به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 17
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 آذر 91 [ 10:38]
    تاریخ عضویت
    1391-6-25
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    363
    سطح
    7
    Points: 363, Level: 7
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    31

    تشکرشده 31 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    یا خودمو می کشم یا شوهرمو..........

    سلام
    31 سالمه و 2 فرزند دارم
    دختر 3 ساله و پسر 1.5 ساله
    با شوهرم متاسفانه سال 77 آشنا شدم در یک کلاس کنکور لعنتی.......
    با هم دوست شدیم.........در حین این دوستی باز هم متاسفانه اتفاقی افتاد که باعث بدبختی این 10سال زندگی من شد.........و من مجبور شدم به خاطر عقاید مزخرف خانوادگی تن به این ازدواج بدم..
    شوهر من یه آدم منفوره ........ازش متنفرم..........

    در دوران دوستیمون که دانشگاه هم می رفتیم برای انجام پروژه های درسی با بچه های دانشگاه من از یکی از پسرای همکلاسی کمک گرفتم ولی به شوهرم چیزی نگفته بودم چون اون موقع ما هم با هم دوست بودیم و دلیلی برای این کار نمی دیدم ولی شوهرم فهمید و روزگار من سیاه کرد......

    هنوز با هم دوست بودیم به من می گفت من خوشم نمیاد تو درس بخونی ........من همون موقع برای کارشناسی ثبت نام کرده بودم و امتحان دادم و قبول شدم و وقتی فهمید می خواست منو بکشه ولی خوب من هنوز خونه بابام بودم و به اون ربطی نداشت که بخواد دخالت کنه .......به هر حال سال 80 من کنکور کاردانی به کارشناسی رو قبول شدم و سال 81 عقد کردیم ..........من تا مدرک لیسانسمو گرفتم پوستمو کند..........یه روز می گفت امروز حق نداری بری......یه روز می گفت چرا نگات می کنن.............خلاصه با لاخره ما مدرک لیسانسمونو سال 84 با بدبختی گرفتیم........ولی از اون به بعد دیگه اجازه امتحان دادنو هم از من گرفت.......من لیسانس کامپیوتر دارم و خودش لیسانس برق قدرت

    سال 82 با هم ازدواج کردیم........فوق العاده آدم شکاک و گندی شده بود به همه چی گیر می داد و از اون جایی که من خودم باعث این ازدواج بودم جرات گله و شکایت به پدر و مادر و کسی دیگه رو نداشتم......
    تمام این 10 سال با احساس ترس زندگی کردم ..........همه گفتن اگه بچه دار شین خوب میشه...سال 88 خدا یه دختر و سال 89 یه پسر بهم داد ولی الان دیگه دارم می ترکم از دستش..............

    بارها آرزوی مرگشو کردم......... یا آرزوی مرگ خودمو........

    تا امروز هیچ کاری که باعث خوشحالی من بشه نکرده .......نه روز تولدم ..نه سالگرد ازدواج...نه وقتی بچه هام به دنیا اومدن..نه روز زن ..هیچچچچچچچچچچچچچچچچ

    اگه بخوام چیزی بخرم می گه برای چی می خوای بخری نمی خواد.........
    اگه بخوام جایی برم ....می گه برای چی بری نمی خواد
    همیشه وقتی نظر بخوای جوابش نه!!!!!!!!!
    مثلا فلان چیزخوبه؟نه!!!!! پس کدومش خوبه؟ نمی خواد هیچکدوم..........
    اگه خونه تمیز و عالی باشه براش فرقی نمی کنه............اگه کثیف و بهم ریخته باز هم فرقی نمی کنه.......
    تشکر اصلا بلد نیست.........
    من قسم می خورم توی این 10 سال یه لیوان کوچیک آب نکشیده..........قسم می خورم...........

    خدای من اینقده توی این 12 سال خودمو مقصر دونستم تموم اعتماد به نفسمو از دست دادم
    آقا هر سال کنکور می ده برای ارشد و نظام مهندسی قبول نمیشه .......
    به کلی احساس نمیکنم که پشتوانه من و بچه هامه....
    اصلا به عنوان یه آدم بی عرضه روش حساب می کنم.....
    من 3 سالی هست که به زور موفق شدم بیام سرکار.....از اون موقع مجبور شدم پرستار بگیرم برای بچه هام
    پول اونو خودم می دم و نصف خونه ای که ساخته و توش می شینیم رو به نامم کرده و ماهی 350 هم قسط خونه رو باید من بدم
    و کلا برای خریدهای من پولی نمی ده........

    همش می گه تو خودت پول داری .........تو می خواستی مثل مردها کار کنی...........
    در صورتیکه به خدا به جون بچه هام از روز اول دوستی می دونست من عاشق کارم .....من عاشق درسم........

    الان آرزو دارم بزاره من یه بار برای ارشد امتحان بدم...........
    پستم خیلی طولانی شد نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    10 دقیقه این بچه ها رو نگه نمی داره من برای خودم باشم.......
    به خدا تمام مسئولیت این بچه ها به عهده منه.........
    تاز گیها به اخماش و بد خلقی هاش تو دعواها و بگو مگوها دست آقا هرز شده و تا الان 2 بار این حرکتو تکرار کرده...
    به من به چشم یه ابزار نگاه می کنه........ازش متنفرم........
    کتاسفانه من خواهر ندارم...........اجازه دوستی با هیچ خانومی رو به من نمی ده.......
    با همکارت حق نداری دوست باشی........با همسایه حق نداری دوست باشی.......
    از تنهایی دارم می ترکم...........

    چند وقت پیش بهش گفتم بیا بریم پیش مشاور .................انگار بهش فحش دادم........
    یه بارم تنهایی رفتم .........خانومه گفت باید دوتایی بیاین.......

    حالا با حس نفرت دارم باهاش زندگی می کنم...........

    توی این زندگی فقط نگران دو تا بچه ای هستم که نا خواسته و به زور وارد زندگیمون کردیم و حالا اینا شاهد رفتارهای ما هستن...........اصلا دوست ندارم بچه هام توی این شرایط بزرگ شن...............

    از شما دوستای عزیزم می خوام به من کمک کنین که بچه هام توی این محیط آلوده و بدون عشق بزرگ نشن.....
    .

    احساسم اینه الان اگه شوهرم نباشه بچه ها شاهد دعوایی نیستن دیگه...........و حداقل می دونن پدر ندارن.......

    جالبه توی این سایت داشتم می چرخیدم دیدم هستن آدمهایی که بهم عزیزم می گن ............یا به هم می گن دوستت دارم...........
    من دقیقا 12 ساله که این حرفو دیگه نشنیدم..................نمی گم نزدم ها.......ولی از بس گفتم و نشنیدم دیگه تصمیم گرفتم نگم.........

  2. 16 کاربر از پست مفید آترین تشکرکرده اند .

    آترین (سه شنبه 28 شهریور 91)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 شهریور 92 [ 11:36]
    تاریخ عضویت
    1391-3-10
    نوشته ها
    236
    امتیاز
    1,733
    سطح
    24
    Points: 1,733, Level: 24
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    662

    تشکرشده 659 در 208 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: یا خودمو می کشم یا شوهرمو..........

    سلام خانومی
    امیدوارم کمی سبک شده باشی از اینکه درد و دل کردی
    حالا میخوای زندگیت رو بسازی دیگه درسته؟ وگرنه برای خراب کردنش که کاری نداره!!
    بنظر شوهر شما سنتی فکر میکنه : مرد برای کار کردن و امر و نهی کردن و زن برای خونه داری و اطاعت کردن
    دوست نداره شما مستقل باشی، سر کاری بری و ادامه تحصیل بدی بلکه میخواد شما رو از هر نظر به خودش وابسته کنه چون میترسه شما رو از دست بده!!
    شکل محبت کردن و نحوه برخوردت رو تغییر بده و از یکنواختی در بیار
    برای خواسته هات موقعی که زمان مناسب هست و شما و شوهرت نزدیک هم هستید مطرح کن
    برای خونه که قسط میدی آیا برای همون قسمت از سهم شما هست و یا برای کل خونه هست؟
    بنظر شوهرت میخواد شما تحت فشار مالی باشی تا دست از کار کشیدن برداری و همه مسائل رو بسپاری به ایشان ! بخاطر همون حس ترس که گفتم
    در قدم اول سعی کن اعتماد شوهرت رو به خودت بیشتر کنی
    بهش بگو شما نه فقط در مقام یک همسر بلکه بعنوان یک دوست هم میخوای در کنار شوهرت باشی
    اگه گیر و ایراد بیخودی میده و یا براش سوءتفاهم ها زیاد پیش میاد مسئله رو کاملا براش روشن کن تا از اشتباه دربیاد البته نه با ناراحتی بلکه با مهربونی و در عین حال قاطع.
    نذار چیز مبهمی در مورد شما در ذهنش بمونه

    شوهر شما برخلاف ظاهر سختگیر و مستبدش از درون ضعیف هست و مدام استرس اینو داره که یه وقتی تنها نمونه! شما میتونی اخلاق و رفتار شوهرت رو بهتر کنی منتها نه با جنگ و دعوا و نه با ساکت و مظلوم ماندن خودت.





  4. 9 کاربر از پست مفید سارا@ تشکرکرده اند .

    سارا@ (چهارشنبه 29 شهریور 91)

  5. #3
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دیروز [ 12:04]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,411
    امتیاز
    286,450
    سطح
    100
    Points: 286,450, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,556

    تشکرشده 37,046 در 6,993 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array

    RE: یا خودمو می کشم یا شوهرمو..........

    با سلام و احترام
    توضیحاتی که دادید معلوم میشود به مدت زیاد فشارهای زیادی را تحمل کرده اید.
    عنوان تاپیک شما دو راه را گفته اید، به نظرم هر دو راه شما هم مثل همین راهی که هم اکنون در آن هستید پرهزینه هست. همانطور که انتخاب چنین همسری برایتان پرهزینه بوده است.
    اکنون باید روشت را عوض کنی.
    انتخاب هایی داشته باش که هزینه اش کم و سود زیاد داشته باشد.
    حالا کمی تامل کن و راههای مختلف را برایمان لیست کن که بهتر باشد

  6. 9 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    مدیرهمدردی (چهارشنبه 29 شهریور 91)

  7. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 آذر 91 [ 10:38]
    تاریخ عضویت
    1391-6-25
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    363
    سطح
    7
    Points: 363, Level: 7
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    31

    تشکرشده 31 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: یا خودمو می کشم یا شوهرمو..........

    پس چرا هیچکس منو دوست نداره اینجا هم >>>

    سارا جون مرسی که جوابم و دادی................
    معلوم میشه که خیلی واردی........
    خیلی دلم می خواد بازهم باهاتون حرف بزنم........
    خجالت می کشم بگم من لیسانس کامپیوترم ولی نه کامپیوتر دادرم نه گوشی موبایل و نه لپ تاب
    البته خط دارم هااااا ولی از بس به همه گیر می داد ترجیح دادم بندازمش دووووووووور
    الانم خدا رو شکر می کنم که از اداره می تونم بیام اینجا و از شما ها راهنمایی بگیرم.........

    اگه اجازه بدین فردا میام و بقیه نظرات رو می خونم.......
    تا فردا بای

  8. 5 کاربر از پست مفید آترین تشکرکرده اند .

    آترین (سه شنبه 28 شهریور 91)

  9. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 26 مهر 97 [ 09:20]
    تاریخ عضویت
    1390-5-27
    نوشته ها
    1,398
    امتیاز
    13,057
    سطح
    74
    Points: 13,057, Level: 74
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 193
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Social1000 Experience PointsVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    8,610

    تشکرشده 8,998 در 1,493 پست

    Rep Power
    155
    Array

    RE: یا خودمو می کشم یا شوهرمو..........

    سلام عزیز دلم

    به جمع یاران همدردی خوش آمدی گل بانو

    چقدر پر از خشمی. چقدر نفرت ، برامون بنویس تا آروم بشی. سبک بشی.

    ما سعی می کنیم دوستان و شنونده های خوبی برات باشیم

    خودت رو چرا نابود کردی؟ تو چرا خودت رو دوست نداشتی؟

    همسرت نذاشت درس بخونی ، نذاشت کار کنی قبوا! اما تو چرا خودت رو فراموش کردی؟

    تو الان مادر 2 تا فرشته کوچولو که خیلی ها حسرت داشتنش رو دارن هستی. باید خودت رو از کینه خالی کنی تا

    بتونی بهشون درس عشق و محبت رو بدی.

    الان مهمترین وظیفت اول از همه دوست داشتن خودته و بعد آموزش عشق و محبت به فرزندانت.

    درس خوندن و کار کردن خوبه اما نه درس و نه کار ارزش اینکه آرامش از تو و بالطبع اون از فرزندانت گرفته بشه رو

    نداره.


    میدونی با روح و روانت چه کردی؟

    گیرم همسرت رو به اشتباه انتخاب کردی!

    گیرم به اشتباه بچه دار شدی!

    گیرم به اشتباه رفتی سر کار و رفتی زیر بار قسط!

    بازم میخوای به اشتباهات خودت ادامه بدی؟

    به نظرت دیگه وقت تغییر مسیر و رویه اشتباه رو عوض کردن نرسیده؟

    دیگه وقتش نشده که به زندگیت یک توقف بدی و ببینی چطور میشه این وضع رو درست کنی؟

    اگر تو بخوای میشه اوضاع رو مساعد کرد.

    تو اینو میخوای یا میخوای همش از خشم و نفرت و راه حل های بد برامون بگی؟

    منتظر پاسخت هستم گلم





  10. 13 کاربر از پست مفید bahar.shadi تشکرکرده اند .

    bahar.shadi (سه شنبه 28 شهریور 91)

  11. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 شهریور 92 [ 11:36]
    تاریخ عضویت
    1391-3-10
    نوشته ها
    236
    امتیاز
    1,733
    سطح
    24
    Points: 1,733, Level: 24
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    662

    تشکرشده 659 در 208 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: یا خودمو می کشم یا شوهرمو..........

    آترین عزیز من خودم مجردم و تجربه زندگی زناشویی رو ندارم ولی از نوشته های شما اینطور برداشت کردم که همسر شما به چه شخصیتی بیشتر شبیه هست و شما میتونی با درایت زندگیتون رو به کام تون شیرین کنی
    پست مدیر همدردی و بهار شادی عزیز رو با دقت بخون و جواب ها رو بده
    همه ما و دیگر دوستان منتظر شما هستیم خانومی :cool:

  12. 6 کاربر از پست مفید سارا@ تشکرکرده اند .

    سارا@ (سه شنبه 28 شهریور 91)

  13. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 شهریور 98 [ 17:16]
    تاریخ عضویت
    1391-5-16
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    5,516
    سطح
    47
    Points: 5,516, Level: 47
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    44

    تشکرشده 44 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: یا خودمو می کشم یا شوهرمو..........

    سلام آنژین عزیز
    امیدوارم کمی آرومتر شده باشی
    هر انسانی هر دو خصلت خوب و نه چندان خوب را داره
    از خوبی های همسرت هم برای ما بگو تا بهتر بشناسیم
    اینجا دوستان و مشاور ها های خیلی خوبی داره که مطمئنم اگه به حرفشون عمل کنی به نتیجه میرسی

  14. 7 کاربر از پست مفید آویسا تشکرکرده اند .

    آویسا (چهارشنبه 29 شهریور 91)

  15. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 آذر 91 [ 10:38]
    تاریخ عضویت
    1391-6-25
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    363
    سطح
    7
    Points: 363, Level: 7
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    31

    تشکرشده 31 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: یا خودمو می کشم یا شوهرمو..........

    سلام دوستای گلم............
    خوشحالم که اینجا رو پیدا کردم.........

    بهار شادی عزیز من کاملا آماده هر تغییری هستم.........ولی دیگه بلد نیستم......هر بار که شروع می کنم با کوچکترین بی احترامی بهم می ریزم.....و دوباره همون میشم.......
    مسلمه که می خوام تغییرات رو شروع کنم...........کاش به من بگین چجوری..........

    آویسای عزیزتنها خوبی که فکر می کنم داره و تقریبا مطمئنم اینه که چشم پاکه.......و من تا به حال موردی ندیدم
    قبلا اصلا خسیس نبود ولی جدیدا رفتارهایی داره که نمی دونم رو حساب حساس شدنش بزارم یا نه.......
    ولی کلا نسبت به همه با دید منفی نگاه می کنه و این دقیقا چیزیه که من ازش متنفرم......

    بیرون از خونه اینقدر خوش برخورد و خندانه که نگووووو ولی توی خونه اخمو و ساکت میشه.........
    اصلا موقعی که دارم باهاش حرف می زنم منو نگاه نمی کنه از همون قدیم اینجوری بود انگار نمی خواست تاییدی تو کار باشه یا مثلا توجهی بکنه.....فکر کن انگار داری برای دیوار حرف می زنی .......به خدا خیلی آدم پر حرارتی بودم ولی الان دیگه گاهی جنون می گیرم از دست این حرکات به خصوص از وقتی این فیلهای کانال جم کلاسیک رو می بینم و می بینم حرفهای محبت آمیز بهم می زنن و مثل کارآگاه دنبال هم نمی کنن و چقدر اعتماد بهم دارن حسودیم می شه.......من 12 سال با سایه ترس زندگی کردم........... همش فکر می کنم مقصر منم.........آره مقصر من بودم که اشتباه کردم و آینده خودمو تباه کردم......چقدر بهم گفتن هنوز برات زوده ولی خوب اونا نمی دونستن برام چه اتفاقی افتاده ............بعدشم که با اخلاق این دیگه احساس تباهیم کامل شده.........

    الان که فکر می کنم می بینم چقدر احمق بودم مگه من چکار کردم که 10 سال از بهترین روزها و سالهای عمرمو از یه آدم نفهم که اصلا اجازه هیچ پیشرفتی رو به من نداده پیروی کردم......شاید اون موقع فکر می کردم خوب میشه ..درست میشه..........ولی افسوس..............
    آیا به نظر شما داشتن گوشی و لب تاپ و اینترنت و ایمیل و رفتن کلاسهای ورزشی و مهمونی دوستانه و داشتن یه دوست خوب که بتونم باهاش درددل کنم و یا حتی سرکار رفتن و درس خوندن و پیشرفت کردن حق من نبوده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    چرا من با خودم یا بهتر بگم با من این کارو کرده؟؟؟؟؟؟؟؟

    چجوری درست کنم؟چجوری این اوضاع درست میشه؟
    من که دارم می بینم پدر و مادر با چه سختی این بچه ها رو بزرگ می کنن اونوقت عشق من دختر من بره زیر دست یه آدمی که بخواد جلوی تمام خواسته های به حقشو بگیره؟چرااااااااااا
    خدای من احساس تباهی می کنم......اگه درست نشه اوضاع چجوری من از بچه هام دل بکنم و بمیرم.........
    بهتر نیست اون بمیره تا ما راحت شیم؟؟؟؟؟خدای من خیلی داغونم.........مثل یه مرغ پر کنده شدم ......آروم و قرار ندارم .......

  16. 2 کاربر از پست مفید آترین تشکرکرده اند .

    آترین (چهارشنبه 29 شهریور 91)

  17. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 04 مهر 92 [ 12:39]
    تاریخ عضویت
    1391-5-08
    نوشته ها
    103
    امتیاز
    1,177
    سطح
    18
    Points: 1,177, Level: 18
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    246

    تشکرشده 257 در 72 پست

    Rep Power
    22
    Array

    RE: یا خودمو می کشم یا شوهرمو..........

    اینطور که پیداست همسر شما یه مشکل روانی نه چندان حاد داره که تا حل نشه مشکل زندگیتون حل نمیشه شوهرتون همونطور که دوستان گفتن شدیدا احساس ترس و استرس داره شخصیتش ضعیفه
    گمونم غیر از شما آزارش به کس دیگه ای نمیرسه همینطوره؟
    به دیگران غیر از شما چقدر اعتماد داره؟بد بین نیست؟

  18. 3 کاربر از پست مفید سینان تشکرکرده اند .

    سینان (چهارشنبه 29 شهریور 91)

  19. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 آذر 91 [ 10:38]
    تاریخ عضویت
    1391-6-25
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    363
    سطح
    7
    Points: 363, Level: 7
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    31

    تشکرشده 31 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: یا خودمو می کشم یا شوهرمو..........

    دوست عزیز سینان دقیقا درست گفتید چون سر کار هم همه اونایی که باهاشون کار کردن و زیردستش بودن ازش خیلی راضین......همین موضوع باعث میشه که من همیشه خودمومقصر می دونم......

    بستگی داره چه کسی رو پیشنهاد بدین...........مادرشو قبول داره ولی متاسفانه حتی در مواردی که هم مادرش یا پدرش بهش پیشنهاد مشاوره می دن قبول نمی کنه.........
    من حتی حاضر شدم مشکلاتم رو به مادرش گفتم و بهشون گفتم شما با هم برین پیش مشاور قبول نکرد.......

    درباره هر کاری اولش با دید کاملا منفی نگاه می کنه .....کاملا منفی........

    به طور مثال:2 سال پیش یه زمین گرفتیم و شروع به ساخت یه خونه 2 طبقه کرد......با شرایطی که حدود 25 میلیون از پدرش و 5 میلیون از پدر من در کل خرجهای ساختمان قرض کرده بود
    هنوز خونه تازه تموم شده بود و نرفته بودیم تو خونه که بدون این که به ما بگه رفته بود طبقه بالا رو فروخته بود....که من بدهی دارم و الان خونه رو خوب می خرن........همه از شنیدن حرکتش شوکه شدیم ..........به فاصله 6 ماه که مشخص بود خونه گران خواهد شد در هر متر 400 هزار تومن ضرر کرد....... به خاطر 40 هزار تومن متری بیشتر فروختن.........که همون موقع هم با رهن دادن طبقه بالا30 میلیون دستشو می گرفت و بدهی ها رو می داد......................پارسال هر بار که کسی سوال می کرد چرا فروختی؟عصبانی می شد و قبول نمی کرد کارش اشتباه بوده و می گفت شماها نمی فهمین.......ولی دیگه امسال وقتی داشت برای یکی از دوستانمون تعریف می کرد خودش گفت :فلانی هیچ آدم عاقلی کاری که من کردمو نمی کرد..............
    مثلا کلی پول کلاس پارسه برای کنکور ارشد رو داده و کلی پول برای قبول شدن آزمون نظام مهندسی ولی هیچکدومو قبول نشده.........................به طور کلی دیگه نمی تونم به عنوان مرد زندگی بهش به عنوان پشتوانه خودمو و بچه هام نگاه کنم.............بیشتر مثل یه نگهبان می مونه که ساعت ورود و خروج می زنه برامون.........


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:59 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.