سلام خدمت همه دوستان
احتمالا تاپیک قبلی من رو خوندید : روابط همسرم قبل ازدواج
واقعیت نمی خوام روزهایی رو که به من گذشته رو به یاد بیارم چون دارم سعی می کنم همه رو فراموش کنم. البته فراموشی که سخته، سعی می کنم کنار بزارمشون.
بعد از مدتها درگیری و پیش مشاورهای مختلف رفتن و البته صحبتهای دوستان تو این سایت تصمیم گرفتم مدتی رو به همسرم فرصت بدم تا ایشون بتونه به قول خودش، خودش رو نشون بده. ایشون می گه توبه کرده و دیگه لحظه ای به اون روزها فکر نمی کنه و پشیمونه و می خواد به من نشون بده که توبش واقعیه.
تصمیم گرفتم همه روزهای خوب و بد گذشته رو و اون گذشته نادرست همسرم رو کنار بزارم و از همسرم هم خواستم که حتی یک کلمه که باعث بشه ثانیه ای ازون گذشته یادآوری بشه رو به زبون نیاره. چون حتی یاد آوری خاطرات خوب هم باعث می شه فکر من مغشوش بشه و نتونم کنترلش کنم.
به ایشون هم گفتم که اگر کوچکترین مشکلی پیش بیاد که بازگشتی باشه به اون گذشته، دیگه بخششی در کار نخواهد بود.
می خوام تمام سعیم رو بکنم تا بتونم این زندگی رو نگه دارم و امیدوارم بتونم روز به روز هر چه بهتر پیش برم.
توکلم به خداست. من برای خدا از این آدم گذشتم و همه آرزوهایی که رو داشتم کنار می زارم. امیدوارم خدا هم توی ادامه راه کمکم کنه
ممنونم از همه دوستان که همدردی کردند.
سعی می کنم اگر باز هم در این مورد صحبتی داشتم همینجا بگم.
البته با یه یوزر دیگه در سایت خواهم بود و از صحبتهای دوستان استفاده خواهم کرد.
به امید روزی که کسی دنبال همدرد نباشه که از غمهاش بگه بلکه همه دنبال دوستایی باشن که خوشیهاشون رو با هم شریک بشن
موفق و پیروز باشید
علاقه مندی ها (Bookmarks)