ببخشید من چون به شخصه با هیچ یک از افراد خانواده ی همسرم مشگل ندارم ( آنها را نمی دانم و اگر هم بدانم ، نمی توانم برای تغییر دیدگاه شان کاری بیش از آنچه انجام داده و می دهم انجام دهم ) پس با تعاریف خودم هر یک از آنها را به نوعی دوست دارم و ........به همین دلیل از جایگاه بی مشگلی و دلائل بی مشگلی به موضوع تاپیک نگاه کرده و پاسخ داده ام .
بسیاری از ارتباطات و اختلافات در نتیجه ی تمبر جمع کردن و توقع داشتن است . اگر دست از این دو کار مخرب برداریم زندگی تا حد زیادی شیرین می شود و این بحث محدود به خانواده ی همسر و غیر همسر و خودی و نخودی
و...نمی شود .
من به شخصه یاد گرفته ام که
احترام و حفظ آن در هر رابطه ای حرف اول را می زند .
من یاد گرفته ام که
جایگاه خود را در هر رابطه ای کاملا شناسایی کنم . یعنی من به عنوان یک عروس و یا زن برادر و مادر خوانده در رابطه با خانواده ای تعریف می شوم که یک سوی آن پسر و برادر و پدر خانواده است در نتیجه جایگاه و نوع رابطه کاملا شناسایی شده است .
یعنی من خودم را دختر خانواده و یا خواهر و یا مادر واقعی این افراد نمی دانم در نتیجه توقع پذیرفته شدن با جایگاه دیگر را ندارم .
مسائل این خانواده به من ارتباط ندارد اما اگر در جایی نیاز به کمک و هم فکری من داشته باشند به دلیل امتیاز گرفتن بیشتر نیت و قصد شهادت نمی کنم .
بلکه موقعیت را کاملا شناسایی می کنم و نسبت به موقعیت و شرایط و به دلیل اینکه خودم در صورت پذیرش یا عدم پذیرش راحت تر و خوشحال تر هستم اقدام می کنم .
فهمیده ام و یاد گرفته ام قضاوت دیگران برای من مهم نباشد . چرا که هر قضاوتی دلیل بر درست و صالح بودن و یا نادرست بودن وناصالح بودن من نیست و برچسب های دیگران برایم حائز اهمیت نیست و خودم هم اهل برچسب زدن نیستم و هر روز در این رابطه تمرین بیشتری می کنم که از قضاوت و انتخاب برچسب پرهیز کنم .
یاد گرفته ام که از جایگاه و شرایط دیگران به مسائل نگاه کنم و حق و حقوقی که باید داشته باشند را برای آنها در نظر بگیرم و به حق و حقوق طرف مقابل با هر جایگاهی احترام بگذارم .
یاد گرفته ام الزام دوست داشتن و علاقه ی همسرم دلیل بر اپیدمی علاقه خانوادگی آنها نسبت به من نیست . آنها حق دارند بر مبنای دلائل و نوع دیدگاه خود از من خوششان نیاید همانطور که من ممکن است بعضی از آنها را دوست نداشته باشم اما همیشه دلیلی برای یک ارتباط محترم و حدو مرز دار وجود دارد و آن حضور همسرم در کنار من است .
فهمید ه ام که نباید خودم را با همسرم در مورد مسائل و مشکلات خانواده اش هماهنگ کنم . شاید همسر من دوست داشته باشد به فردی از اعضا خانواده اش بیش از اندازه امتیاز بده و یا از فردی از افراد خانواده اش امتیاز های بسیاری را سلب کند و حتی دست به قطع رابطه بزند . اما منطق من از یک سیستم متعادل و چهار فصل پیروی می کند پس خودم را در شرایط نامتعادل و غیر متعارف همسرم و خانواده اش قرار نمی دهم و همان اعتدال همیشگی را برای روابط خود حفظ می کنم .
یاد گرفته ام هر چه در گذشته اتفاق افتاده را به دست فراموشی بسپارم و تنها ما حصل و نتیجه و نتایج درسی را با خودم به آینده راه بدهم . در نتیجه اشتباهات انسانها را ببخشم نه به دلیل آنکه آنها لایق بخشش هستند بلکه به این دلیل که خودم لایق آرام هستم . پس در هیچ رابطه ای سعی نمی کنم لیاقتهای خودم را فراموش کنم و بیش از لیاقتهای دیگران به لیاقتهای خودم در نوع فکر ،عمل و احساس توجه می کنم .
زندگی شیرین است .
و در یک جمله ی خلاصه
اگر بفهمیم که با علم و مهارت و مواد ماکارونی نمی توان آش درست کرد و احساس کرد که فسنجان خورده ایم . همه چیز حل است
علاقه مندی ها (Bookmarks)