سلام خوبید خسته نباشید .من در سن 22 سالگی ازدواج کردم با خانومم .اگه میشه راهنمای کنید لطفا خرابم عجیب من الان 6 سال ازدواج کردم من یی رفیق داشتم که گرفتار بود چند سری کمکش کردم براش کار زدم باهاش خیلی ندار بودم خیلی کمکش کردم من بعد این که برام مشکل پیش اومد تنها موندم رفیقم پسر نداشت 2تا دختر داشت که یی کیشون خیلی خوب بود حتی یی سری براش خواستگارم بردم خیلی با معرفت بود خانوادش رو می چرخوند تا من گرفتار شدم به من پیام می داد در دو دل می کرد منم دوسشون داشتم بعضی وقتها پول می ریختم براشون .به مشکل خوردم هر روز حرف میزد که من بدتر نشه حالم از خانوادم هم دور بودم به خاطر مشکلم خلاصه همین حرفها باعث شد علاقم بیشتر بشه بهش اون نیتی نداشت بعد فکر نکنید خیلی پاکه بعد گرفتار هم شدیم الان چند ساله با هم هستیم چند سری گفت جدا شیم من قبول نکردم گفتم ازدواج کنیم باز قبول نکرد من نه می تونم جدا شم نه بی خیال اگه رفیقم بفهمه می گه خیانت کردی من یا اون قصدمون این نبود ولی نمی دونم چی شد اون هم پاکه هم خوب ولی الان ازدواج مجدد در ایران حرام هست چون ننگه اگه خانوادم بفهه رفیقام فامیل بعد دوستم چیکار کنم تصور این که یکی با اون شوهر کنه هم ندارم اونم میگه من به زن وبچت خیانت نمی کنم اگه من جدا بشم اون یی بلای سرش بیاد چی میگه ازدواج نمی کنم اون تا حالا تو زندگیش خوشی نداشته من عذاب وجدان گرفتم اخرتم چی میشه اون خواستگار داشت به خاطر من نرفت گیر افتادم سری نماز میگم خدا این چه امتحانیه ما که نمی خواسیم اینجوری بشه اگه بفهمن ابروم میره اونم خود کشی میکنه ما همدیگرو می خوایم چون الان بعد می دونن چیکار کنیم غیرتمم قبول نمی کنه کسی بهش دست بزنه شوهر کنه کمکم می کنید.قرار گذاشتیم چند روز دیگه جدا شیم .به همین ماه رمضون ما قصدی نداشتیم گرفتار شدیم .اون خیلی پاکه خوبه
علاقه مندی ها (Bookmarks)