به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 22
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 91 [ 14:29]
    تاریخ عضویت
    1391-6-09
    نوشته ها
    33
    امتیاز
    561
    سطح
    11
    Points: 561, Level: 11
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    16

    تشکرشده 16 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array

    حساسیت زیاده همسرم به خانوادش خستم کرده

    سلام من مشکلات زیادی با همسرم دارم ولی واسه عمده ترینش ازتون راهنمایی میخوام.
    ما یک سال و نیمه که ازدواج کردیم.قبلش با هم رابطه داشتیم و علاقه شدید بینمون باعث شد واسه به هم رسیدن خیلی تلاش کنیم.همسرم فرزند اول خانوادست و پدرش قبل ازدواجمون فوت شدن همه چیز از کوچیک تا بزرگ رو دوشه شوهرمه.
    این چیزایی که میگم رو از اول میدونستم که شوهرم مسٸوله ولی فکر نمیکردم خودش تا این حد شورش رو در بیاره که باعث آزاره هردومون بشه.اختلاف سنیمون 8 ساله ولی این موضوع تا حالا مشکلی بینمون پیش نیوورده.
    من خیلی احساسی هستم و ایشون هم همینطور و لی متأسفانه آدمه خیلی خودخواهیه.انتظار داره از کوچکترین چیز مثلأ خریده خونه، زیر نظر خودش باشه که من احساس میکنم توی خونه کاره ای نیستم. از بدو عروسیمون دعواها سره هر چیزه مهم و مسخره ای شروع شد.
    متأسفانه خیلی حرمتها بینمون شکسته شده. که قبول دارم خودم خیلی مقصر بودم. با عصبانی شدنش منم داد میزدم و یا جوابش رو میدادم ولی وقتی که بد بلاهایی سرم اوورد برام تجربه شد که خودم رو اصلاح کنم. از اطاق میرفتم بیرون یا اینکه حرفام رو تو دلم نگه میداشتم.
    جدیدا ًتا تقی به توقی میخوره میگه پاشو از خونه برو بیرون، پشیمونم که باهات ازدواج کردم.این جملات رو که میشنوم خیلی آتیش میگیرم، سر دعوا آخرمون میخواستم قرص بخورم ولی ترسیدم یکی بابت اینکه از عاقبت این کار میترسم و دیگه اینکه چند وقتیه قصد بچه دار شدن کردیم ترسیدم که باردار باشم و گناه اون طفل معصوم هم گردنم بیوفته.
    من رو به راحتی آب خوردن به خانوادش میفروشه، وقتی این ها رو میشنوم روز به روز بیشتر ازشون بدم میاد.
    منی که واسه همه دعای خیر میکردم بلایی سرم اوورده که حرفایی یا دعاهایی در حق خانوادش بکنم که بعدش از خودم بدم میاد.
    همسرم یه آدم خودخواهه که فقط انتظا داره. میگه من حرف زشت نزنم، با رفتارای بد و حرفای ناحقش صدام بالا نره ولی خودش هر توهینی که کرد حقمه و هیچ اشکالی نداره.
    یه عادته خیلی خیلی بده دیگه هم که داره اینکه تا هر چی میشه حرف خانوادش رو میکشه وسط. چون خیلی بهشون حساسه و میترسه من نیت این رو داشته باشم که ازشون ببرونمش.
    در صورتیکه من به وضوح باهاش صحبت کردم که حق خودم رو میخوام و نمیخوام از کسی چیزی بگیرم.
    احترامشون رو بیش از اندازشون داشتم ولی این به چشم شوهرم کمه چون زیاد نمیا ن خونمون میگه رویی از من نمیبینن (برادراش آدمای فوق العاده کم رویی هستند که با زن های فامیل خودشون هم، راحت برخورد ندارن. در حد یه سلام احوالپرسی خشک) منم وقتی میبینم اخلاقشون ایجوریه، در حد خودشونم.
    آخه خانوادش آدمایی هستند که همه چیز رو به فضولی میبینن.منم سعی میکنم که خطایی نکنم که کسی انگ فضولی بهم نچسبونه.
    خیلی خسته شدم. هیچ امیدی به زندگیم با همسرم ندارم. چون میبینم جام محکم نیست. خیلی همدیگه رو دوست داریم، خیلی بهم محبت داره، ولی وقتی تو رفتاراش میبینم اولویته پنجم یا ششم هستم، داغونم میکنه.

  2. کاربر روبرو از پست مفید آواا تشکرکرده است .

    آواا (پنجشنبه 09 شهریور 91)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 مرداد 93 [ 19:26]
    تاریخ عضویت
    1391-5-27
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    2,111
    سطح
    27
    Points: 2,111, Level: 27
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience PointsSocial
    تشکرها
    98

    تشکرشده 139 در 65 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: حساسیت زیاده همسرم به خانوادش خستم کرده

    سلام عزیزم.منم همین مشکلو با شوهرم دارم.الانم داریم با هم میریم مشاوره.تو هم سعی کن شوهرتو راضی کنی برین مشاوره.

  4. 2 کاربر از پست مفید mignonne تشکرکرده اند .

    mignonne (پنجشنبه 09 شهریور 91)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 91 [ 14:29]
    تاریخ عضویت
    1391-6-09
    نوشته ها
    33
    امتیاز
    561
    سطح
    11
    Points: 561, Level: 11
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    16

    تشکرشده 16 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: حساسیت زیاده همسرم به خانوادش خستم کرده

    نقل قول نوشته اصلی توسط mignonne
    سلام عزیزم.منم همین مشکلو با شوهرم دارم.الانم داریم با هم میریم مشاوره.تو هم سعی کن شوهرتو راضی کنی برین مشاوره.
    سلام مرسی از راهنماییت.متأسفانه راضی نمیشه. حتی خواستم که خودم تنها برم ولی فاییده نداشته.اعتقاد داره مشاورها خرابترش میکنند.البته قصد توهین به مشاورها رو ندارم. ایشون بدبینه به این قضیه.
    شما موفق باشی.
    من رو هم دعا کن


  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 شهریور 98 [ 17:16]
    تاریخ عضویت
    1391-5-16
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    5,516
    سطح
    47
    Points: 5,516, Level: 47
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    44

    تشکرشده 44 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: حساسیت زیاده همسرم به خانوادش خستم کرده

    سلام عزیزم
    آوا جان می دونم سخته اما باید با صبر و بردباری با مشکلت برخورد کنی
    باید یاد بگیری چجوری با شوهرت صحبت کنی با چه لحن و کلامی که برداشت منفی نداشته باشه
    من مطمئنم که میتونی
    باید تو دعوا کلامت رو کنترل کنی
    امیدوارم هر چه زودتر با راهنمایی های خوب دوستان مشکلت حل بشه

  7. کاربر روبرو از پست مفید آویسا تشکرکرده است .

    آویسا (جمعه 10 شهریور 91)

  8. #5
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 بهمن 94 [ 04:40]
    تاریخ عضویت
    1389-3-25
    نوشته ها
    2,890
    امتیاز
    27,971
    سطح
    98
    Points: 27,971, Level: 98
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 379
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    15,041

    تشکرشده 10,678 در 2,786 پست

    حالت من
    Moteajeb
    Rep Power
    339
    Array

    RE: حساسیت زیاده همسرم به خانوادش خستم کرده

    بابت مشکلت نظری ندارم ولی تا زمانی که حل نشده،اقدام به بچه دار شدن نکن.

  9. 4 کاربر از پست مفید فرهنگ 27 تشکرکرده اند .

    فرهنگ 27 (پنجشنبه 09 شهریور 91)

  10. #6
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,023 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array

    RE: حساسیت زیاده همسرم به خانوادش خستم کرده

    سلام آوا جان

    خوش امدی به همدردی

    خیلی از مشکلات زناشویی با سیاست قابل حل و فصله.به شرطی که سیاست و راهش رو بلد باشی.

    این رفتاری که همسر شما داره و دوست داره همه چیز زیر نظرش باشه در بین مردها خیلی مرسومه.بدترین رفتار با این نوع مسائل مقابله کردنه.

    مردها دوست دارن که مدام بهشون بگی تو مدیر خونه هستی...تو رییس خونه هستی.
    اگر یه مرد ببینه این جایگاهش کمی داره کمرنگ میشه سریع جبهه میگیره و پرخاش میکنه.

    چه اشکالی داره شما لفظا این حرفها رو به همسرت بزنی و بعدا نتیجه اش رو ببینی...

    قرص خوردن برای چی؟

    به نظرم شما اول از همه باید دید و نگرش و اخلاق خودت رو اصلاح کنی و بعد بری سراغ همسرت.

    شما ضعیفی و توان دفاع و حل مشکلات با همسرت رو نداری.بهتره بگم بلد نیستی با همسرت ارتباط کلامی برقرار کنی .

    اگر تفاهم نداری و به جایی رسیدی که میخوای دست به خودکشی بزنی فعلا دست نگه دار و بچه دار نشو.
    اگر امید به زندگی با همسرت نداری میخوای بچه دار بشی و اسمش رو بذارن بچه طلاق؟!


    تربیت یه بچه و اوردنش به این دنیا کار خیلی مهم و سختیه.

    معمولا دو سه سالی طول میکشه تا زن و شوهر بتونن درست خلقیات همو بشناسن.اقدام شما برای بچه دار شدن بعد از یکسال , و نیم خیلی زوده.
    به خصوص اینکه مشکلات خاص خودتون رو هم دارید.

    اگر شما بتونی همسرت رو جذب کنی دیگه محال ممکنه همسرت شما رو به قول خودت به اونا بفروشه.
    البته هیچ وقت خانواده حای همسر رو نمیگیره و این دید شما هم کاملا غلط و منفیه.

    طبیعیه به خاطر داشتن یکسری مشکلات همسرت و شما از هم دور شدید.

    زنگ زدن و دعوت برای یه شام ساده فضولی محس.ب نمیشه و من احساس میکنم شما هم علاقه ای ندای که باهاشون رفت و امد کنی

    باید رگ خواب همسرت رو پیدا کنی.اگر میبینی که همسرت به خانوادش علاقه داره و دوست داره باهاشون رفت و امد کنه بهتره شما هم به خواسته و علاقه همسرت پر و بال بدی.


    پس خلاصه:

    یاد گرفتن مهارتهای زناشویی

    یاد گرفتن مهارت کلامی

    محبت به همسر و جذب همسر به خودت (مهارتهای جذب همسر )

    صبوری و عدم جر و بحث و دعوا با همسرت به خصوص در زمان دعوا(یادت باشه صوبری این نیست که سکوت کنی اما بری قرص بخوری ! صبوری یعنی از این گوش بگیری و از اون گوش در کنی )

    موفق باشی



  11. 5 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    maryam123 (پنجشنبه 09 شهریور 91)

  12. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 19 تیر 94 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-7-30
    نوشته ها
    1,886
    امتیاز
    17,095
    سطح
    83
    Points: 17,095, Level: 83
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 255
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    9,194

    تشکرشده 9,663 در 1,930 پست

    Rep Power
    212
    Array

    RE: حساسیت زیاده همسرم به خانوادش خستم کرده

    سلام دوست عزیز.به همدردی خوش اومدی.

    خیلی خسته شدم. هیچ امیدی به زندگیم با همسرم ندارم. چون میبینم جام محکم نیست. خیلی همدیگه رو دوست داریم، خیلی بهم محبت داره، ولی وقتی تو رفتاراش میبینم اولویته پنجم یا ششم هستم، داغونم میکنه.
    من فکر میکنم گره مشکلت همینجاس..طبقه بندی ذهنی مردا و زنها با هم فرق داره..مردا برای هر چیزو هر فردی جای جداگانه ای تو ذهن و قلبشون قائلن به عبارت دیگه اگه همسرت خونوادش رو دوست داره معنیش این نیست که اونا نسبت به تو اولا ترن یا مهمترن یا بیشتر دوسشون داره..شما هر کدومتون تو قلب همسرتون جایگاه خاص خودتونو دارین..محبت همسرتون به هرکدومتون با هم فرق میکنه و اگه احیانا محبتش به یکیتون کم شد معنیش این نیست که اون یکی جای شما رو گرفته بلکه روابط بین شما و همسرتون دچارضعف شده.

    پس کلا این فکر اولویت بندی رو بریز دور.

    نکته بعدی اینه که مردها به خونوادشون به چشم متعلقات و هویتشون نگاه میکنن..اینکه شما خونوادشو نپذیری این پیام رو بهشون میده که من برای تو ارزشی قائل نیستم.

    و ازدواج پیوند دو نفر نیست..پیوند دو خانواده است..شما بایستی 20-30 سال با این خونواده معاشرت کنی..بهتره ازالان بپذیریشون..اگه همسرتو دوست داری باید به خونوادش هم احترام بذاری.

    اگه بخوای واقعا میتونی لحظات دلنشینی با خونوادش هم داشته باشی..بلاخره هر ادمی جذابیتهای خاص خودش رو داره..تو که نمیتونی تمام وقتت رو فقط با همسرت بگذرونی.به خونوادش به چشم ادمای جدید برای معاشرت نگاه کن و لذت ببر.چطور خودت با عمو و عمه و خاله و دایی ارتباط داری..با اونا هم همینطور باش.یا به چشم دوستای جدید نگاه کن.

    خدا وکیلی اگه مثلا به جای اینکه خونواده همسرت باشن مثلا خالت بودن همینقد بدبین و حساس میشدی.؟؟

    برای دعواهای بینتون هم باید اداب گفتگو رو یاد بگیری..نیازی نیست پرخاشگر یا منفعل باشی..بلکه تو یه زمان مناسب و مکان مناسب خواستت رو جرات مندانه بگو..بدون اینکه همسرتو تحقیر کنی یا برچسب بزنی..یا پای گذشته رو بکشی وسط..یا ازاین شاخه به اون شاخه بپری.

    اگه دیدی جواب نمیده بیخیال شو و یه زمان دیگه صحبت رو شروع کن.
    پیام رفتار پرخاشگرانه:من خوبم ..تو بدی.
    پیام رفتار جرات مندانه:من خوبم...تو خوبی :)

    موفق باشی
    البته زمانیکه خواستم بنویسم نوشته مریم نبود و انگار حرفا کمی شبیه شد

  13. 6 کاربر از پست مفید بهار.زندگی تشکرکرده اند .

    بهار.زندگی (شنبه 18 شهریور 91)

  14. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 91 [ 14:29]
    تاریخ عضویت
    1391-6-09
    نوشته ها
    33
    امتیاز
    561
    سطح
    11
    Points: 561, Level: 11
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    16

    تشکرشده 16 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: حساسیت زیاده همسرم به خانوادش خستم کرده

    نقل قول نوشته اصلی توسط آویسا
    سلام عزیزم
    آوا جان می دونم سخته اما باید با صبر و بردباری با مشکلت برخورد کنی
    باید یاد بگیری چجوری با شوهرت صحبت کنی با چه لحن و کلامی که برداشت منفی نداشته باشه
    من مطمئنم که میتونی
    باید تو دعوا کلامت رو کنترل کنی
    امیدوارم هر چه زودتر با راهنمایی های خوب دوستان مشکلت حل بشه
    سلام آویسا جان
    ممنونم از همدردیت.
    آخه میدونی همسرم مرد خیلی با تجربه ای هست و خوبی و بدی تو زندگیش زیاد دیده.
    واسه همین ترس و بعدش هم بدبینی تو وجودش رفته و گاهی به رفتارای خوب من هم تردید داره و میخواد همیشه تحت کنترلش باشم.میدونم این ترس به خودش هم خیلی فشار میاره.به من هم جاهایی میگه خیلی قبولت دارم ولی تو عمل به وضوح میگه من هیچ زنی رو قبول ندارم.
    لطف کردی راهنماییم کردی.
    خوش باشی عزیزم

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرهنگ 27
    بابت مشکلت نظری ندارم ولی تا زمانی که حل نشده،اقدام به بچه دار شدن نکن.
    سلام ممنون که وقت گذاشتین و مشکلم رو خوندین
    شاید باید واضحتر مینوشتم ولی خیلی طولانی میشد
    من و همسرم بچه خیلی دوست داریم ولی هنوز کمبودش رو تو زندگیمون حس نکردیم
    همسرم بخاطر سنش که از نظر خودش داره بالا میره (31سالشه) و اختلافه سنیش با بچش خیلی زیاد میشه، مایل به بچه دار شدن داره و
    من هم فقط بخاطر همین مشغله های زیاده فکریش در مورده خانوادش که خیلی انرژی ازش میگیره و خودش هم میدونه ( حتی به خانوادش هم گفته که با این کارهای شماها من نمیدونم چطور بچه داری کنم ) کمی راضیم که بچه داشته باشم.
    برام دعا کنید.
    خوش باشید.

    نقل قول نوشته اصلی توسط maryam123
    سلام آوا جان

    خوش امدی به همدردی

    خیلی از مشکلات زناشویی با سیاست قابل حل و فصله.به شرطی که سیاست و راهش رو بلد باشی.

    این رفتاری که همسر شما داره و دوست داره همه چیز زیر نظرش باشه در بین مردها خیلی مرسومه.بدترین رفتار با این نوع مسائل مقابله کردنه.

    مردها دوست دارن که مدام بهشون بگی تو مدیر خونه هستی...تو رییس خونه هستی.
    اگر یه مرد ببینه این جایگاهش کمی داره کمرنگ میشه سریع جبهه میگیره و پرخاش میکنه.

    چه اشکالی داره شما لفظا این حرفها رو به همسرت بزنی و بعدا نتیجه اش رو ببینی...

    قرص خوردن برای چی؟

    به نظرم شما اول از همه باید دید و نگرش و اخلاق خودت رو اصلاح کنی و بعد بری سراغ همسرت.

    شما ضعیفی و توان دفاع و حل مشکلات با همسرت رو نداری.بهتره بگم بلد نیستی با همسرت ارتباط کلامی برقرار کنی .

    اگر تفاهم نداری و به جایی رسیدی که میخوای دست به خودکشی بزنی فعلا دست نگه دار و بچه دار نشو.
    اگر امید به زندگی با همسرت نداری میخوای بچه دار بشی و اسمش رو بذارن بچه طلاق؟!


    تربیت یه بچه و اوردنش به این دنیا کار خیلی مهم و سختیه.

    معمولا دو سه سالی طول میکشه تا زن و شوهر بتونن درست خلقیات همو بشناسن.اقدام شما برای بچه دار شدن بعد از یکسال , و نیم خیلی زوده.
    به خصوص اینکه مشکلات خاص خودتون رو هم دارید.

    اگر شما بتونی همسرت رو جذب کنی دیگه محال ممکنه همسرت شما رو به قول خودت به اونا بفروشه.
    البته هیچ وقت خانواده حای همسر رو نمیگیره و این دید شما هم کاملا غلط و منفیه.

    طبیعیه به خاطر داشتن یکسری مشکلات همسرت و شما از هم دور شدید.

    زنگ زدن و دعوت برای یه شام ساده فضولی محس.ب نمیشه و من احساس میکنم شما هم علاقه ای ندای که باهاشون رفت و امد کنی

    باید رگ خواب همسرت رو پیدا کنی.اگر میبینی که همسرت به خانوادش علاقه داره و دوست داره باهاشون رفت و امد کنه بهتره شما هم به خواسته و علاقه همسرت پر و بال بدی.


    پس خلاصه:

    یاد گرفتن مهارتهای زناشویی

    یاد گرفتن مهارت کلامی

    محبت به همسر و جذب همسر به خودت (مهارتهای جذب همسر )

    صبوری و عدم جر و بحث و دعوا با همسرت به خصوص در زمان دعوا(یادت باشه صوبری این نیست که سکوت کنی اما بری قرص بخوری ! صبوری یعنی از این گوش بگیری و از اون گوش در کنی )

    موفق باشی



    سلام
    من زندگیم و همسرم رو خیلی دوست دارم و حاظر واسه نگهداشتنش بجنگم ولی وقتی رفتاراش رو میبینم که راحت بهم میگه برو خونه بابات و یا اصلاً دیگه من و زندگیش براش مهم نیستیم و فقط و فقط مهمترین مسأله درک خانوادشه (البته ازش انتظار ندارم که درکشون نکنه و یا کمکشون نباشه، منم انسانم میدونم که بچه یتیم هستند و چشمشون به همسرمه، ولی همسرم باید اینقدربا جنبه باشه که هر دو طرف رو داشته باشه ) به نظر شما من به عنوان یک زن ثباتی واسه زندگیم دارم که هر لحظه میتونه و حاظر از هم بپاشونش؟
    من دلایل بچه دار شدنمون رو در جواب فرهنگ 27 دادم. وامیدوارم که اشتباه نکرده باشم. آخه نیومده دلم براش میسوزه. اگه همسرم این مغله هارو نداشت تا 2 سال دیگه راضیش میکردم که نداشته باشیم.
    من خانوادش رو خیلی دوست دارم و حتی بیشتر از خودش قبول دارم. خیلی با محبتن و درکشون بالاست. طوری که بارها به همسرم گفتم که از بابت خانوادت خیلی شانس اووردم چون اگهاونا آدمای بدی بودن و قصدشون آزاره عروس بود،با این طرز فکر و دهن بینی که تو داری، زندگیمون به 1 ماه هم کشیده نمیشد. خلاصه بگم که من با خودشون هیچ مشکلی ندارم، این مشکلم با همسرمه. درده من دعوت به یک شامه ساده یا مفصل نیست. هر چند وقت یک بار دعوتشون میکنیم یا هر بار که میریم خونشون هر دومون گله میکنیم که چرا نمیاین و خودم به شخصه به مادر و خواهرش اصرار میکنم که بیاین در صورتیکه من به مامانه خودم اصلاً اینجور نمیگم.
    درست میگی باید خیلی صبر کنم، ناگفته نماند که نسبت به اول ازدواجم خیلی بهتر شدم. و امیدوارم که روز به روز بهتر و آرومتر بشم. میدونم با سرسختی همسرم سالها طول میکشه که اینجور بشه.
    خیلی ممنونم ازت که اینقدر عالی راهنماییم کردی.
    امیدوارم تو زندگیت موفق باشی و بازم به تاپیکم سر بزنی.
    خوش باشی مریم جان

  15. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 91 [ 14:29]
    تاریخ عضویت
    1391-6-09
    نوشته ها
    33
    امتیاز
    561
    سطح
    11
    Points: 561, Level: 11
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    16

    تشکرشده 16 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: حساسیت زیاده همسرم به خانوادش خستم کرده

    نقل قول نوشته اصلی توسط بهار.زندگی
    سلام دوست عزیز.به همدردی خوش اومدی.

    خیلی خسته شدم. هیچ امیدی به زندگیم با همسرم ندارم. چون میبینم جام محکم نیست. خیلی همدیگه رو دوست داریم، خیلی بهم محبت داره، ولی وقتی تو رفتاراش میبینم اولویته پنجم یا ششم هستم، داغونم میکنه.
    من فکر میکنم گره مشکلت همینجاس..طبقه بندی ذهنی مردا و زنها با هم فرق داره..مردا برای هر چیزو هر فردی جای جداگانه ای تو ذهن و قلبشون قائلن به عبارت دیگه اگه همسرت خونوادش رو دوست داره معنیش این نیست که اونا نسبت به تو اولا ترن یا مهمترن یا بیشتر دوسشون داره..شما هر کدومتون تو قلب همسرتون جایگاه خاص خودتونو دارین..محبت همسرتون به هرکدومتون با هم فرق میکنه و اگه احیانا محبتش به یکیتون کم شد معنیش این نیست که اون یکی جای شما رو گرفته بلکه روابط بین شما و همسرتون دچارضعف شده.

    پس کلا این فکر اولویت بندی رو بریز دور.

    نکته بعدی اینه که مردها به خونوادشون به چشم متعلقات و هویتشون نگاه میکنن..اینکه شما خونوادشو نپذیری این پیام رو بهشون میده که من برای تو ارزشی قائل نیستم.

    و ازدواج پیوند دو نفر نیست..پیوند دو خانواده است..شما بایستی 20-30 سال با این خونواده معاشرت کنی..بهتره ازالان بپذیریشون..اگه همسرتو دوست داری باید به خونوادش هم احترام بذاری.

    اگه بخوای واقعا میتونی لحظات دلنشینی با خونوادش هم داشته باشی..بلاخره هر ادمی جذابیتهای خاص خودش رو داره..تو که نمیتونی تمام وقتت رو فقط با همسرت بگذرونی.به خونوادش به چشم ادمای جدید برای معاشرت نگاه کن و لذت ببر.چطور خودت با عمو و عمه و خاله و دایی ارتباط داری..با اونا هم همینطور باش.یا به چشم دوستای جدید نگاه کن.

    خدا وکیلی اگه مثلا به جای اینکه خونواده همسرت باشن مثلا خالت بودن همینقد بدبین و حساس میشدی.؟؟

    برای دعواهای بینتون هم باید اداب گفتگو رو یاد بگیری..نیازی نیست پرخاشگر یا منفعل باشی..بلکه تو یه زمان مناسب و مکان مناسب خواستت رو جرات مندانه بگو..بدون اینکه همسرتو تحقیر کنی یا برچسب بزنی..یا پای گذشته رو بکشی وسط..یا ازاین شاخه به اون شاخه بپری.

    اگه دیدی جواب نمیده بیخیال شو و یه زمان دیگه صحبت رو شروع کن.
    پیام رفتار پرخاشگرانه:من خوبم ..تو بدی.
    پیام رفتار جرات مندانه:من خوبم...تو خوبی :)

    موفق باشی
    البته زمانیکه خواستم بنویسم نوشته مریم نبود و انگار حرفا کمی شبیه شد
    سلام ممنونم که به تاپیکم سر زدی و وقت گذاشتی

    بله درست میگی این موضوع که تو رفتاراش حس میکنم من رو کمتر از خانوادش دوست داره بدجور عذابم میده. فرق زن و مرد هم متأسفانه همینه که زن بعد از ازدواج همه ی خوشی، زندگی، دارو ندارش میشه شوهرش ولی مردها اینجوری نیستند.
    من در جواب مریم هم گفتم که خانوادش رو خیلی دوست دارم.خیلی جاها پیشنهاده کمک بهشون ویا هدیه دادن چه واسه تولد و بی مناسبت رو من دادم ولی دیدم هیچ کدوم از اینا به چشمش نمیاد و با من رفتارای عکس داره. که حتی گفته اونا فرق دارن.

    من با 3تا خواهرش خیلی صمیمی هستم اونا یه مقدار تو روابط اجتماعی خشکن ولی رفتارام باعث شده که هم یخ خواهراش وهم مامانش رو آب کنم و باهام دوستن. واقعاً هم میگم دوست دارم رفت و آمد بشه ولی برخوردای همسرم و تبعیض قاٸل شدنش من رو کمی سرد کرده.

    تو عقدمون واسم عجیب بود که چرا همسرم تو جمع خانوادش اینقدر باهام خشکه که حتی حرف عادی هم نمیزنه. کمی زدم به خجالتی بودنش و اینکه همه نگاهها به ماست .البته منم انتظار نداشتم که تو بغل هم بشینیم و یا غیره...
    فقط دوست داشتم با منم همکلام بشه آخه مادرش خیلی یخ بود و احساس تنهایی میکردم.
    تا اینکه بعد از ازدواجمون این رفتاره همسرم ادامه داشت. حتی خونه ما هم که میومدن باهام همینجور بود تا اینکه یک بار باهاش مفصل صحبت کردم و خواستم و ناراحتیم رو در میون گذاشتم و اونمخواسته هایی داشت که خدا رو شکر این رفتارش رو کمی اصلاح کرد.

    میدونی هر دومون از مقایسه کردن بدمون میاد. من هیچ وقت این کار رو باهاش نمیکنم. ولی همسرم یه عادتی که پیدا کرده (مامانش رو خیلی قبول داره، زن سختی کشیده اییه که همسرم چون مادرش همیشه جلوی چشمش بوه، فکر میکنه فقط این زنه که با مشکلات مقابله کرده،ناگفته نماند که یکسری رفتاراش رو هم قبول نداره) تا هر چیزی میشه مثلاً داریم درمورده خودم حرف میزنم (نه اینکه تعریف بدم) بدون اینکه جواب من رو بده میگه مامانم اینجورو اونجور. منم میگم چه ربطی به صحبته ما داشت،تو اول جوابه من رو بده.
    همش فکرش اون طرفه. گاهی داریم صحبت عادی میکنیم بدونه اینکه تمام بشه یه موضوعی از اونا مطرح میکنه.
    گاهی حس میکنم دارم آب تو هونگ میسابم. شاید تحملم کمه که اینجور فکر میکنم.
    خیلی خیلی صبوری میخواد.
    ازتون ممنونم که کمکم کردین.
    شما هم موفق باشین


  16. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 91 [ 14:29]
    تاریخ عضویت
    1391-6-09
    نوشته ها
    33
    امتیاز
    561
    سطح
    11
    Points: 561, Level: 11
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    16

    تشکرشده 16 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: حساسیت زیاده همسرم به خانوادش خستم کرده

    از دوستان خواهش میکنم بیشتر راهنماییم کنید

    اگه همسرم راضی میشد بریم پیش مشاور، خیلی خوب میشد. 1بار به 148 زنگ زدم و کاملاً توضیح دادم، بهم گفت اولاً این مشکل شوهرته و باید با اون بری مشاوره در ثانی تو باید بیخیال باشی.

    یعنی بیخیالیم که خیلی سخته، چیزی رو درست میکنه یا فقط با بیخیالی خودم رو گول میزنم؟

    کمکم کنید


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 54
    آخرين نوشته: چهارشنبه 17 تیر 94, 18:47
  2. حساسیت های زیاد خاستگارم نسبت به مسایل جنسی...
    توسط tara68 در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: پنجشنبه 05 دی 92, 10:28
  3. حساسیت زیادی
    توسط ash در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: یکشنبه 03 شهریور 92, 16:10
  4. حساسیت های زیادی نسبت به همسر
    توسط قلب تپنده در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: جمعه 15 دی 91, 21:15

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:03 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.