سلام به همه ی دوستان عزیزم بی مقدمه میرم سراصل مطلب:همسرم کاملامطیع خانواده لجبازوبدجور کینه ایه میخوام یک مورداخیرازرفتاراشوبراتون بگم:دوهفته پیش مادوتایی رفتیم مسافرت به شهری که مادرهمسرم اهل اونجاست وخونه ی مادربزرگ ودایی همسرم موندیم مادرهمسرم مدام به همسرم زنگ میزدواوضاع ماواینکه کجارفتیم چیکارکردیم آیامن بازندایی همسرم صحبت میکنم یانه!!!روچک میکرد باینحال اونجابهم خوش گذشت وهمسرم اخلاقش بهتربودبعدازاینکه برگشتیم شهرمون هم خوب بودودوسه روزبعدش تولدهمسرم بودکه حسابی سورپرایزش کردم وکیک وکادوبراش گرفته بودم که کلی خوشحال شدتااینکه همون شب ساعت یازده ونیم مادرهمسرم به همسرم زنگ زدوگفت یادش رفته بوده اون روزتولدپسرشه وبهش تبریک گفت وحرف زدن بعدش خداحافظی کرد درست ازهمون لحظه اخلاق همسرم ازاین رو به اون روشدرفت آشپزخونه باعصبانیت به یخچال ودوسه تاظرف و.....ایرادگرفت وهمش غرمیزدکه فقط دوست داری بگردی وتوخونه کارنمیکنی واین چه وضعشه و....منم شوکه شده بودم وازتعجب دهنم وامونده بود تانیم ساعت قبلش باهم خیلی خوب بودیم امایهو....منم هیچی نگفتم رفتم اتاق خوابیدم تافرداش که رفتم خونه مامانم ازاونجاهم پارک وبهش هم نگفتم عصربهم اس ام اس زدکه مامانم اینادارن میان زودپاشوبیا منم گفتم بیامنوببرولی گفت چرابه من نگفتی باتاکسی بیاتابالاخره خودش اومدمنوبرد پیش خانوادش تویه پارک دیگه بالحن خیلی بدبامن حرف میزد ده دیقه نبودرسیده بودم که بهم میگفت پاشوکارکن به مامانم کمک کن یامیگفت صبرکن عوضشودرمیارم منتظرباش ببین چیکارمیکنمالان چهارروزه باهام قهره میره گردش وتفریح بادوستاش به منم نمیگه میخوام کمکم کنین وبهم بگین چطوربااین رفتاراش کناربیام این فقط یک نمونه بودازلجبازیهاش کینه ای بودنش وبچه ننه بودنش.راهنماییم کنین لطفا
وقتی میخوایم باصحبت مشکلاتمونو حل کنم همش دادمیزنه وبه من هم فرصت حرف زدن نمیده براهمین دیشب تویه کاغذحرفاموواینکه چرااون کارارومیکنه روازش پرسیدم ودادم بهش ولی دفتروازدستم گرفت وپرت کردوگفت برواتاق وگرنه....
دارم ازغصه میترکم میخوام براهمیشه برم خونه بابام ولی دلم برامامان بابام میسوزه اوناازهیچی خبرندارن وازسختیهای بعدازطلاق هم میترسم لطفاراه درست روبهم نشون بدین
علاقه مندی ها (Bookmarks)