سلام
.من مدت 3 ساله که به خواستگاری دختر فامیل رفتم. الان 3 سال که باهم رفت و امد داریم ولی از اون جای که دختر هنوز متوجه زندگی نیست و هرکات بچه گانه انجام
میده در همین حد موندیم تو این مدت رابطه در حد روزی 3 بار تلفن زدن درحد 2 دقیقه و
هفته 1 بار بیرون رفتن در حد 1 ساعت داشتیم
تو این مدت من نتونستم ارتباط عاطفی باهاش برقرار کنم در کل حسی بهش ندارم نتونسم پیدا کنم چون
این مدت به بچه بازی گذشته تا من می خواستم چیزی بگم خانواده ها میگفتن چیزی نگو
بزرگ میشه که همینجور همینجور 3 سال گزشته هنوز که هنوزه میگن بزرگ میشه ویسا البته الان میگن ازدواج کنی درست میشه بهش علاقه پیدا میکنی اونم درست میشه: !!
همش پدر و مادرش بهش میگن چیکار کنه یا نکنه ولش که میکنن بچه بازیش شرو میشه
از اون ور من ازون اعلاقه ندیدم نسبت به خودم ولی جلوی بقیه خوب ضاهرو حفظ میکنه که نمیدونم دلیلش چیه
به هر حال من بجای رسیدم که نتونستم تحمل کنیم دنبال بهونه برای تموم کردن قزیه...
که با مخالفت همه روبرو شدم
بدمم نمیاد که درست شه چون بهترین راه هست ولی بازم نیدونم
من با داییم همکارم و خیلی برام قابل احترامه.
از یبر میگم 3 سال اسمم رو کسی بوده نامردی از یبر دیگه میبینم دیگه به اینجام رسیده
اگر این مسئله بخواد تمام بشه قید خیلی از چیزا رو تو زندگیم باید بزنم نمیدنم باید چکار بکنم.
از طرف دیگه میگم اگه دو روز دیگه نتوننم کنار بیایم با هم یا یکه بخاد دوروز دیگه متوجه بشه انتخابش درست بوده یا نه و خدای نکرده به تلاق بکشه برای همه بتره. این حرفا رو به همه زدم ولی کسی متوجه نیست
راهنمای لطفا
علاقه مندی ها (Bookmarks)