به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 20 مرداد 91 [ 02:55]
    تاریخ عضویت
    1391-5-18
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    417
    سطح
    8
    Points: 417, Level: 8
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    دروغگویی همسرم

    دوستان عزیز سلام

    حدود 1/5 ساله که با همسرم ازدواج کردم, هیچ وقت فکر نمیکردم شخصیت دروغگویی داشته باشه ولی متأسفانه به خاطر بدیهی ترین مسائل هم خالی بندی می کنه, جدیداً فهمیدم از نظر اخلاقی شخصیتی هم یه جورایی مشکل داره, انگار که همش سعی کرده یه شخصیت دیگه از خودش بروز بده اما دیگه کم آورده و کم کم داره خودش رو نشون می ده, دروغهای شاخداری هم میگه چند سری متوجه شدم حتی به قیمت اینکه دیگه دوست نداشتم باهاش زندگی کنم, با خواهش و التماس باز هم بهش فرصت دادم ولی بعدها متوجه شدم دروغگویی باهاش آمیخته شده, دیگه تحملشو ندارم, 10 روزه که ترکش کردم, فرصت خوبیه که به خیلی مسائل فکر کنم. دیگه دلیلی برای ادامه باهاش پیدا نمیکنم.

    ایشون موقع ازدواج هیچی نداشت فکرشو بکنید تمام مسائل شکل گیری این زندگی رو من به عنوان یه دختر عهده دار شدم به این امید که سعی و تلاشش رو ببینم, بارها بهش گفتم مسائل مادی واسم مهم نیست فقط با من روراست باش, اما همه خانوادش همه مسائلشو می دونند به جز زنش! خیلی صبر کردم به این امید که درست بشه, اما هرچی پیشتر رفتیم من ناامید تر شدم.

    کمکم میکنید بهتر تصمیم بگیرم؟

  2. #2
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    425
    Array

    RE: دروغگویی همسرم

    چند ساله هستید ؟
    همسرتان چند سال دارد ؟
    نحوه ی آشنایی شما و همسرتان چگونه بود ؟
    دروغ را تعریف کنید ؟
    همسر شما با تعریف شما بیشتر سر چه مسائلی اقدام به دروغگویی می کند ؟
    واکنش شما قبل و بعد از دروغ های ایشان چیست ؟


  3. 6 کاربر از پست مفید ani تشکرکرده اند .

    ani (پنجشنبه 19 مرداد 91)

  4. #3
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,022 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array

    RE: دروغگویی همسرم

    سلام دوست خوبم

    ضمن تایید صحبتهای انی (من دکمه تشکرم فعال نیست) در صحبتهات نکته ای دیدم که شاید دانستنش به شما کمک کنه

    اینکه میگی همه خانوادش مسائلش رو میدونن (اگر منظورت این باشه که به اونا راست میگه و به من دروغ) پس مشخصه همسر شما ذاتا انسان دروغگویی نیست.
    چرا که دروغگویی یک عادته و مثل هر عادت ناپسندی که ترکش سخته میمونه

    پس همسر شما صرفا مسائلش رو از شما پنهان میکنه و به شما دروغ میگه....چرا به نظر خودت؟

    اگر دروغگو باشه باید در مقابل همه دروغگویی کنه...علت این رفتارهای ضد و نقیص چیه به نظر خودت؟





  5. کاربر روبرو از پست مفید maryam123 تشکرکرده است .

    maryam123 (پنجشنبه 19 مرداد 91)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 20 مرداد 91 [ 02:55]
    تاریخ عضویت
    1391-5-18
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    417
    سطح
    8
    Points: 417, Level: 8
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دروغگویی همسرم

    سلام دوستان خیلی ممنونم از توجهتون

    من 27 ساله و همسرم 29 ساله هستیم. آشنایی ما از طریق یه واسطه بود.

    همسرم به خاطر مسائل مادی به من دروغهای وحشتناکی گفته, علتش رو هم اینطور فهمیدم که خواسته یه کار بزرگی بکنه که درآمد خوبی داشته باشه و یک دفعه من رو سورپرایز کنه, چون ما قبلاً سر اون کار بارها با هم صحبت کرده بودیم و نتیجه گیری کرده بودیم که انجام اون کار اصلاً به نفع زندگیمون نیست. ولی ایشان به کمک خانوادش اون کار رو انجام داد و من از همه جا بیخبر, تو خیال خودش میخواست به من اثبات کنه که میتونه که متأسفانه بدجوری سرش به سنگ خورد.

    همیشه هم اینطوری نیست که فقط من خیلی مسائل رو ندارم. خیلی چیزها رو به هیچ کس نمیگه, میدونید انگار همش تو خیالاتش میخواد زندگی کنه, سعی میکنه اون فکری رو که به نظر خودش درست میاد عملی کنه که هر دفعه بدجوری خراب کرده, من خیلی سعی کردم بهش فرصت بدم, بارها بهش گفتم ما مشکل مادی نداریم, پس اجازه بده یه زندگی بی دردسر و پر از آرامش داشته باشیم ولی فایده ای نداشته, همش هم تو کارش از این شاخه به اون شاخه می پره و تا حالا هم نتونسته سر یک کار خودش رو نگه داره. از همه اینها گذشته جدیداً اخلاقش بسیار بد شده خیلی متکبرانه برخورد میکنه, با خودم احساس میکنم ایشون که تا حالا قدم آنچنان مثبتی برای زندگیش برنداشته چرا دیگه این رفتارو نشون میده؟

    میدونید چطوریه ایشون از نظر خانواده خودشون هم مشکل دارند, خانوادشون متأسفانه اصلاً پایه ای نداره, پدر و مادرش سالهاست از هم جدا شدند, خودش بارها به من گفته که نزدیکترین دوستش بهش گفته اگه میخوای سعادتمند شی ازدواج کن و خودت رو از دست مسائل خانوادت نجات بده, موقع ازدواج هم خیلی نگران بود که مسائل خانوادگیش یه وقت باعث جدایی ما نشه, از بعد از ازدواج بارها و بارها اجازه داد درگیری های خانوادش زندگی ما رو هم تحت تأثیر قرار بده.

    همه این مسائل به کنار, وقتی میبینم با من که برای جون گرفتن این زندگی همه جوره مایه گذاشتم, شکستهایی رو که خورده سعی کردم کمکش کنم تا جبران کنه و ... با من رو راست نیست, چطوری ادامه بدم. این موضوع از همون اول زندگیمون منو آزرده کرد و اینکه بعد از هر بار قول دادنش که نه من دیگه عوض میشم و باهات صادق هستم ولی باز هم رفتارش رو تکرار میکرد.

    یه اعترافی بکنم, ایشون خیلی از فاکتورهارو برای انتخاب شدن به عنوان یک همسر نداشت, من فقط به رفتارش تکیه کردم فکر میکردم از نظر اخلاقی و منش خیلی قبولش دارم ولی همه چی عوض شد: عدم صدافت, عدم راحتی با همسرش (البته ریشه این اخلاقش اینه که همش خواسته واسم بهترینها رو انجام بده ولی نشده), تندخویی, نداشتن روحیه اجتماعی, نداشتن قدرت تعامل در جامعه, شدیداً کینه ای و بی معرفت. با اینکه مدت زیادی نامزد بودیم ولی واقعاً فکر نمیکردم بعد از شروع زندگی به مرور این اخلاقیات رو ازش ببینم.

    الان واقعاً به بن بست رسیدم چون تنها سرمایه ای رو که فکر میکردم داره, نداره.

    من خیلی وقتها خواستم به روش نیارم که متوجه دروغهات شدم اما وقتی ادامه دار میشد باهاش صحبت میکردم خیلی منطقی متقاعدش میکردم اشتباه میکنه, اون هم میپذیرفت ولی باز هم بعد چند روز شروع میکرد.

  7. #5
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,022 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array

    RE: دروغگویی همسرم

    سلام عزیزم

    اینکه همسرت دغدغه پیشرفت و کسب و کار بهتری داره خودش جای شکر داره و خیلی خوبه.منتها نمیتونه مسیر رو درست انتخاب کنه.

    بالاخره مرد رو با کارش میشناسن و همسرت دوست داره در این حیطه موفق باشه.

    در مورد اینکه همسرت متکبرانه برخورد میکنه دو حالت وجو داره:

    یا خیلی خودش رو برتر میدونه (که با توضیحاتی که شما دادی بعیده)

    و یا فقدان اعتماد به نفس داره(که این یکی امکانش بیشتره)

    در واقع تکبر و غرور همیشه از روی داشتن و برتر بودن نیست.اتفاقا خیلی وقتها از روی عدم اعتماد به نفس کافیه.


    در مورد خانوادش نظرم اینه که بالاخره اونا خانوادش هستن و نمیتونه در موردشون بی تفاوت باشه

    مثلا اگر شما در خانوادت مشکلی پیش میاد میتونه تضمین صد در صد کنی که خللی به زندگی مشترکت وارد نمیکنه؟

    مسلما نه..

    به سوالهای انی هم پاسخ بده


  8. کاربر روبرو از پست مفید maryam123 تشکرکرده است .

    maryam123 (جمعه 20 مرداد 91)

  9. #6
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دیروز [ 13:16]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,420
    امتیاز
    287,066
    سطح
    100
    Points: 287,066, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,577

    تشکرشده 37,079 در 7,002 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array

    RE: دروغگویی همسرم

    با سلام و احترام
    متوجه منظور شما شدم. شما به امید خصوصیات خوبی در همسرتان حاضر شدید با او ازدواج کنید و در کنارش بمانید. حالا متوجه شدید که او ضعفهایی دارد که شما را می آزارد لذا دچار تعارض و درماندگی شده اید.

    اما هر کسی که ازدواج کرده است یا می خواهد ازدواج کند باید این نکته مهم را بداند که:

    «اگر ما انتظار داشته باشیم که همسرمان بی ضعف باشد، یا کاملا طبق معیارهای ما باشد، یا باید همیشه تنها بمانیم و ازدواج نکنیم یا اینکه بعدا جدا شویم و تنها بمانیم»

    همه ما باید بدانیم با هر کس ازدواج کرده یا می کنیم. حتما ضعفهایی دارد و اکثر اوقات ضعفهای بسیار عمده هم درون آنهاست.

    پس باید واقع گرا باشیم. تا اینجا نتیجه می گیریم که اگر متوجه ضعف و مشکلات عمده در همسرمان شدیم به جای فکر فرار و اجتناب ، بیاییم بررسی کنیم که بهترین روش برای بهره برداری در این زندگی چیست.

    اما مسائلی که شما در مورد همسرتان بیان کردید. اگرچه ضعفهای عمده هست. اما درون خود پتانسیل های مثبتی هم دارد. و آن اینکه به هر حال شما برای او مهم هستید. شما برایش دوست داشتنی هستید. برای شما و رفاه شما اهمیت قائل است. حواسش به زندگی و شما هست. همچنین می خواهد مسئولیت کارهایش را بپذیرد و وابسته نیست.(اینکه با پنهان کردن از شما عواقب کارش را متوجه خودش می کند).
    لذا همه این ها سرمایه زیادی را برای زندگی شما فراهم می کند که می تواند خوشبختی شما ر ا ضمانت کند.

    اما او می خواهد خودش را خوب تر و قویتر از آنچه هست نشان دهد؟ چرا؟!
    چون تصور نمی کند در همین مقدار و در همین شرایط محبوب و دوست داشتنی باشد.
    او می خواهد بیشتر از این دوست داشته شود و اشتباها فکر می کند با گامهای غیر منطقی اما بزرگ می تواند محبت شما را برانگیزد .
    راهکار چیست؟
    به جای اینکه به دروغگویی متهمش کنید. یا برچسب پنهانکاری به او بزنید. سعی کنید خود را از مسائل مالی و سایر جنبه های مهم زندگی برای مدتی عقب بکشید. نقش یک زن ساده خانه دار را بازی کنید که با تکیه بر شوهرش و با پناه گرفتن در کنار او موجب می شود شوهرش خودش را قوی بداند.
    به او کمتر راهنمایی بدهید. نصیحتش نکنید. انتقاد به او نکنید، طعنه نزنید، قضاوت نکنید. و به جای او هم حسی با او داشته باشید.
    از اوضاع فعلی ابراز رضایت کنید. و بگویید در مورد مسائل مالی بیش از این انتظار ازش ندارید.
    با ارضاء نیازهای روانی او از جمله نیاز به تائید و نیاز به پیشرفت او، موجب شوید کمتر نیاز داشته باشد از طریق روشهای نامانوس برای خود تائید بگیرد یا احساس پیشرفت کند.
    باید او با تمام وجود درک کند که همین الان هم مورد تایید شماست و پیشرفت لازم را دارد و شما تائیدش می کنید و دوستش دارید.
    اینها موجب می شود کمتر انگیزه برای کارهای بزرگ و نا صحیح پیدا کند.

    از طرف دیگر:
    معمولا اگر ما در برابر فردی مقاومت نشان دهیم، یا برخورد کنیم. یا قاطع باشیم احتمال پنهانکاری او بیشتر می شود ، مخصوصا اگراعتماد به نفس کافی یا جسارت نداشته باشد این خطر بیشتر او را و زندگیش را تهدید می کند.
    لذا شما همیشه خیلی با زبان نرم با او صحبت کنید و حالت پذیرش و سعه صدر بالایی را از خود نشان دهید.

    انتقاد، نصیحت و راهنمایی را مدتی کنار بگذارید.
    و روی نقاط قوت او تمرکز داشته باشید و سعی کنید عزت نفس او را تقویت کنید. و این کارها وقتی خوب انجام می شود که شما نقش منفعل تری در زندگی داشته باشید و اجازه بدهید کاملا سکان زندگی در دستش باشد حتی اگر خوب نمی راند و شما راضی نیستید.

  10. 8 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    مدیرهمدردی (جمعه 20 مرداد 91)

  11. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 20 مرداد 91 [ 02:55]
    تاریخ عضویت
    1391-5-18
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    417
    سطح
    8
    Points: 417, Level: 8
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دروغگویی همسرم

    سلام مریم جان, خیلی خیلی ممنونم که وقت گذاشتی و پاسخ دادی همچنین از انی عزیز تشکر میکنم.

    پاسخ سوالات انی جان را لابلای پاسخ قبلیم دادم, فقط فکر کنم یادم رفت دروغ رو تعریف کنم: دروغی که من ازش صحبت میکنم اینه: تعریف چیزهایی به جز واقعیت, حالا به هر شکلی که ممکنه, زاییده تخیلات و توهماتش, تعریف کردن چیزهایی که فکر میکنه من رو خوشحال کنه, چون دوست نداره من واقعیت رو بدونم, میدونم علتش اینه که من ناراحت نشم, ولی من خیلی باهاش صحبت کردم که اگر همونی که واقعیت داره رو بدونم حتی اگه تلخ باشه برام قابل قبولتر از اینه که یک مشت توهم تحویل من بده.

    این موضوع قطعاً برای همه ممکنه پیش بیاد ولی تو زندگی من شده یه عادت, حتی سر مسائل جزئی, میره پیش دوستش میگم چه خبر کجایی؟ یه چیز دیگه میگه, میره خونه مادرش به من میگه جایی هستم کار دارم. در صورتی که خودش میدونه من هیچ وقت بهش نگفتم کجا برو کجا نرو. اصلاً از این اخلاق متنفرم. مدتهاست به خودم میگم اصلاً ازش هیچی نپرسم چون تحمل شنیدن اینطور جواب دادن رو ندارم.

    راجع به اینکه فرمودین خانوادشه حق داره دغدغشونو داشته باشه کاملاً موافقم, توصیه خود من هم بهش همین بوده. اوایل آشنایی ما, من متوجه شدم با مادرشون شدیداً بداخلاقی دارند, من خیلی باهاش صحبت میکردم که مادر موجود عزیزیه و تو اصلاً حق بی حرمتی به مادر رو نداری. بعد از ازدواج رفتارش با خانوادش کاملاً عوض شد, براش خیلی عزیز شدن و باور کنید من خوشحال بودم. اما خیلی زیاده روی کرد طوری که تمام مسائل مادی خانواده بر عهده من بود ایشون به هیچ وجه نگرانی ای بابت مخارج زندگی شخص خودش نداشت چون تأمین بود و تازه یادش افتاده بود که باید اگر درآمدی داره اون طرف صرف کنه نه تنها برای مادرش بلکه اقساط زندگی برادرش رو هم متحمل شده بود. بارها بهش گفتم به مادرت کمک کن وظیفته, اما زندگی خودت واجبتر از برادرته, حرفم رو در ظاهر قبول میکرد ولی در عمل باز هم به رفتار خودش ادامه می داد چون مادرش ازش میخواست به برادرش کمک کنه, خب این دیگه چه صیغه ایه, من وقتی میبینم بعد از یک سال و نیم ایشون فقط تو حرفاش به من میگه شرمندم ولی در عمل انرژیش رو مصروف من و زندگیش نمیکنه واقعاً عصبی میشدم. این عشق مادرانه مادرشون که نمیتونست ببینه اون یکی پسرش یه وقت بهش سخت نگذره حتی به قیمت زندگی این یکی پسرش! خیلی برام جالبه. خب این نشون میده که حتی مادرش هم بابت زندگی ایشون خیالش راحته میبینه از جای دیگه تأمینه اصلاً عین خیالش نبود که چطوری, فقط دوست داشت به اون یکی پسرش سخت نگذره, من تمام اینها رو میذاشتم رو حساب حس مادریش, فقط به همسرم میگفتم باور کن زندگی خودت واجبتره, خلاصه کار رو به جایی رسوند که به خاطر اینکه من متوجه نشم و ناراحت نشم به من دروغ میگفت حتی از من پول درخواست میکرد با این عنوان که برای کار خودش لازم داره ولی میگرفت واسه برادرش!!!!!!

    شما کاملاً درست میفرمایید مسئله تکبر ایشون از روی اعتماد به نفس کاذبه, باهاش صحبت کردم بریم مشاوره ولی مثل خیلیها به ایشون هم برخورد: مگه من مشکل دارم؟!!

    من خیلی با ایشون صحبت میکردم حالت دوستانه و مشاوره ای چون هیچ وقت دوست نداشتم هیچ مسأله ای باعث آسیب رسوندن به زندگیمون بشه, باور کنید خیلی برای این کار انرژی میذاشتم, هیچ وقت موضعی برای خودش و خانوادش نگرفتم. اما در عمل هیچ رفتاری ازش ندیدم که امیدوارم کنه, احساس میکردم هر روز وضع بدتری پیدا میکنیم. کمتر باهام صادقانه حرف میزنه, خاله زنک بازیهاشم کم کم خودشو نشون میداد.

    این چند وقت آخر اصلاً احساس میکردم اون شخصی که من میشناختم و به عنوان همسر پذیرفتم اصلاً ایشون نبودند, خیلی کج خلق و بیحوصله و ... فهمیدم که به خاطر سنگ بزرگ زدنشان برای کارش بدهی بالا آورده, حتی حاضر شدم به خاطر اینکه آرامش داشته باشه کمک مالی بهش بکنم که از این وضعیت روحی خلاص شه, قبول نمیکرد, چون دوست نداشت ضررهاش رو من جبران کنم, ببینید حرفاش با عملش کاملاً ضد هم هستند, من عشقم رو بهش عملی نشونش دادم به هر طریقی که فکر کنید, هیچ وقت نذاشتم مسائل مالی اذیتش کنه, همیشه سعی کردم منطقی برخورد کنم, همیشه احترام خانوادش رو داشتم, هیچ توقعی ازش تو زندگی نداشتم فقط دوست داشتم با من روراست باشه, با من غریبه نباشه, من همسرش بودم دوست داشتم با من مثل یک دوست صمیمی برخورد کنه, ولی اون همیشه تو فکر این بود که واسه من پول کلان جور کنه که معمولاً هم در نتیجه برعکس میشد اگر هم نتیجه مثبت میدید جای دیگه صرفش میکرد نه تو زندگی خودش!!

    مسائل دیگه ی زندگی هم که جای خودش رو داره, هیچ وقت دوست نداره تو جمع باشه مثلاً اصلاً نمیخواد بیاد مهمونی چون روحیه اجتماعی نداره! وقتی هم از دست یکی ناراحت باشه شدیداً ازش کینه میگیره و اصلاً حاضر نیست کوتاه بیاد. یا اخیراً خیلی متکبرانه با من رفتار میکنه, فقط تو حرف به من میگه دوستت دارم آخه اگه مَردی نشونم بده. احساس میکنم دیگه اصلاً قبولش ندارم و بهش اعتماد ندارم. فکر کنم هیچ وقت نتونه خودش رو عوض کنه, با خودم میگم دیگه برای چی خودم رو اذیت کنم. این چند وقته واقعاً غصه دار و عصبی شدم از دست این رفتارهاش به حدی که دارم فکر میکنم شاید بهتر باشه برای همیشه ترکش کنم.

    خیلی خیلی ممنونم از راهنمایی های مدیر عزیز همدردی, اما باور بفرمایید این راهکارهایی رو که فرمودین امتحان کردم ولی ایشون دست از این کارهاش بر نمیداره! همیشه سعی کردم توقعی ازش نداشته باشم که بخواد روش فشار بیاره و وادار به این قبیل کارها! خیلی وقتها خواستم از مسائل مالی خونه خودم رو دور نگه دارم ولی در عمل نشده چون ایشون حس مسئولیتش در قبال خانواده جدیدش که من بودم در عمل خیلی کم بود و خواهی نخواهی من بازی داده میشدم. همیشه سعی کردم نکات مثبتی رو که شما هم بهش اشاره فرمودین رو ببینم ولی نتیجه قابل قبولی از این برخوردها هم عایدم نشد. خیلی مسائل رو که فکر میکرد من متوجه نمیشم به روش نیاوردم که مبادا تحقیر نشه, ولی انگار هم ایشون از اول راه رو اشتباه رفت هم من که خواستم کمکش کنم اصلاح شه چون نتیجش برعکس شد!

  12. #8
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,022 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array

    RE: دروغگویی همسرم

    خواهر عزیزم

    به هیچ عنوان در روابط همسرت با خانوادش دخالت نکن.به هیچ عنوان !

    نه بگو باهاشون خوب باش و نه بگو باهاشون بد باش.
    اصلا در این مورد اظهار نظر نکن.

    اون خانوادش رو خیلی بهتر و بیشتر از شما میشناسه و اگر هم رفتاری داره درستی و یا غلط بودنش را شما اصلا کار نداشه باش.

    اشتباه شما هم همینجا بود.وارد شدن شما به روابط ایشون و برادرش و اینکه پولی میده و ...کار رو خراب کرده

    چون اگر بذاره شما بفهمی اعصاب خوردی راه میفته .شما نباید مستقمیا بهش میگفتی این کار رو نکن .

    میتونستی با زیرکی و با سیاست بهش در عمل نشون بدی

    مثلا خرج و مخارج زندگی رو یادآورش بشی(نه با طعنه و نه با کنایه).

    اگر همسرت ببینه که در مخارج زندگی خودش داره کم میاره ممکنه به دیگران کمک کنه؟

    من برداشتم از صحبتهای شما اینه که شما هر خواسته ای داری مستقیما به همسرت میگی و این کار خیلی اشتباهه

    برای مشاور رفتن بهتر بود میگفتی مثلا من خودم فلان مشکل رو دارم.بیا باهم بریم.

    خوب معلومه وقتی بهش میگی بریم مشاور اونم همچین عکس العملی نشون میده

    اگر هم همسرت نمیاد شما خودت برو.

    به نظر من بیا و شمکلاتت رو دسته بندی کن و ببین کدوم یکی برات از همه مهم تره.

    تا همونی که فکر میکنی از همه مهمتره حل نشده به بقیه مشکلات کار نداشته باش

    الان مهمترین مشکل شما دروغگویی همسرته..

    جمع گریزی
    کمک مالی بیش از حد به خانواده
    از این شاخه به اون شاخه کردن
    تند و پرخاشگر شدن
    کینه ای بودن


    توصیه من اینه که فعلا فقط زوم کنی روی دروغگویی همسرت و تلاشت رو برای رفع این مشکل کنی

    چون مرد تامین کننده مسائل مالیه فکر میکنه اگر در این زمینه همسرش رو تامین کنه تمام محبتش رو نشون داده.
    همسر شما هم داره با سعی و عملش نشون میده اما راه رو غلط داره میره

    اتفاقا به نظرم همسرت علاوه بر اینکه زبانی داره بهت میگه در عمل هم داره تلاش میکنه


    این رو هم یادت نره که زندگی متشرک پر از خوبی ها و سختی هاست.
    اگر بخواهیم به محض مواجهه شدن با مشکلات فکر جدایی و طلاق رو بکنیم زندگی برامون میشه مثل جهنم




    اینکه مدیر همدردی گفتن خودتون رو دور نگه داری از مسائل مالی به نظرم بهترین راه حله.
    تصمیم بگیر هیچ کاری به مسائل مالی نداشته باشی .

    کار اشتباه شما اینه که همسرت رو ساپورت مالی میکنی و این مثل این میمونه که شما اجاره نمیدی همسرت در باتلاقی که با کم فکریش ایجاد کرده یکبار غرق بشه و درس بگیره.
    بهش پول میدی و ایشون خیالش راحت میشه و باز هم سنگ بزرگ برمیداره.

    اما اگر یکبار بذاری بخوره زمین دیگه یاد میگیره.

    در این مواقع شما فقط و فقط کمک عاطفی کن و قوت دل بده.








  13. 3 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    maryam123 (جمعه 20 مرداد 91)

  14. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 20 مرداد 91 [ 02:55]
    تاریخ عضویت
    1391-5-18
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    417
    سطح
    8
    Points: 417, Level: 8
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دروغگویی همسرم

    چشم دوست عزیزم, هم فرمایشان شما و هم فرمایشان مدیر محترم همدردی رو کاملاً قبول دارم.


    یه راهنمایی دیگه هم اگه به من بدین خیلی خیلی ممنونتون میشم, برای مشاوره حضوری کجا رو بهم پیشنهاد میدین؟ برام خیلی خیلی لازمه

  15. #10
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    425
    Array

    RE: دروغگویی همسرم

    من فقط یک نکته را که فکر می کنم به توضیح کلی دارد بیان می کنم .

    تعریف ما از دروغ غلط است .

    کسی که تمنای شنیدن حرف راست دارد ابتدا باید توان خودش را در برابر شنیده ها بالا ببرد .

    یک سر دروغگو شدن افراد در کم تحملی ما از شنیدن حرف راست است .
    از واکنش های بچگانه ای که نشان می دهیم و وارد فاز هیجانی که می شویم در اصل به فرد روبه رو پیام می دهیم من طاقت شنیدن حرف راست و درست را ندارم یالله شروع کن ...............به من دروغ بگو !!‌

    و جالب اینکه
    خودمان صدای این فریاد برخواسته از ضمیر خود را نمی شنویم اما دروغ های ریز و درشت افراد روبه رو را به خوبی رد گیری می کنیم .

  16. 6 کاربر از پست مفید ani تشکرکرده اند .

    ani (شنبه 21 مرداد 91)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. خانواده ی شوهرم وشوهرم با مخفی کاری و دروغگویی منو احمق فرض میکنن!!!
    توسط پشیمانی در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: یکشنبه 09 آذر 93, 09:11
  2. دروغگویی و اختلالات روانی
    توسط nasriin در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 60
    آخرين نوشته: چهارشنبه 06 شهریور 92, 13:26
  3. عذاب وجدان در مورد دروغگویی
    توسط hello در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: جمعه 24 خرداد 92, 13:18
  4. دروغگویی همسر
    توسط Tinaa در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 13 شهریور 91, 18:11
  5. دروغگویی مادر شوهر
    توسط رنیا در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: شنبه 11 شهریور 91, 00:42

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:24 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.