به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 29
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 اسفند 87 [ 19:01]
    تاریخ عضویت
    1387-1-27
    نوشته ها
    66
    امتیاز
    4,255
    سطح
    41
    Points: 4,255, Level: 41
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    32

    تشکرشده 32 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array

    يکي به داده من برسه

    سلام.من 25 سالمه.دانشجوي فوق ليسانس هستم.کارمندم . مشکله من با مادرمه که واقعا" زندگي رو واسم جهنم کرده.مدام ايراد ميگيره.اينو بپوش اونو نپوش.با اين برو با اين بيا.چرا اينکارو کردي چرا اون کارو نکردي.کافيه فقط يکي بهم زنگ بزنه يا اس ام اس بده.ميگه کي بود؟ چکارت داشت؟ مثلا" ميگم مامان جوک بود ميگه خوب کي بود که واست جوک فرستاد؟ از صبح که از خواب بلند ميشه اگر 6 بلند بشه از 6 اگر 10 بلند بشه مياد بالاي سرم انقدر ميگه بلند شو تا بيدار شم.بعد انقدر ميره و مياد ميگه تختتو درست کن . اگر خونه باشم که انقدر قر ميزنه که اينکارو بکن .اون کارو بکن . اگر بخوام برم بيرون ميگه اينو نپوش.اين روژ رو نزن اينو بزن.بعد فرداش که همون رژه ديروزيرو که گفته بزن ميزنم ميگه اين چيه مثل دختراي فلان زدي پاکش کن از در برو بيرون مگرنه نميزارم بري.انقدر اين حرفارو ميزنه تا پدرم رو که آدمه آروميه رو تحريک کنه بلند شه دعوا راه بندازه که چرا به حرفه مامانت گوش نميدي.توي خونه من يک برادر و يک خواهرم دارم.با اونا هم کمابيش همينجوريه اما شدته گير دادنش به من خيلي بيشتره .اگر خواهرم يا برادرم بگم ما همراتون فلان جا نمييايم ميگه خوب باشه.اگر من بگم ميگه باشه ما هم نميريم.وقتي تو خونست دست به آب سياه و سفيد نميزنه.در هفته 2 روز بيشتر غذا درست نميکنه.ميگه نميتونم.از خونه فراري شدم.هيچ ظهري خونه نميرم .اگر حتي در روز 5 دقيقه گيرم بياره همونو قر ميزنه.شب از وقتي ميام خونه مياد دنبالم تو اتاق ميشينه ببينه چکار ميکنم.بهش ميگم بيا بريم پيشه روانپزشک يا مشاور.من خودمم ميرم.ميگه تو ديوونه اي خودت برو.آرزو ميکنم اي کاش يه روز که از خونه اومدم بيرون يه بلايي سرم بياد که ديگه بر نگردم.اين روزا که گرفته ميگه توي فلان خيابون نرو.از فلان مغازه خريد نکن .ديگه دارم دق ميکنم.

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 فروردین 90 [ 16:16]
    تاریخ عضویت
    1386-11-16
    نوشته ها
    385
    امتیاز
    5,034
    سطح
    45
    Points: 5,034, Level: 45
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 116
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    442

    تشکرشده 467 در 211 پست

    Rep Power
    55
    Array

    RE: يکي به داده من برسه

    نگين جان گلم
    مادرت خير و صلاحت رو مي خواد اينقدر خودتو ناراحت نكن مادره ديگه اينقدر كه توي جامعه آدمهاي جور واجور ديده و اينهمه مشكلات موجود در جامعه رو ديده واهمه داره نگين جان مطمئن هستي كه خودت كاري نكردي كه باعث شك مادرت به شما بشه وگرنه چه موردي داره كه بين شما و برادر و خواهرتان فرق بگذاره عزيزم حتي يك كار كوچيك هم باعث از بين رفتن اعتماد ديگران نسبت به ما مي شه وقتي مي دوني مادرت نسبت به پوششت حساس هست يك جوري لباس بپوس كه ديگه غر نزنه يا گير الكي نده اين بستگي به خودت داره گلم حرف مادرت رو به حساب دلسوزي مادرانه بگذار و ناراحت نشو

  3. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 09 مهر 89 [ 18:27]
    تاریخ عضویت
    1386-11-13
    نوشته ها
    952
    امتیاز
    20,283
    سطح
    89
    Points: 20,283, Level: 89
    Level completed: 87%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,946

    تشکرشده 1,965 در 675 پست

    Rep Power
    112
    Array

    RE: يکي به داده من برسه

    سلام

    بهتون خوش آمد ميگم نگين خانم

    خب همونطور كه خودتون هم متوجه شديد اين علائم نشان دهند وجود نوعي وسواسي در مادرتون هست كه حتما به هر طريق ممكن با همكاري ساير اعضاي خانواده ايشون رو متقائد كنيد كه به روانشناس (روانپزشك ) مراجعه كنند ، مطمئن باشيد بعدا از مراجعه انشاءالله نتايج خوبي خواهيد گرفت فقط دقت كنيد به نحوي با ايشون برخوريد كنيد كه با رضايت و بدون حساسيت قضيه رو قبول كنند و با شما همراه شوند .
    انشاءالله ساير دوستان بخصوص جناب سنگ تراشان بيشتر در اين مورد توضيح خواهند داد من فعلا از شما درخواست مي كنم آرامش خودتون رو حفظ كنيد تا به اميد خدا مشكلتون با راهنمايي دوستان حل بشه .

  4. 2 کاربر از پست مفید erfan25 تشکرکرده اند .

    erfan25 (یکشنبه 26 خرداد 87)

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 اردیبهشت 88 [ 15:20]
    تاریخ عضویت
    1386-11-29
    نوشته ها
    166
    امتیاز
    4,059
    سطح
    40
    Points: 4,059, Level: 40
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    140

    تشکرشده 143 در 53 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: يکي به داده من برسه

    نگين جان سلام !

    همونطور که erfan25 هم اشاره کردند ، من هم فکر میکنم ایشون به اختلال شخصیت وسواس فکری عملی دچار هستند و این رو بدونید که کاملا شما رو درک میکنم در چه شرایطی هستید ...

    اگر سن ایشون بالا هست ، توصیه میکنم که به فکر راه فراری برای خودتون باشید ( منظورم ازدواج نیست !!! ) چون در سن های بالا امید به درمان چندان بالا نیست ... حتی الامکان فرصت های تماس رو با ایشون به حد اقل برسونید : سعی کنید در مکان هایی همچون کتابخانه ، دانشگاه ، باشگاه ، کار و ... خودتون رو مشغول کنید تا امکان اصطکاک به حداقل برسد .

    در ضمن اگر وجود این اختلال در ایشون توسط متخصص حتمی اعلام شد ، سعی کنید ایشون رو مضطرب و هیجان زده نکنید چون رفتارشون تشدید خواهد شد ...

    خوش باشید .


  6. کاربر روبرو از پست مفید ddd تشکرکرده است .

    ddd (یکشنبه 26 خرداد 87)

  7. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 26 خرداد 87 [ 21:13]
    تاریخ عضویت
    1387-3-23
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    3,509
    سطح
    37
    Points: 3,509, Level: 37
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 141
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: يکي به داده من برسه

    این شاید اولین و آخرین باری باشه که دارم نظر در مورد زندگی دیگران می دم!!
    بخاطر همین سعی می کنم دقیق باشم!!
    با اینکه من هیچ اطلاعاتی از روانشناسی و... ندارم!!
    فقط خوب بلدم مشکلات خودم رو حل کنم!!

    فکر می کنم باید اعتمادش رو جلب کنی!!
    یه مدت بیشتر وارد شو!!
    هرکاری گفت بگو چشم!!
    یه مدت که کردی آخرش خودش می کشه عقب!!
    تا جایی که امکان داره اعتمادش رو جلب کنه!!!

    اصلا همچین احساسی نکنه تو ازش فراری هستی یا یه چیز پنهانی داری!!

    من نظرم با دیگران فرق می کنه!!
    راه حلامم فرق می کنه!!
    این راه حل منه!!
    فقط اگر ادم پایداری نیستی این راه حل رو فکرشم نکن!!
    چون قبل از اینکه مادرتون بخواد اعتماد کاملش رو به شما بدست بیاره شما کاملا عوض شدید و یه جورایی می شید برده ی فکری اون(عذر می خوام لغت مناسب تری پیدا نکردم)!!

    بخاطر این می گم که به سراغش برو و ازش فرار نکن که گفتی نسبت به دیگر اعضای خانوادتون به این شدت نیست!!
    و این یعنی شما تا حدی باعث شدید نسبت بهتون اونطوری بشه!!

    همیشه در مقابلش ارام و خونسرد باش!!

  8. کاربر روبرو از پست مفید Amis تشکرکرده است .

    Amis (سه شنبه 05 شهریور 87)

  9. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 20 مهر 87 [ 10:04]
    تاریخ عضویت
    1386-11-01
    نوشته ها
    642
    امتیاز
    5,809
    سطح
    49
    Points: 5,809, Level: 49
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 141
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    470

    تشکرشده 496 در 278 پست

    Rep Power
    81
    Array

    RE: يکي به داده من برسه

    سلام نگين جان خوش امدي
    مي خواستم بدونم شما احيانا تا حالا با پسري رابطه نداشته ايد كه مادرتان متوجه شده باشه يا احيانا قصد ازدواج با شخصي را نداشته ايد كه الان به هم خورده باشه ؟
    شما بچه چندم خانواده هستيد ؟

  10. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 اسفند 87 [ 19:01]
    تاریخ عضویت
    1387-1-27
    نوشته ها
    66
    امتیاز
    4,255
    سطح
    41
    Points: 4,255, Level: 41
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    32

    تشکرشده 32 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: يکي به داده من برسه

    بازم سلام.
    من بچه سوم خانواده هستم.البته قبلا" 4 تا بوديم که برادرم 2 سال پيش در سن 32 سالگي به علت سکته قلبي فوت کرده.الان يک برادر دارم که اصلا" سر به راه نيست و 30 ساله هست و بعد من و يک خواهر که آروم و سر به راه هست.من با يک نفر به مدت 5 سال ارتباط داشتم که از اول به عنوانه خواستگار به زندگيم راه پيدا کرد.البته از همون ابتداي امر مادرم کاملا" از روابطمون باخبر بود و کاملا" اون آقا رو ميشناخت.کار به جايي رسيد که بعد از 5 سال خودش گفت که اين به درده تو نميخوره و ازش جدا شو.البته من و اون توي اين مدت به اين نتيجه رسيده بوديم که به درده هم نميخوريم.به خاطره مادرم موبايلمو خاموش کردم که حساسييتش کم بشه.با هيچ کدوم از همکلاسيام رفت و آمد نميکنم.فقط يک دوست دارم که مامانم کاملا" اونو ميشناسه.تنهاي تنهام.حالا ديگه با اين وجود اگر بخوام اونجوري که اون ميگه لباس بپوشم و راه برم و حرف بزنم پس خودم چي ميشم؟مگه من آدم نيستم؟ حتي اگر يک شب بخوام با دوستم برم بيرون ميرم دنبالش و با خودمون ميبريمش.بعد که ميايم خونه ميگه چرا به فلان آدم اشاره کردي؟چرا به اون آدمه با دقت نگاه کردي؟ يه مدت فشارشو کمتر ميکنه انگار يادش ميره بعد دوباره شرو ميکنه.ديگه کم مونده بياد تو دانشگاه از همکلاسيام راجبم سوال کنه.مدام هم منو با دختراي بده فاميل مقايسه ميکنه.ميگه آره تو کارات مثله فلانيه.رفتارت مثل بيساريه.حرف زدنت مثل اونه.نشستنت مثله اينه.خواهرم راهنماي توره.اکثرا" نيست.برادرم هم که معمولا" نيست.همونقدر هم که هست ميره تو اتاقش بيرون نميياد تا فرداش که ميخواد بره چون اگر بيرون بياد حتما" دعوا ميشه.من که نميتونم همش بيرون از خونه بمونم.احتياج به آرامش دارم.بيرون با محيط کاري و اجتماعي به اندازه کافي درگيري دارم.يه کاره سخت و طاقت فرسا دارم.که البته نسبت به خونه مثله اينه که دارم تو بهشت کار ميکنم و تنها دلگرميمه.اما اگر خيلي هم زياد بيرون بموني هزارتا مشکل سره راحت مياد.منم چون تنهام شايد يه روز بخوام با يکي حرف بزنم.اگر خونه باشم امکانش نيست اما اگر زياد بيکار باشي ميبيني واست پيش اومد که اصلا" اينو نميخوام نه اينکه بدم مياد فقط نميخوام انتخابم مثله دفعه قبل اشتباه باشه.چجوري بهش بگم بريم پيشه مشاور يا روانشناس؟خودم به کلي گيج شدم.

  11. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 09 مهر 89 [ 18:27]
    تاریخ عضویت
    1386-11-13
    نوشته ها
    952
    امتیاز
    20,283
    سطح
    89
    Points: 20,283, Level: 89
    Level completed: 87%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,946

    تشکرشده 1,965 در 675 پست

    Rep Power
    112
    Array

    RE: يکي به داده من برسه

    سلام

    نگين خانم من تا حدودي شما رو درك مي كنم و از بابت خستگي روحيتون متاسفم اما خدمتتون عرض كنم اين كار تو به تنهايي نيست و وظيفه همگي اعضا خانواده هست كه به خاطر سلامتي مادرتون و سلامتي محيط خانواده اون رو باهاش مشورت كنيد و راضيش كنيد تا به مشاوره بياد ، مي تونيد ايشون رو ترغيب كنيد به خاطر حفظ سلامتي و تندرستي خودشون هم كه شده با مشاور مشورت كنند و مطمئن باشيد اگر همه اعضاي خانواده دست به دست هم بدهند تا به فكر راه و چاره اي باشن اين مشكل حل شدنيه ولي اگه فقط و فقط خودت بخواي اين مشكل رو حل كني مطمئن باش امكان موفقيتت كم هست و مجبوري از راههاي فرعي يعني دوري از مدار چشم ايشون و يا دوري از محيط خانواده و ...... استفاده كني . پس سعي كن با ديگر اعضاي خانواده صحبت كني از هر كدوم كه راحتتري شروع كن و باهاش حرف بزن .

  12. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 فروردین 91 [ 17:04]
    تاریخ عضویت
    1386-11-27
    نوشته ها
    732
    امتیاز
    8,030
    سطح
    60
    Points: 8,030, Level: 60
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 120
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    730

    تشکرشده 755 در 381 پست

    Rep Power
    90
    Array

    RE: يکي به داده من برسه

    نگین جان تروخدا اینطوری نگو........

    باور کن مادرت دوستت داره که سر به سرت میزاره ... پس اگر تو رو نداشت سر بسر کی میگذاشت؟!!

    ازت خواهش میکنم با اینکه حوصله تو سر میبره اما همیشه از حرفهای رنگ و وارنگش نرنجی ، کاری کن تا ازت راضی باشه میدونی که دعای مادر و پدر خیلی مهم هستند همین رفتارت است که آینده ات رو میسازه ...

  13. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 13 بهمن 91 [ 23:57]
    تاریخ عضویت
    1387-2-21
    نوشته ها
    582
    امتیاز
    6,583
    سطح
    53
    Points: 6,583, Level: 53
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 167
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    564

    تشکرشده 574 در 212 پست

    Rep Power
    74
    Array

    RE: يکي به داده من برسه

    سلام نگین جان .من حدس میزنم مشکل عصبی مادرتون احتمالا مربوط به مرگ ناگهانی برادری باشه که تو آخرین پستتون بهش اشاره کردین .من پیشنهاد میدهم کمی از بزرگترهای فامیل (مثل خاله .دای و.. )کسایی که بیشتر بهشون نزدیک هستید و مادرتون هم باهاشون راحتن کمک بگیریدو تا حد ممکن از دخالت مستقیم ایشوون تو کاراتون جلوگیری کنیدوباپر کردن وقتشون با کسانیکه که وضع روحی رو که توش گیر کردین بهتر درک میکنن از اینکه ایشون به شما به عنوان یه تکیه گاه فکری برای پر کردن تنشها و گیرهای عصبی که دست خودشون هم نیست نگاه کنن رهایی پیدا کنید .در عین حال که مشاور هم فراموش نشه(البته مشاور هر کسی که می تونه وضعیت ایشون رو فعلا" بفهمه باشه/حتی پزشک خانودگیتون که مادرتون یه کمی قبولش داشته باشه تا بعد راضی بشن پیش یه متخصص بیان)!ارام و امیدوار باشید.


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:36 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.