سلام
من 5 سالی هست که ازدواج کردم
ابتدا تقریبا همه چیز عادی بود و دعوا های کمی داشتیم
البته این خانم از همون ابتدا هم غیر نرمال بود و با کوچکترین چیزی شروع به دعوا میکرد
اما نه مثل الان
اما از وقتی که بچه دار شدیم خانمم بسیار غیر نرمال تر شده
همه میدونن که بچه کوچک همیشه گریه میکنه و این مسایل همیشه هست
اما خانمم با هر گریه بچه به شدت سر بچه بیچاره داد میکشه
هر بار که این بچه بیچاره پوشک کثیف میکنه یا هر مساله دیگه ای باز هم باید از مادرش داد بشنوه
طوریکه گریه این بچه بیچاره بد تر هم میشه
مطمئن هستم که این بچه بزرگتر هم بشه مادرش سر هیچی کتکش هم میزنه
الان طوری شده که کاملا احساس میکنم این بچه مادرشو دیگه دوست نداره
الان این بچه یک سالشه اما منو بیشتر دوست داره تا مادرشو
من که لباس میپوشم که از خونه برم بیرون میخواد با من بیاد اما نمیتونم با خودم سر کار ببرمش و مجبوره با مادرش باشه به شدت گریه میکنه
با مادرش بودن هم یعنی دوباره کلی داد شنیدن
هر روز هم که خسته و کوفته از سر کار میام این زن عقده هاش رو برای من نگه میداره و سر یه مساله بسیار مسخره مثل ریختن غذا روی فرش کلی هم با من دعوا راه میندازه
جدیدا هم یاد گرفته به من و خونوادم سر هیچی توهین میکنه تا دعوا راه بندازه
یا به بهانه بچه داری و مشکلات بچه با من دعوا راه میندازه که انگاری من میرم سر کار کیف دنیا رو میکنم اما اون باید بشینه خونه بچه داری بکنه !
هر چی میخوام بفرستمش مشاوره یا روانپزشکی باز هم با داد کشیدن بر میگرده به من میگه : دیوونه خودتی و خونوادت !
کلا واقعا حالم داره بهم میخوره از این زن و از این زندگی
به دفعات فکر طلاق میاد توی ذهنم
نمیخوام این بچه بیچاره زیر دست این دیوانه بزرگ بشه
هر روز دعوا داریم
بعد از هر دعوا هم احساس میکنم قلبم درد میگیره
یعنی بخاطر این زن مشکلات قلبی هم پیدا کردم
هر کاری میکنم هر چی میخوام باهاش صحبت کنم باز هم دعوا راه میندازه
خلاصه چکار کنم ؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)