با سلام و وقت بخير به همه شما عزيزان
من يه مشكلي برام پيش اومده كه ميخاستم اينجا مطرح كنم و از شما دوستان نظر بخوام
من يه مرد 35 ساله هستم كه حدود دوسال ميشه كه همسرم رفته خونه پدرش و به هيچ راهي هم نمياد سر زندگي
ناگفته نباشه كه من اون خيلي دوست داشتم ولي الان ديگه بهش هيچ علاقه اي ندارم با توجه به كارهايي كه كرده
ما با هم هيچ مشكلي نداشتيم البته تا بدين حد.در تاريخ 22/08/89 با خونواده طرف كه از اعراب عراق ميباشن رفتيم برا زيارت به عراق كه كاش نرفته بوديم (برا دعاي عرفه)
سر يه ماجراي كوچيك كه خريد اسباب بازي بود براي پسرم خانم قهر كرد و رفت به خونهاي كه اجاره كرده بوديم و پدر و مادرش متوجه شدن كه ما بينمون شكراب شده.اول من بروي خودم نياوردم ولي طرف همه ماجرا رو از زبون خودش براشون تعريف كرده بود و كاش نظر منم ميخاستن و حرف نم ميشنيدين
من كه اوضاع رو اينچنيني ديدم رفتم حرم و شب كه اومدم به طرف گفتم كه بيا خودمون بريم يجاي ديگه و از خونواده ات جدا بشيم چون ديگه نميتونستم نگاه و رفتارشونو تحمل كنم
كه طرف قبول نكرد و پدرو مادرو برادرش و خودش ريختن سر من و يه كتك مفصل بمن زدن و پول و گذرنامه ام رو بزور از من گرفتن و منو از خونه بيرون كردن منم كه ديدم ميخان برن پليس بيارن گذاشتم و رفتم بين الحرمين تا صبح و گفتم بزارم شرايط بهتر بشه ولي صبح كه رفتم گذرنامه ام رو بگيرم بهم ندادن و دوباره ميخاستن منو بزن كه من فرار كردم و با هزار مكافات اومدم ايران
وقتي رسيدم ايران و رفتم خونه ام ديدم همه پول و طلا و اوراق بهادار و ديگر اشياء قيمتي رو خواهراش و ديگر برادراش و حتي ماشينو اومدن بردن
و وقتي من دليلشو ازشون پرسيدم گفتن خونه خواهرمونه و هركاري كه دلمون بخواد ميكنيم تا حدود يك ماه بعد كه ايشون اومدن ايران و با وساطت بزرگترا اومد سر خونه زندگيش ولي اوراق و لوازم قيمتي رو نياورد
تا اينكه عيد شد و حتي با هم نصف ايرانو گشتيم و هيچ مشكلي نداشتيم تا اينكه دوباره سرو كله برادراش پيداشد و ميامدن و ميبردنش بدون اجازه من حتي زماني كه اومد محبت بيتشري بهش كردم خلاصه ناگفته نمانه خانم پاشو كرد توي يه كفش كه من خونه رو ميخام و مهرمون منم با خودم گفتم براي بهتر شدن زندگيمون اينا چه ارزشي داره و خونه رو بهش دادم ولي درمورد مهرش بهش گفتم فعلن ندارم و اونم از طريق دادگاه عمل كردو شد شش ماه يه سكه كه بهش بدم- مهريه اش 400 سكه ناقابله
البته توي گرفتن مهر خيلي اذيت كرد و ابروي منو توي اداره و همه جا برد حتي زندان رفتم البته خودم از اول قبول داشتم شش ماه يه سكه بهش بدم ولي اون بيشتر ميخاست
خلاصه رفت احضاريه داد كه بايد خونه مستقل برام بگيري و من كه ديگه ديدم اينطوري شد منم درخواست تمكين دادم و در آخر منجر به صدور راي ازدواج مجدد براي من شد ناگفته نمونه كه من يه پسر 6 ساله هم دارم كه در حال حاضر پيش اونه
توي اين مدت خيلي افراد و همكارا اومدن براي پادرميوني اون از من ميخاد كه من باب ميل اون باشم ولي چون اون تحت سيطره خونواده اشه من نميخام و نخواهم رفت
خيلي اذيتم كردن براي نمونه چندتاشو براتون مثال ميزم تا ببينيد بمن چي گذشته
- زن برادرش جلوي روي منو واليدنم ميگفت بيا طلاق بگير خودم برات شوهر خوب سراغ دارم
- پسر عمو و دائيش اومده بودن پيش من و بمن ميگفتم كه چرا طلاقش نميدي ما ميخايم باهاش رابطه داشته باشيم
- برادرش جلوي والدين من آب بينيشو انداخت توي صورت من
- خودش رفته بود اداره و گفته بود كه من معتادم و خواسته بود منو اخراج كنن
- با استفاده از موبايل من براي خودش پيامكهاي مستهجن و فحش فرستاده بود و رفته شكايت كرده
- خلاصه من ديگه من هيج تمايلي بهش ندارم
در عوض من
روز تولد و روز زن براش گل و طلا خريدم
روزي كه ميخاستم برم مصافرت با يه پيامك ازش حلاليت طلبيدم
هر وقت پسرم مياد پيشم و ميخاد بره مايحتاجشو براش ميخرم
البته اون الان اثاث و زندگي رو كه با هم خريده بوديم برداشته آورده خونه پدرش و خونه رو داده مستاجر
منم ديگه از اين اوضاع خسته شدم و با توجه به اينكه شكر خدا درامدم بد نيست كارمند هستم ميخام ازدواج كنم چون ديگه دوستش ندارم و نميخامش
البته ايشون كارمند هستن و از توي يه مجموعه و لي از هم جدا كار ميكنيم
ميشه راهنمائيم كنيد
راستي يادم رفت كه اينو بگم توي اين مدتي كه با پيش من نبوده بجون خودم و پسرم كه يه تار موشو عوض نميكنم با هيچ فردي رابطه و يا ازدواج موقت نداشتم چون اعتقادم به اين بود كه هيچ وقت به كسي كه توي گذشته زندگيم بوده و يا در آينده ميخاد بياد نميخام خيانت كرده باشم و ميخام پاك باشم و اين هرزه گيها رو قبول ندارم
علاقه مندی ها (Bookmarks)