سلام به دوستان عزیزم. شب همگی بخیر. من چند وقت پیش خواستگاری برام اومد که باعث به وجود اومدن یکسری سوال شده، قبلش عذرخواهی میکنم اگر طولانی شد.
اول شرایط عمومی رو بگم. هر دو 30 سالمونه. لیسانس داریم. وضعیت خانوادگی، تحصیلی، اجتماعی،ظاهری، اعتقادی شبیه هم هست(البته تا جایی که من فهمیدم).
و حالا موارد ابهام:
1_ میگه چند جا کار کرده، اما در نهایت از همه اومده بیرون. و الان رانندگی میکنه.وقتی بهش گفتم با شرایط کارت مشکل دارم و مگه جقدر درامد داره، برگشته میگه درامدم بد نیست. اما نگفت چقدره. و اینکه وقتی گفتم میشه برای کار بریم جای دیگه، برگشت بهم میگه مگه حاضری بخاطر من، از خانواده ات جدا شی، وقتی گفتم مهم زندگی ، حالا هر جا باشه، گفت پدرش گفته براش کار پیدا میکنه، اما الان باید ازدواج کنه چون داره دیر میشه. (قابل توجه شما که الان 30 سالشه)
2- نمیدونم من ارومم، یا اون خیلی اضطراب داشت، چون به وضوح دستش میلرزیدو حتی اخر هم بعد از اینکه فتم میخوام برای ارشد بخونم،با لرزش زیاد دست، یکدفعه گفت بقیه صحبتها باشه برای بعد، میشه تلفنی صحبت کرد .و اجازه خواست بره.چراااااااااا به نظرتون؟؟ من اصلا پر حرفی نکردم. فقط از هر حرفی زد، یه چند تا سوال ازش پرسیدم.
حالا با توجه به این دو مورد که درک نکردم، به خانواده ام که گفتم، معتقد بودن سنم بالاست و نباید سخت بگیرم. شاید پدرش واقعا براش کار پیدا کرد.ولی مگه غیر اینه که تا این سن باید به یه حدی میرسسد. 30 سال کمه برای پیدا کردن کار؟؟؟ و اینکه اون ظاهرا خیلی به حرف پدرش گوش میده.
غیر از مسئله کارش من هیچ مشکل دیگه ای باهاش نداشتم. نمیدونم.واقعا جای اینو داره که بخوام باهاش ارتباط بیشتر داشته باشم. چون قدر مسلم من از این شغل خوشم نمیاد. اون هم چشمش به پدرشه. میشه نظر خودتون رو بگید.به نظرتون باید چیکار کرد؟
یه مورد دیگم هست. من به هیچ وجه ادم سخت گیری نیستم. اما معتقدم آدمها شاید تو سن 20 تا 25 عوض شن، اما وقتی میرسن به بالاتر، عوض شدن سخت میشه. بیشتر باید با هم کنار اومد. از نظر خانواده ام، من بهانه میارم. گرچه خیلی دلم میخواد ازدواج کنم. چون نیاز دارم.چه روحی و چه جسمی. اما میخوام درست انتخاب کنم. میدونم وضعیت خواستکار مصل قبل نیست. اما آیا درسته که از مسائل گذشت؟؟ و ندیده اش گرفت؟؟؟؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)