ممنون از توجهت سرافراز عزیز
همه حرفای شما درست و کاملا معقول و منطقیه ولی با این شک و تردید نمیشه زندگی عادی رو ادامه داد.
تا وقتی اتفاقی نیفتاده زندگی کردن راحته اما وقتی چنین مسأله ای پیش میاد نشون می ده مسئولیت شما بیشتره. وقتی لیوان آبی از روی میز سر می خوره و می شکنه اتفاقیه که افتاده. نمیشه به یاد لحظه قبل از شکستن خودخوری کرد و آه و ناله راه انداخت. افتاد و شکست همین! واقعیت موجود همینه مثل واقعیت الان زندگی تو! بجای نشستن و غصه خوردن بشین خورده های شکسته رو جمع کن و حواستو بیشتر جمع زندگی کن.
می تونی هم وقتی همسرت باهات مهربونه بهش بگی من خیلی بهت افتخار میکنم. تو خیلی خوب و مهربونی. توی این جامعه مردهای کمی پیدا مشن که اینجوری مهربون و خانواده دوست باشن. انقدر بدم میاد از مردهایی که به همسراشون پایبند نیستنددددد که نگو! بعد بپر بوسش کن! مطمئن باش در درونش یک اتفاق مهم میافته و اگر یواشکی داره کارهای بدی می کنه کمی می ترسه.
اگه شوهرم باهام بد بود و بی توجهی میکرد این شکم صددرصد میشد ولی این مساله با رفتارای شوهرم در تناقضه.چون خیلی نسبت به من حساس و مهربونه.
خوشحالم.
دقیقا منم به این خاطر که قبح مساله از بین نره با خودش مطرح نکردم.نمیخوام به جایی برسه که مثلا بگه:اره خوب کردم!
آفرین!
علاقه مندی ها (Bookmarks)