا منطقی و درسته و خداروشکر کن که همچین دیدی داره


    من فکر میکنم بهترین راه اینه که شما با همسرت پیش یه مشاور حتما برید و شما مهارتهای همسرداری رو بیشتر یاد بگیری . و حل مشکلات ایشون رو بسپرید به مشاور و شما روی خودت کار کنی

    موفق باشی






  15. 7 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    maryam123 (یکشنبه 09 مهر 91)

  16. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 16 بهمن 91 [ 03:35]
    تاریخ عضویت
    1391-7-08
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    335
    سطح
    6
    Points: 335, Level: 6
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 14 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: طلاق در عقد یا ادامه زندگی

    بعد از اینکه پدرم رفت خونه اونا شوهرم خیلی رو دنده لج افتاد.....خیلی زیاد.....جوری که اصلا حاضر نبود بیاد خونه ما....
    از این طرفم خانوادم هی گیر میدن که شوهرت به ما بی احترامی کرده ....باید بیاد عذر خواهی کنه و ....اونا هم به شدت سر لج افتادن و من این وسط گیر کردم....یه جوری که انگار یه جنگیه و این وسط همه فقط می خوان خودشون پیروز باشن و می خوان حق خودشون رو ثابت کنن و به اصل ماجرا که زندگی ماست توجه نمی کنن....هم شوهرم ....هم خانوادم.....نمی دونم ...اما به نظرم خانواده من با همه حرکات بچه گانه شوهرم می تونستن این قضیه رو با محبت و رفتار دلسوزانه حل کنن....می تونستن با رفتارشون شرمندش کنن....اما اونا هم رفتار شوهرم رو پیش گرفتن......
    تو 2 _3 هفته بعدش من خیییییییییلی داغون و ناراحت بودم....خیلی غصه خوردم....رابطمو با شوهرم قطع کردم و فقط تلفنی باهاش صحبت می کردم.....می دونستم اگه همدیگه رو ببینیم ....خانوادم یه موضوع جدیدو باز می کنن که تو رفتی کسی رو که به ما بی احترامی کرده رو دیدی و باهاش خوبی...
    اما من نشستم فکر کردم....گفتم باید زندگیمو درست کنم...دیدم شوهرم آدم بد لجیه....اگر بخوام باهاش این رفتارو داشته باشم...اونم کم نمی یاره و در نهایت ما هرروز دورتر ودورتر میشیم....گفتم میرم پیشش بهش ثابت می کنم ....چقدر دوسش دارم و برام اولویته تو زندگیم....بعد که آتیشش خاموش شد و نرم شد و از دنده لج اومد پایین....خیلی نرم و آروم قضیه خانوادم و اومدنش خونه ما رو مطرح می کنم....می دونستم این پروسه شاید حتی یه 2_3 ماهی هم طول بکشه.....ما رفتیم و اون چیزی که از طرف خانوادم انتظار داشتم پیش اومد....
    اینم بگم کار پدر من تهران نیست....چند روز بعد از اینکه من و شوهرم هم دیگرو دیدیم....بابام برگشت تهران....
    وقتی فهمید من با شوهرم بودم....اومد وبهم گفت تو واسه ما ارزش قایل نیستی و با کسی که به ما بی حرمتی کرده رابطه داری و نباید میومد واسه رفتارش یه معذرت خواهی می کرد و.....منم گفتم اجازه بدید یه مدت بگذره...چشم.
    اما اون بازم به حرف خودش ادامه میداد....چرا متوجه نیست من زنشم...دوست دخترش که نیستم.
    منم خیلی احساس بدی پیدا کردم که چرا همه سر من غر می زنن....چرا هیچکس منو نمی فهمه....
    گوشی رو برداشتم زنگ زدم به شوهرم و سرش غرغر کردن که تو نمی خوای بیای اینجا یه معذرت خواهی کنی و اینا(بر عکس تصمیمی که گرفته بودم)
    اونم یهو قاطی کرد که تو که تا یه ساعت پیش خوب بودی....چی شد یهو ....چرا هر دفعه بابات میاد ما یه برنامه داریم؟
    گفت من الان زنگ می زنم به بابات ببینم چی میگه....من احمقم گفتم بزن...فقط یکم آروم شو بعد بزن....
    شوهرمم زنگ زد به بابام و با حالت پرخاشگرانه گفت که چرا شما هر دفعه یه داستان واسه ما درست می کنید و دخالت می کنید....بابای منم با شنیدن این حرفا عصبانی شد و گفت من اصلا با شما صحبت نمی کنم....و گوشی رو قطع کرد....شوهرمم دوباره زنگ زد....یکم آرومتر شده بود....اما حالا بابام بدجور آتیشی شده بود...سرش داد می زد که آقای محترم من با شما هیچ صحبتی ندارم و برو با بزرگترت بیا....
    هی شوهر من میگفت می خوام باهاتون حرف بزنم.....هی بابام میگفت من با شما صحبتی ندارم.
    شوهرم گفت من بیام خونتون صحبت کنیم....هی بابای من می گفت من امشب نمی خوام باهات صحبت کنم....
    بابام هم شده بود مثل اون....داد می زد...عصبانی بود.....بهم گفت دختره بی شعور چی رفتی بهش گفتی که از من یه هیولا ساختی؟
    هم بابام به شدت رو دنده لج افتاده بود و الکی باهاش صحبت نمی کرد....هم شوهرم لج کرده بودو می خواست صحبت کنه.....منم که این وسطخیلی بد بود.....اصلا نمی دونم طرف کیو بگیرم.....
    بعدش شوهرم به خودم زنگ زد که تو زن قانونیه منی.....کسی نباید انقد تو زندگیه ما دخالت کنه.....
    یا الان من میام خونتون....یا پاشو وسایلتو جمع کن بیا اینجا....یا فردا طلاقت میدم.....
    منم گفتم نه تو بیا نه من میام.....چون اگه یومد خونه ما دعواها بدتر میشد.....اگه من می رفتم که جلوی مامانم اینا خیلی بد بود...الانم اوضاعیه تو خونه ما.....نه می تونم با شوهرم باشم نه خانوادم.....
    خسته شدم
    اینم نگفتم که خانواده من یه جوری انگار اینکه ما زن وشوهریم رو به رسمیت نمی شناسن....
    مثلا اصلا نمی ذارن ما شبا خونه هم بمونیم....حتی در بدترین شرایط....مثلا من عمل کرده بودم و از بیمارستان مرخص شده بودم....اما انگار نه انگار....با اینکه اصصصصصصصصصلا مذهبی و خشک نیستن....
    یعنی شده شوهرم که از صبح زود سز کار بوده و اومده خونه ما و تا 2_3 شب اینجا بوده...اما اون وقت شب راهیش کردن رفته....
    یا اینکه اصلا نمی ذارن ما با هم تنها باشیم.یا اینکه تو مسافرت جای خواب ما رو از هم جدا کردن...هر وقتم ما با هم تنها بودیم هی تند تند زنگ می زدن که کجایین!

    ببخشید خییلی طولانی شد....اما من هیچ کسو ندارم که باهاش حرف بزنم و احتیاج داشتم درد دل کنم....
    ترو خدا هر فکری هر نظری به ذهنتون میرسه دریغ نکنین....


    دوستان تو این فاصله ای که من داشتم تایپ می کردم .....شما عزیزان برام نظرتونو نوشتید....میشه بقیشو بخونید و بازم نظرتونو بگید.
    ممنون.

  17. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 16 بهمن 91 [ 03:35]
    تاریخ عضویت
    1391-7-08
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    335
    سطح
    6
    Points: 335, Level: 6
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 14 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: طلاق در عقد یا ادامه زندگی

    راستی دوستان عزیز....من واقعا به کمک شما و البته کمک مشاور نیاز دارم.....اگه لطف کنید بهم مشاور معرفی کنید ممنون میشم.


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:24 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.