هزار پایی بود که با وجود آنهمه دست و پایش زیبا و موزون
می رقصید!
هنگامی که او می رقصید همه حیوانات جنگل ٬ دور او جمع
شده و مجذوب رقصش میشدند ! تنها قورباغه بود که از این
همه زیبائی و هنر رشک میبرد و حسودی میکرد !
قورباغه با خود اندیشید که چگونه میشود جلوی رقصیدن
هزار پا گرفت ! دلش میخواست کاری کند که هزار پا دیگر
نرقصد اما صریحا نمیخواست بگوید که از رقص هزارپا متنفر
است ٬ حیوانات جنگل حرف او را نمی پذیرفتند . چون همه
رقص او را دوست داشتند !
بهمین خاطر نقشه شیطانی طرح کرد : قورباغه نامه ای
برای هزارپا نوشت باین مضمون :
ای هزارپای بی مانند من یکی از دوستداران رقص زیبای تو
هستم ٬ ودوست دارم رقصیدنت را یاد بگیرم ٬ بارها با دقت
به رقصیدنت توجه و دقت کرده ام اما هنوز نفهمیده ام که ٬
آیا اول پای شماره ۲۲۸ را بلند میکنی ؟ بعد پای شماره ۵۹ یا
اول با پای شماره ۲۶ رقص را شروع کرده و بعد با پای ۴۹۹
؟ خواهش میکنم جواب سئوالم را بنویس !!!
دوستدار همیشگی تو ٬ قورباغه
هزار پا بعد از خواندن نامه به این فکر افتاد که واقعا چگونه
می رقصد ؟و ترتیب حرکت پاهایش چطوریست ؟
و از آن پس هزارپای بیچاره دیگر هیچ وقت نتوانست
برقصد ! زیرا او مجبور شد به چیزی فکر کند که هرگز فکرش
را نکرده بود !
علاقه مندی ها (Bookmarks)