سلام به همه ی دوستان عزیزم.من تازه وارد این سایت شدم و فکر کردم بخاطر مشکلم ازتون راهنمایی بکیرم.لطفا کمکم کنید.
من دختری 28 ساله هستم وفوق لیسانس که چند ماه پیش شخصی به من معرفی شد 34 ساله وکارمند جهت ازدواج و قرار شد طی چند بار دیدن با هم آشنا بشیم و اگه مناسب دیدیم ادامه رابطه رو بسپاریم به خانواده ها.
چند باری که با این آقا بیرون رفت یه سری مسائل ذهن من به خودش مشغول کرده که اومدم از شما کمک بگیرم رفتارهایی ازس دیدم که نمیدونم چه توجیهی براشون هست .نمیدونم من زیادی سختگیرم و وسوساس فکری پیدا کردم یا واقعا این رفتارها زنگ خطر هستن.چند مثال از رفتاراشون میگم شما در قضاوت به من کمک کنید لطفا.ببخشید طولانیه
طرز راره رفتنشون حس میکنم شبیه لات ها راه میره خیلی به اطراف نگاه میکنه به طوری که چند بار نزدیک بود بیفته.یه
جورایی سر به هوا.باهاش که صحبت میکنی نگاهت نمیکنه و همچنان سرش به اطراف میچرخه.به شلوارش کمربند نمیزنه .ادکلن نمیزنه....البته همیشه فبل ملاقات دوش میگیره.
اولین بار کافی شاپ رفته بودیم گفت پاهام تو میز جا نمیشه پاهاش گذاشته تو راهرو(که نزدیک بود یه خانم بیفته) منوی کافی
شاپ نگاه کرد گفت این قرتی بازیها چیه دیگه و به گارسون گفت 2 تا بستنی انگار من آدم نبودم که مجبور شدم جلوی گارسون
بگم نه من بستنی نمیخوام و یه چیز دیگه میخورم و به گارسون میگه چقدر قیمتهاتون زیاده من خودم بازرس فلان جا هستم
و....انقدر ترسوندشون که بهش 4 تومن تخفیف دادن در نهایت و اومده بود بیرون میخندید.من اینجور رفتارها رو نمیپسندم حس
خوبی ندارم بنظرم یه جورایی بی شخصیتیه اونم اولین باری که بیرون میری با یه خانم.
معمولا دیر سرقرار میومد با نیم ساعت تاخیر بار سوم که خواستیم قرار بذاریم گفتم آخر هفته بعد از کلاسم ساعت 6 بیا فلان
جا(مثلا غرب شهر) و چندبار(حدود 5-6 بار) تاکید کردم که لطفا دیر نیا وزودتر بیا بیرون که ترافیکه دیر نرسی.روز ملاقات
ساعت 6.15 زنگ زدم که کجایی میگه دارم از خونه میزنم بیرون تا یه ربع دیگه مرکز شهر میبینمت!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
خداییش شما بودین چی میگفتین؟ میگم یه هفست دارم میگم ساعت 6 بیا غرب شهر تازه با نیم ساعت تاخیر میگی بیا مرکز شهر میگه تو کی گفتی و من یادم نمیاد.....
انقدر عصبانی شدم که گفتم من میرم خونه و هیچ جا نمیام.
یه بار گفت بیا بریم میخوام کفش بخرم رفتیم تو مغزه انقدر سر قیمت با یارو چونه زد که بدبخت داشت گریش میگرفت.
(نمی خواستم رابطه انقدر طولانی بشه ولی انقدر با رفتاراش مشکوکم میکرد که میگفتم بذار بیشتر بشناسمش)
توخیابون زنهای دیگه رو نگاه میکنه و یه جورایی مسخره میکنه.ببخشید این یه نمونه از حرفاشه.....یه خانم باردار دیده میگه
شکمشو انگار میخواد بچه گاو بیاره.....عذر میخوام از اینکه گفتم.ولی این رفتارا از یه آدم فوق لیسانس بعید نیست؟وقتی هم
شاکی میشم میگه من شوخی میکنم.تو خیابون جلوتر از من راه میره از رو گاردریل وسط خیابون رد میشه تنهایی میره اونور و
من که نمیتونم بپرم باید انقدر برم تا یه پل عابر پیداکنم.
میگه بریم آش رشته بخوریم میگم دوست نداره میگه بیا اذیت نکن دیگه و زودتر از من راه میفته میره سفارش میده و تا من برسم یکمی هم خورده....
سوال که ازش میپرسم طفره میره میزنه به شوخی ومسخره بازه مثلا میپرسم خانوادتون مذهبی هستن میگه اووووووووووووه خر مذهبن....
و خیلی از این مثالها که همه رو با شوخی کردم توجیه میکنه .این رفتارهاش دوست ندارم.دوستم میگه زیادی گیر میدی,خیلی مبادی آدابی و آدم باهات راحت نیست.میگه مردا معمولا اینجورین و این آقا خیلی وقته مجرد بوده درست میشه یاد میگیره(از زمان دانشجویی از خانوادش جدا شده و مستقل در شهری که من هستم زندگی میکنه)
من ادب و شخصیت خیلی برام مهمه.حس میکنم من نمیبینه به من اهمیت نمیده ,به حرفام گوش نمیده.اصلا نمیفهمه زن یعنی چی.
ولی من حسم میگه یه جای کار غلطه و نمیشه سر سری رد شد. لطفا کمکم کنید من زیادی گیر میدم و سخت میگیرم یا رفتارای اون جدا ایراد داره؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)