نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
تشکرشده 10,163 در 2,191 پست
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
keyvan (پنجشنبه 13 مهر 91)
تشکرشده 15,106 در 3,401 پست
ترجیح میدم صبح جمعه تو رختخواب باشم و به کوه فکر کنم ،
تا اینکه تو کوه باشم و به خواب فکر کنم...
تشکرشده 37,079 در 7,002 پست
این صبح جمعه که ترجیع دادی در تالار باشی و به زنگ تفریح فکر کنینوشته اصلی توسط ویدا@
پس می شود یک جایی بود و به همان جا هم فکر کرد.
لذا بهتر است ترجیع داد که در کوه باشیم و به طبیعت فکر کنیم.
مثل الان که در تالار هستیم و به همین تالار هم فکر می کنیم.
مدیرهمدردی (پنجشنبه 07 دی 91), صاعد (سه شنبه 31 اردیبهشت 92)
تشکرشده 5,821 در 1,048 پست
چه كشكي، چه پشمي
چوپاني گله را به صحرا برد به درخت گردوي تنومندي رسيد.
از آن بالا رفت و به چيدن گردو مشغول شد كه ناگهان گردباد سختي در گرفت،
خواست فرود آيد، ترسيد. باد شاخه اي را كه چوپان روي آن بود به اين طرف و آن طرف مي برد.
ديد نزديك است كه بيفتد و دست و پايش بشكند.
در حال مستاصل شد...
از دور بقعه امامزاده اي را ديد و گفت:
اي امام زاده گله ام نذر تو، از درخت سالم پايين بيايم.
قدري باد ساكت شد و چوپان به شاخه قوي تري دست زد و جاي پايي پيدا كرده و خود را محكم گرفت.
گفت:
اي امام زاده خدا راضي نمي شود كه زن و بچه من بيچاره از تنگي و خواري بميرند و تو همه گله را صاحب شوي.
نصف گله را به تو مي دهم و نصفي هم براي خودم....
قدري پايين تر آمد.
وقتي كه نزديك تنه درخت رسيد گفت:
اي امام زاده نصف گله را چطور نگهداري مي كني؟
آنهار ا خودم نگهداري مي كنم در عوض كشك و پشم نصف گله را به تو مي دهم.
وقتي كمي پايين تر آمد گفت:
بالاخره چوپان هم كه بي مزد نمي شود كشكش مال تو، پشمش مال من به عنوان دستمزد.
وقتي باقي تنه را سُرخورد و پايش به زمين رسيد نگاهي به گنبد امامزاده انداخت و گفت:
مرد حسابي چه كشكي چه پشمي؟
ما از هول خودمان يك غلطي كرديم
غلط زيادي كه جريمه ندارد.
چه وقت زنان خدا را شکر می کنند؟
زن رو به خدا کرد و گفت: چرا باید دیه ما نصف مردها باشد؟
خداوند مهربانانه فرمود: عزیز من ! اگر تو را بكشند، به شوهرت
شصت میلیون می رسد، ولی اگر او را بکشند تو صاحب صد و بیست میلیون می شوی !!!
زن خندید و گفت: خدایا حکمتت را شکر
نادیا-7777 (پنجشنبه 07 دی 91), مریم85 (سه شنبه 31 اردیبهشت 92)
تشکرشده 15,106 در 3,401 پست
آخه چه نسلیه این نسل جدید؟
پریروز سر میز شام به داداشم گفتم: برو آب بیار سر میز بزار
گفت: بروبابا! من خودم ازتشنگی دارم ماست میخورم
چند سال پیش یکی از دوستام با یه دختره دوست شد که اسمش مريم بود.
کلی عاشقش شده بود و دیوونه اش بود،اینقد که با تیغ رو دستش نوشت" مريم " .
بعد چند وقت فهمید اسمشو دروغ گفته بهش!!!
roze sepid (شنبه 18 خرداد 92), ویدا@ (پنجشنبه 07 دی 91), مریم85 (سه شنبه 31 اردیبهشت 92)
تشکرشده 10,022 در 2,339 پست
بابا بزرگم لپ تاپمُ دیده میگه چندتا قـــُوّه میخوره ؟!!! :)))
تشکرشده 10,022 در 2,339 پست
مواظب خودكارت باش:
اگه خودكارتو گم كني نميتوني جزوه بنويسي
اگه جزوه ننويسي نميتوني درس بخوني
اگه درس نخوني واحدهاتو پاس نميكني
اگه واحداتو پاس نكني مدرك نميگيري
اگه مدرك نگيري كار پيدا نميكني
اگه كار پيدا نكني غذا نداري كه بخوري
اگه غذا نداشته باشي گرسنه ميشي
اگه گرسنه شي لاغر ميشي
اگه لاغر شي زشت ميشي
اگه زشت شي كسي باهات ازدواج نميكنه
اگه ازدواج نكني بچه دار نميشي
اگه بچه دار نشي افسرده ميشي
اگه افسرده بشي مريض ميشي
اگه مريض بشي ميميري
پس مواظب خودكارت باش تا گم نشه وگرنه ميميري!!
تشکرشده 1,723 در 325 پست
غضنفر زنگ میزنه به دوستش، آهسته میگه: من الان توی جلسه ام، بعدا باهات تماس می گیرم !!!!!!!!
دانوب (پنجشنبه 07 دی 91)
تشکرشده 4,954 در 1,249 پست
حیف نون زنگ می زنه ثبت احوال، می گه: ببخشید، اونجا ثبت احواله؟ من امروز احوالم خیلی خوبه، می خواستم ثبت كنم!
تشکرشده 35,997 در 7,404 پست
یکی از نمایندگان فروش شرکت کوکاکولا، مایوس و نا امید از خاورمیانه بازگشت.
دوستی از وی پرسید: «چرا در کشورهای عربی موفق نشدی؟»
وی جواب داد: «هنگامی که من به آنجا رسیدم مطمئن بودم که می توانم موفق شوم
و فروش خوبی داشته باشم. اما مشکلی که داشتم این بود که عربی نمی دانستم.
لذا تصمیم گرفتم پیام خود را از طریق پوستر به آنها انتقال دهم.
بنابراین سه پوستر زیر را طراحی کردم:
پوستر اول مردی را نشان می داد که خسته و کوفته در بیابان بیهوش افتاده بود.
پوستر دوم مردی را نشان می داد که در حال نوشیدن کوکا کولا بود.
پوستر سوم مردی بسیار سرحال و شاداب را نشان می داد.
پوستر ها را در همه جا چسباندم.»
دوستش از وی پرسید: «آیا این روش به کار آمد؟»
وی جواب داد: «متاسفانه من نمی دانستم عربها از راست به چپ می خوانند
و لذا آنها ابتدا تصویر سوم، سپس دوم و بعد اول را دیدند.»!!
.
fatima86 (چهارشنبه 06 شهریور 92), فرشته مهربان (جمعه 08 دی 91)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)