از مادر شوهر خسيس و خودخواهم متنفرم - فقط بلده اداي مومن ها رو دربياره ولي از همون روزهاي اول كه رفتم تو خانواده شون و رفتارهاي زشتشو ديدم بدجوري توي ذوقم خورد - 3 ساله كه ازدواج كردم ودر اين مدت هيچوقت حس نكرده ام كه عروس اين خانواده ام - مادرشوهرم به شدت خسيسه چه در ماديات كه حال آدم و بهم مي زنه و فقط به فكر خودشه چه در صحبت كردن و محبت كردن با ديگران حتي با بچه هاي خودش - اداي مومني ميكنه خدا مي دونه پول خرج خيريه مي كنه كه اونم بازم به خاطر آخرت خودشه و خودخواهيهاش اما دل مارو كه مثلا عزيزانش هستيم با خساستها و سرديهاش مي شكنه - خدارو شكر ماهيچ نياز مادي به اون نداريم ولي حسرت مونده دلم يكبار يك محبت خشك و خالي به ما بكنه - تو زندگي مون هم دخالتي نمي كنه ولي خوب به قدري سرده و خشكه كه همه ازش فرارين - در حاليكه من بسيار گرم و اجتماعي و خودجوشم و با آرزوهاي بسيار زيادي وارد اين خانواده شدم اما همه نقش برآب شد در خانواده ما خساست ، سردي و خودخاهي معني نداشت و من و خانواده ام از هيچي براي اونها دريغ نكرديم اما اونها ...
به قدري اين موضوع ناراحتم كرده كه شب و روز بهش فكر مي كنم و سعي مي كنم سر همسرم كه كوچكترين شباهتي به اونها نداره خالي كنم حتي وقتي مي بينم مامانم به اون محبت مي كنه حسادت مي كنم . چندين بار هم مشاوره رفتم ولي بعد از مدتي دوباره روز از نو و ....
علاقه مندی ها (Bookmarks)