به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 27 دی 96 [ 11:18]
    تاریخ عضویت
    1391-5-31
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    4,207
    سطح
    41
    Points: 4,207, Level: 41
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 143
    Overall activity: 22.0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 11 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Arrow من و تنهایی هایم

    با سلام خوشحالم که همچین جایی رو فراهم آوردید برای درد دل من و امثال من
    من اومدم اینجا فقط برای درد دل کردن چون دقیقا میدونم مشکلم از کجا آب میخوره
    دختر 27 ساله ای هستم و مجرد با ظاهری نسبتا خوب و مدرک مهندسی
    وقتی 23 سالم بود دوست پسری داشتم که خیلی همدیگرو دوست داشتیم دوستیمون 2 سال ادامه داشت ، توی این 2 سال شب و روز بهم اس میدادیمو چند هفته یکبار همو میدیدیم ، توی این 2سال تا سر حد مرگ بهش وابسته شدم ؛ اما اون همیشه میگفت که ما نمی تونیم باهم ازدواج کنیم چون خانوداش مجبورش کردن با دختر عموش ازدواج کنه، اما من توی دلم میگفتم اگه اون منو واقعا دوست داشته باشه با اونا میجنگه و ما مال هم میشیم ،توی اون 2 سال چه روزهایی که باهم نداشتیم ، اما اون 1روز اومد و گفت که قراره چند روز دیگه عقد کنه ، روزگارم سیاه شد....
    الان که 2 سال از جداییمون میگذره من هنوزم دوسش دارم و هر روز بهش فکر میکنم و در خلوت خودم اشک میریزم اما اون میخاد که همدیگرو فراموش کنیم ، اون بازم منو دوست داره اما هردو از آینده میترسیم. توی این مدت 3بار باهم بودیم و رابطه عاشقانه داشتیم.
    هر کاری میکنم نمیتونم فراموشش کنم خیلی دوسش دارم.
    برای اینکه بتونم فراموشش کنم سعی کردم 1 رابطه دوستی جدید رو شروع کنم
    دوست پسر دومم اسمش امیر بود و 1 سال باهاش دوستی کردم فقط بخاطر اینکه عشق اولمو بتونم فراموش کنم . کم کم جای خالی عشق اولمو داشت پر میکرد که فهمیدم امیر متاهل هست و 1 بچه 7 ساله هم داره
    خیلی از زندگی دلسرد و نا امید شدم . اعنماد به نفسم از بین رفته و نسبت به همه مردها بدبین شدم .
    و عامل همه اینها تنهایی هست
    یعد از اینکه فهمیدم امیر زن داره چند مدتی ازش کنار رفتم اما اون میخاست باهم ارتباط باشیم و من چون بشدت احساس تنهایی میکردم راضی شدم که بازم باهاش باشم.
    میدونم که کارم خیلی اشتباهه و اگه زنش بفهمه زندگیشون از هم میپاشه.
    اما نمیدونم با حس تنهاییم چیکار کنم
    27 سالمه و تا حالا حتی 1 دونه خواستگار هم نداشتم
    خواهرم 43 سال داره و با اینکه شاغل و تحصیلکرده هست و قیافه خوبی داره هنوز ازدواج نکرده.
    انگار بخت ما رو بستن.
    شبها تا صبح همش آهسته گریه میکنم و بر بخت خودم لعنت میفرستم که اینچنین احساس تنهایی دارم که با مرد متاهل رابطه دارم
    اعتماد بنفسم خیلی پایین اومده . احتیاج به ازدواج دارم تا زندگیمو به پای همسرم بریزم اما هنوز 1 خواستگار هم ندارم. واقعا نمیدونم چیکار کنم...............



  2. 2 کاربر از پست مفید soha10 تشکرکرده اند .

    soha10 (چهارشنبه 01 شهریور 91)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 13 تیر 93 [ 06:44]
    تاریخ عضویت
    1391-4-22
    نوشته ها
    85
    امتیاز
    1,849
    سطح
    25
    Points: 1,849, Level: 25
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    197

    تشکرشده 203 در 57 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: من و تنهایی هایم

    سلام سوهای عزیز.
    برای اینکه دوستان بتونند راهنمایی کنند یه مقداری توضیح لازمه، که از توی اونا خودبخود جواب سوالات شما در میاد.

    میتونی یه مقدار از شرایط خانوادگیت توضیح بدی؟
    پدر و مادرت، سنشون و ویژگیهای فرهنگیشون ، مسایل مذهبی اونا و محیط خانوادتون، مسایل مالی، ارتباط با فامیل و دوستان و...
    اینکه سر کار تا حالا رفتی یانه؟ خواهرتون چی؟
    خواهرتون هم تجربه های دوستی مشابه شما داشته؟
    نظر خانوادتون در مورد این تجربه های شما چیه؟ آیا مطلعن؟ شما پنهون کردین یا اونها خیلی توجه نکردند؟
    دوستانت چه جور دوستانی هستند و توی چه جور گروهایی معمولا حضور داری؟

  4. 3 کاربر از پست مفید رازقی تشکرکرده اند .

    رازقی (چهارشنبه 01 شهریور 91)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 27 دی 96 [ 11:18]
    تاریخ عضویت
    1391-5-31
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    4,207
    سطح
    41
    Points: 4,207, Level: 41
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 143
    Overall activity: 22.0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 11 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: من و تنهایی هایم

    ممنون. پدرم 70 و مادرم 65 سالشه و 6تا خواهر برادر دارم که همه ازدواج کردن و زندگی موفقی دارن . بجز من و خواهرم. خانواده ما از طبقه متوسط جامعه و مذهبی هست و به اصول پایبنده. خواهرم که قریب 10 ساله دبیر دبیرستان هست و خواستگاران زیادی داشته اما هیچکدومو پسند نکرده. اما من سر کار نمیرم ( توی شهر کوچک ما کار درست و حسابی نیست) و علیرغم قبولی در چند آزمون دولتی بدلیل نا عدالتی ها مردودم کردن و من بیشتر از قبل سرخورده شدم و 3مین سالگرد بیکاریمه.
    خواهرم هرگز دوست پسر نداشته و منم بدلیل اختلاف سنی زیادی که داریم از روابطم به هیچ کسی نگفتم
    یعنی از روابط من فقط خودمو دوست پسرم خبر داره و لاغیر.
    در مهمونیای کمتری حضور دارم و اگرم حضور داشته باشم اینقدر اعتماد بنفسم پایین هست که بخام خودی نشون بدم و جلب توجه کنم.
    دوستامم عین خودمن فقط دوست پسر ندارن.

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 آبان 92 [ 20:45]
    تاریخ عضویت
    1389-5-11
    نوشته ها
    232
    امتیاز
    3,474
    سطح
    36
    Points: 3,474, Level: 36
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    346

    تشکرشده 346 در 157 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: من و تنهایی هایم

    سلام سوهای عزیز
    اول از همه عزیزم باید رابطتت رو با اون آقای متاهل کاملا قطع کنی ............................

    عزیزم سعی کن یه کار مناسب برای خودت پیدا کنی درسته که میگی شهرتون کوچیکه وگیر نمیاد ....ولی حالا اگه محیط کاری مناسب پیدا کردی حتما سر خودتو با کار گرم کن تو محیط کاری احتمال اینکه دیده بشی وکیس مناسب برات گیرذ بیاد هست .......اینو یادت نره... حتی بعضی تایمهایی که وقت آزاد داشتی کلاسهای ورزشی وهنری هم برو ...بی تاثیر نیست تو روحیت وخیلی چیزهای دیگه..

    دوم اینکه میگی بیشتر مهمونیها نمیری اعتماد به نفست هم پائینه .... باید رو خودت کارکنی...

    عزیزم ازدواج کردن دخترها فقط به قیافه و اندام زیبا نیست..... اینها بخشی از ظاهر قضیه هستن....اعتماد به نفس واجتماعی بودن ملاک مهمیه... شاید شاهد بودی که موردهای بسیار زیاد والبته موفقی هستند که مردها بیشتر ملاک ازدواجشون روابط وسطح اجتماعی بالای خانم بوده وشاید اصلا قیافه ای هم از دیدگاه من وشما نداشته باشند ولی در نظر همسراشون یه فرشتن....(این مهمه)
    عزیزم من خودم الان 31 سالمه تو سی سالگی عقد کردم وفعلا نامزدم گاهی اوقات وقتی مجرد بودم فکرهای اینچنینی به سرم میزد ولی هیج وقت خودمو دست کم نمی گرفتم وراضی به هرشرایطی نبودم....
    الان ازدواج کردم....ناشکری نمیکنم ولی همیشه زندگی اون طور که می خوای پیش نمیره سختی زیاد داره..

    فقط یه توصیه خوهرانه برات دارم اگه مورد ازدواج برات پیش اومد که من مطمئنم ... تا طرفتو نشناختی بهش دل نبند واینهمه که تو رابطه اولت 2 سال صبر کردی این اشتباهو تکرار نکن..حتما هر دوتاتون خانواده هاتون رو در جریان بذارین...تاروند عادیشو بگذرونه...
    عزیزم فقط تو مورد اعتماد به نفست خیلی کار کن دوستان کارشناس حتما راهنمائیت میکنن.....

    چون اگه این مشکلو حل نکنی حتی اگه زیباترین دختر هم باشی با بهترین شرایط....مطمئن باش همسر آیندت اینو متوجه خواهد شد وازت سوءاستفاده خواهد کرد وکم کم ازت سرد خواهد شد ....چون هیچ کس دوست نداره بایه آدمی که خودش خودشو دوست نداره وبرای خودش ارزش قائل نیست زندگی کنه اینو یادت باشه ......رابطه با آقای متاهل خطرناکه کات کن حتما عزیزم .....شما ارزشت بیشتر از اینهاست که بخوای بازیچه هوا هوس مردهای هرزه بشی .....

  7. 4 کاربر از پست مفید ثمین1360 تشکرکرده اند .

    ثمین1360 (چهارشنبه 01 شهریور 91)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 27 دی 96 [ 11:18]
    تاریخ عضویت
    1391-5-31
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    4,207
    سطح
    41
    Points: 4,207, Level: 41
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 143
    Overall activity: 22.0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 11 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: من و تنهایی هایم

    ممنون ثمین جان . آره حرفات کاملا درسته . من باید خودمو از اول بسازم چون با این روحیه به هیچ جا نمیرسم. عزت نفس باید داشته باشم. من اصلا نمیتونم خوش سر و زبان باشم و مثل یه دختر شیطون خودمو شیرین کنم. ولی باید سعی کنم و روابط اجتماعیمو بهترکنم تا دیده بشم. از یه طرفم تنهایی خیلی بهم فشار میاره و نیاز به رابطه عاطفی دارم کاش یه ذره میتونستم خوش سر و زبان باشم.

  9. کاربر روبرو از پست مفید soha10 تشکرکرده است .

    soha10 (چهارشنبه 01 شهریور 91)

  10. #6
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 دی 94 [ 22:37]
    تاریخ عضویت
    1391-12-28
    نوشته ها
    868
    امتیاز
    9,210
    سطح
    64
    Points: 9,210, Level: 64
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,872

    تشکرشده 3,054 در 793 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: من و تنهایی هایم

    در این مورد یه سایتی رو براتون معرفی می کنم ، مشاوری هست به نام آقای علی کریمی .
    http://moshaver-41.mihanblog.com/extrapage/sokhanrani
    در این سایت یه فایل صوتی به نام "دختران سن بالا چه کنند" اینو دانلود کنین و گوش بدین . به نظرم بسیار مفیده.

  11. 2 کاربر از پست مفید omid65 تشکرکرده اند .

    omid65 (چهارشنبه 01 شهریور 91)

  12. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 آبان 92 [ 20:45]
    تاریخ عضویت
    1389-5-11
    نوشته ها
    232
    امتیاز
    3,474
    سطح
    36
    Points: 3,474, Level: 36
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    346

    تشکرشده 346 در 157 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: من و تنهایی هایم

    عزیزم خودت کاملا متوجه شدی که یه جاهایی هم باید رو خودت کار کنی تا یه خورده روند ومسیر زندگی به سمتی که میخوای پیش بره ویه سری تحولاتی توش دیده بشه....
    میتونی عزیزم زیاد مشکل نیست ...

    اول از همه گفتم سعی کن واسه خودت یه کار مناسب گیر بیاری ...
    خودت میگی خواهرت خواستگارهای زیادی داشتن ولی خوب بلاخره خودشون پسند نکردن پس حالا فهمیدی یه فرق کوچولو هستش اینه که خواهر شما بیشتر تو جمع هستن و از طرف این واون معرفی میشن واسه کیس ازدواج....

    27 سال اون طوری ها که تو فکر میکنی زیاد هم نیست گفتم من خودم 30سالگی عقد کردم حالا دیگه سن ازدواجها بالا رفته با درست یا غلطش کار ندارم....ولی اون کاری که از دستت خودت بر میاد اونو انجام بده ...
    از جمعهای دوستانه ومهمانیها فرار نکن.. برعکس خیلی مودبانه به قول خودت خوش سرو زبان باش (همچین یه نمه ناز وعشوه داشته باش) خیلی تاثیرداره راستی نمیدونم تا چه حد به ظاهرت اهمیت میدی در حد ایده ال آراسته ومرتب باش... ...خودتو دست کم نگیر ....اگرم هم حتی یه خواستگار هم نداشتی مبادا اینو به دوست یا فامیل یا هرکسی دیگه ای بگی میدونم که اینطور نمیشه ولی گاهی وقتها آدم از شدت تنهایی سر درد ودلش واز میشه.....خیلی چیزها رونباید گفت...برعکس خودتو بیشتر تحویل بگیر... مردم چه میدونن شما خواستگار دارین یا نه بگین موردهای زیادی برام پیش اومده ولی خوب بیشتر دوست دارم با کسی ازدواج کنم که شرایط ایده ال مورد نظر منو داشته باشه ولی اگه با خانوادم بودم خیلی وقت بود ازدواج کرده بودم...اینجوریا خودتو تحویل بگیر ...باور کن مردم یه جور دیگه بهت نگاه میکنن ..وتاثیرشو خواهی دید برعکسش رو هم که خودت بیشتر از من میدونی


    خوشبخت بشی عزیزم

  13. 2 کاربر از پست مفید ثمین1360 تشکرکرده اند .

    ثمین1360 (چهارشنبه 01 شهریور 91)

  14. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 27 دی 96 [ 11:18]
    تاریخ عضویت
    1391-5-31
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    4,207
    سطح
    41
    Points: 4,207, Level: 41
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 143
    Overall activity: 22.0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 11 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: من و تنهایی هایم

    مرسی ثمین جان . آره حرفات جالبه برام همینطوری که میگی هست گاهی وقتا یه چیزایی رو باید چاشنی کرد.
    این چیزا رو خودمم خوب میدونم بقول معروف صلاح مملکت خویش خسروان دانند. ولی وقتی یکی دیگه این چیزارو به آدم میگه مساله خیلی روشن میشه و مسیر هموارتر. ممنون از راهنماییهات. امیدوارم شماهم خوشبخت بشین.

  15. 2 کاربر از پست مفید soha10 تشکرکرده اند .

    soha10 (چهارشنبه 01 شهریور 91)

  16. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 13 تیر 93 [ 06:44]
    تاریخ عضویت
    1391-4-22
    نوشته ها
    85
    امتیاز
    1,849
    سطح
    25
    Points: 1,849, Level: 25
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    197

    تشکرشده 203 در 57 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: من و تنهایی هایم

    سوهای عزیز، چندتا نکته مهم به ذهنم میاد علاوه بر راهنماییهای خوب دوستان،

    اول اینکه با توجه به اینکه توی شهر کوچیک میگید هستین، خیلی مراقب باش و جدای از همه علتهایی که شما باید این روابط دوست پسری رو قطع کنی، اینکه ممکنه همه بفهمن و آبروت بره رو در نظر بگیر. اصلا از کجا معلوم تابحال خیلیها نفهمیده باشند؟...... میدونم فکر کردن بهش هم سخته ولی میتونه باعث خواستگار نداشتن بشه گلم...
    تصور کردن زن اون آقای متاهل بیاد دم خونه تون داد و بیداد...- که بخدا حق داره، یه ثانیه خودتو بذار جای یه زن با هزار امید و آرزو، ازدواج میکنی بچه دار میشی، فک کن الان ازدواج کنی و اینهمه زحمت بکشی، ده سال دیگه بفهمی عشقت عاشق یکی دیگه س... یا نه، چشمش دنبال یکی دیگه س...-... یا اینکه مادر و خانواده یه پسری که شاکی باشن از اینکه چرا سوها پسر دسته گل ما رو- که دسته خل هم نیست چه برسه به گل!- از راه بدر کرده... میدونی چه اوضاعی برای پدر مادرت میسازی؟... خودت میخوای چه کنی؟... بری یه شهر دیگه؟!!...
    ...
    اومدیم یه پسر خوب پیدا شد اومد خواستگاریت، میخوای بهش بگی اینا رو؟... اگه گذاشت رفت چی؟ دوباره تو میمونی و دل شکسته تر، اگر نگفتی و دو سال دیگه، ده سال دیگه فهمید چی؟...
    ...
    خب اینا رو گفتم یه کمی بترسی و نگران شی.
    ...
    ولی بیا همینجا استپ کن و به آینده ای که میتونی بسازی نگاه کن.
    .

    الان دنبال کاری نباش که به درد بخور باشه به قول خودت، دنبال کاری باش که باهاش بتونی توی چشم باشی و دیده شی، اونم توسط خانومهای میانسال... که بتونی به عنوان کیس ازدواج به اصطلاح سنتی در نظر گرفته بشی. مثلا همون مدرسه که میگی خواهرت هم توش هست، جاهای مشابه، کلاسهای خانومانه و زنانه، خیاطی، طراحی لباس، زبان، نمیدونم ببین چی به روحیه ت میخوره و میتونه در دراز مدت هم برات تبدیل به یک مهارت مفید بشه. مثلا اگه زبانت خوبه، شاید بتونی بری بهترش کنی و مدرک بگیری و بری یه جا درس بدی... و الی آخر...
    مهمونی زیاد برو، مهمونی خانوادگی فامیلی دوستان و آشنایان، ماشاالله خانواده شما پر جمعیتند و شما خیلی جاها میتونی حضور داشته باشی که مطمئنم تا حالا رنگش رو هم ندیدی... با خواهرات مشورت کن، بگو قصدت اینه که برای ازدواج دیده شی و بخواه که راهنماییت کنند باهاشون کجاها بری و کجاها حتما تو خونه شون باشی و...
    ...
    به سر و وضعت برس و متانت و وقار رو در ظاهرت در عین آراستگی و سلیقه داشته باش.
    نرم و لطیف و دخترونه رفتار کن. ادای پسرها رو در نیاری یه وقت.
    برای خوش سر و زبون بودن باید مهارتهای ارتباطی و هوش اجتماعیت رو بالا ببری... کتابهای مربوط به EQ و NLP و این مباحث رو مطالعه کن. ... سعی کن در زندگی روزمره بکار ببری و نتیجه شو ببین.
    من 24 ساله هستم سوها جان... از 17 سالگی تا حالا خواستگار داشتم... یه بار تو این مدت، یک سال و نیم شد یک خواستگار هم نداشتم...( البته تقصیر خودم بود، منم مث تو هیچ جا نمیرفتم و فقط درس میخوندم و میرفتم کلاس کنکور و بر میگشتم... قیافه مم شده بود عین ارواح!!) در عوض توی یک سال بعدش 7 تا خواستگار داشتم!!!... اگه قرار باشه آدم توی اون یکسال و نیم یا هر مدتی، روحیه شو از دست بده و بشینه به همه بگه خواستگار ندارم و حالا چیکار کنمو... یه عالمه انرژی منفی به خودش جذب میکنه و خیلی عامیانه بهت بگم، دیگه نمیتونی سرش رو جمع کنی... همه خدای نکرده فکر میکنن شما روی دست مادرپدرت موندی و باید هر مورد 100 درجه داغونی رو قبول کنی و از سرت هم زیاده!... ممکنه امر به خودت هم مشتبه شه اونوقت...
    ... ایشالا خواستگار خوب پیدا میکنی و از بینشون یکی بهتر از همه نصیبت میشه گلم،
    ولی اینم بدون، ما دخترا خیلی وقتی میخوایم یه مورد خواستگار رو رد کنیم، (خصوصا اگه یسری معیارهاش مناسب باشه، ولی ایرادهایی داشته باشه که نتونیم بپذیریم و وتویی باشند اصطلاحا) خیلی بهمون فشار میاد، عذاب وجدان ناراحت کردن طرف مقابل، دلبستگیهای خودمون ، و مهمتر از همه وحشت و استرس اینکه موردای بعدی بدتر باشند... اما عزیزم، از همین الان برو مقالات سایت رو در بخش مشاوره ازدواج بخون، معیارهات رو برای خودت تعیین و اولویت بندی کن، خواستگارت رو شناسایی دقیق کن و بهش نمره بده، اگه از میانگین مورد نیاز کم آورد و نمره قبولی نداشت، هرگز از ترس مجرد موندن بهش جواب مثبت نده که خودت و اون رو بیچاره میکنی...
    [size=x-large]بیشتر اوقات، ترس ما عامل لغزیدنها و پرت شدنمان است نه لقی زیر پایمان.

    خیلی مراقب خودت باش عزیزم.
    موفق و شاد و سلامت باشی.
    [/size]


  17. 5 کاربر از پست مفید رازقی تشکرکرده اند .

    رازقی (چهارشنبه 01 شهریور 91)

  18. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 27 دی 96 [ 11:18]
    تاریخ عضویت
    1391-5-31
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    4,207
    سطح
    41
    Points: 4,207, Level: 41
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 143
    Overall activity: 22.0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 11 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: من و تنهایی هایم

    خیلی ممنون از راهنماییهاتون. پیشنهاداتون رو عملی میکنم . امیدوارم با خبرهای خوش بیام.

  19. 2 کاربر از پست مفید soha10 تشکرکرده اند .

    soha10 (پنجشنبه 02 شهریور 91)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 04 اردیبهشت 96, 00:33
  2. درخواست راهنمایی در خصوصی شدت بالای حساسیت بین فردیی (راه حل پرسشنامه کمالگرایی هیل)
    توسط آقای ام در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 خرداد 95, 19:05
  3. برای گرفتم تصمیم نهایی برای جدایی دور شدن کوتاه مدت مفید است یا مضر؟
    توسط فرخ رو در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 خرداد 93, 22:39
  4. تنهایی - 24 سالمه، نمی خواهم با کسی دوست بشم، تنهایی اذیتم می کنه
    توسط sara19 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 30
    آخرين نوشته: پنجشنبه 23 آذر 91, 01:10

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:27 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.