سلام دوستای خوبم
از اینکه توی تالار دوستایی مثل شما دارم که توی مشکلات زندگیم میتونم روشون حساب کنم خیلی خوشحالم
من جدیدا یه مشکلی پیدا کردم و برای حلش از شما کمک میخوام
ما با خواهرهام و مادر و برادرم رفتیم مسافرت همه چیز خوب و خوش بود تا اینکه روز اخر برادرم با دامادمون یه شوخی کرد اونم ناراحت شد و به شوهرم گفت شوهرم هم که موضوع رو مطرح کرد مادر و اون یکی خواهرم شاکی شدن و کلی حرف بار شوهرم و داماد دیگه کردن....حرفهایی مثل دیگه خونه من نیاین ...خودتونو نشون دادین ....بی لیاقتین و کلی حرفهای دیگه به من و خواهرم هم گفتن شوهر هلاک و مرده شوهر و ...
شوهر من در جواب فقط گفت عروساتون به دردتون میخورن که این همه بی حرمتی می کنن همین یه جمله شد پیرهم عثمان!!!!
خلاصه اون روز شوهرم و دامادمون کنار اومدن و بخاطر مسافرت فراموش کردن ولی وقتی برگشتیم دیگه حاضر نیست خونه بابام بره....مامانم هم اصلا نه پشیمونه نه اهل عذر خواهی...بابام از این موضوع خبر نداره...مامانم امروز زنگ زده تهدید می کنه که اگه نریم خونه همه چیزو به بابا میگه و شوهرامون رو خراب میکنه...
از طرفی شوهرم میگه تا وقتی احترام از دست رفته م برنگرده نمی رم...من این وسط موندم چه کار کنم؟اصلا کاری بکنم؟نگرانم تا حالا تو هم چین موقعیتی گیر نکرده بودم ...خیلی می ترسم کار به جاهای باریک بکشه...نمی تونم و نمی خوام شوهرم رو مجبور کنم ولی از خانواده م هم می ترسم اصلا ارامش ندارم بخدا...لفا کمکم کنید.مرسی
علاقه مندی ها (Bookmarks)