سلام به تازگی یکی از همکلاسی هام از من خواستگاری کرده.هر دو ما خیلی باهم همفکریم و همو دوست داریم اما سطح خانوادگیمون خیلی باهم فرق داره.
من 21 و ایشون دوسال بزرگتره
اونا ی خانواده روستا ای هستند و ما ساکن شمال شهر تهران (البته خیلی هم پولدار نیستیم متوسط رو به خوب اما من همیشه تقریبا همه چی داشتم)پدر و مادر من تحصیل کرده اما اونا پدرشون دیپلم و مادرش دبستان.خانواده ما(نه فامیل!که توی اونا کلی نقطه ضعف و جای بحث هست که هرچند سالی یه بارم که نبینمشون نمیشه انکارشون کرد) خیلی حساس به آداب و رسوم وکلاس اونا رو نمیدونم چون روستایی اند بعید میدونم.اونا یه خانواده پرجمعیت ما ی خانواده نسبتا کم جمعیت .
من هنوز پدر و مادرش رو ندیدم فقط خانواده خواهرشو دیدم اما میگه خانواده اش اصلا اون طوری روستایی نیستن و پدرش از بزرگانه و از این حرفا .
من از قبل که خودشو رفتارو تلاشش رو دیده بودم خیلی دوستش داشتم (و تو بنظرم تمام ویژگی همسر ایده آل منو داره جز خانواده اش )وقتی پیشنهاد ازدواج رو مطرح کرد سریع قبول کردم و قول دادم خانوادمو راضی میکنم این مدت هم رابطه ما تقریبا ی رابطه عاشقانه شده و اس ام اس های عشقی ..اما هرچی بیشتر میگذره من بیشتر نگران میشم که نکنه این تفاوت ها باعث بروز مشکلات بشه تو زندگی ضمن اینکه من اصلا نمیتونم مهمون داری چند روزه کنم یا اصلا از شهرستان خوشم نمیاد. البته خواهر برادراش هم تحصیل کرده اند و خودش خیلی فهمیده است و از خیلی تهرانی ها باکلاس تره..
بنظرتون من باید چه کار کنم؟اصلا خانواده تا چند درصد مهمتر از خود طرفه؟اینکه ما دوتا فاصله سنیمون کمه مشکل ساز نمیشه؟
البته استخاره هم کردم خوب اومده
علاقه مندی ها (Bookmarks)