به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 14
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 26 خرداد 87 [ 21:13]
    تاریخ عضویت
    1387-3-23
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    3,509
    سطح
    37
    Points: 3,509, Level: 37
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 141
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    Post زندگی نابود شده یک نفر!!

    از اول براتون توضیح میدم:
    من شهروزم!!
    20سالمه!!
    آدم محکمی هستم(تا حدی)
    ولی در مسائل عاطفی خیلی آدم ضعفیم!!
    من از یه دختر خوشم می اومد!!
    اسم "سیما" هست!!
    سیما بهترین دختری بود که من دیده بودم!!
    با شعور--باهوش--با فهم!!
    خلاصه این که سیما دختر خیلی کله شقی و دختر خیلی محکمی هست!!
    و آدمی نیست که زیر حرفش بزنه!!
    ما به هم علاقه مند شدیم!!
    علاقه مون هم شدید بود!!
    هم من بهتر کار می کردم(طراحی ساختمان و..) هم اون بهتر درس میخوند(جزو دانش اموزان نمونه حتی در سطح استانه)!!
    و تقریبا خیالش از نظر پدر و مادرش راحت بود
    چون تجربه هایی که داشته نشون داده بود که پدرو مادرش به نظر سیما بیشتر از نظر خودشون اهمیت می زارن!!
    ولی متاسفانه سیما بعد از 25 روز که به خانواده اش گفت!!
    خانواده اش مخالفت کردن!!
    سیما حاضر نبود من خودم پاپیش بزارم چون می گفت پدرش حرفش یکیه!!
    ولی خوب منم با فن بیان و شخصیت (+) که داشتم به خودم تا حدی اطمینان داشتم!!
    با مادرش حرف زدم--و اونم دید که من چطور آدمی هستم!!
    ولی بازم..
    ولی خوب اصلی ترین اشتباه من این بود که
    پدر همیشه به نظر سیما اهمیت می زاشت چون از فیلتر اون رد شده بودن و حداقل غرور پدریش مبنی بر اینکه نباید کسی به خود دخترم پیشنهاد بده کار دستمون داد!!
    پدر مخالفتش در این حد بود که من موافق نیستم!!
    و سیما هم حاضر نبود بر خلاف نظر پدرش کاری بکنه!!
    یه روز که حالم خیلی بود بود(همونطور که گفتم ادم ضعیفی تو مسائل عاطفی هستم)...
    کمی از حالم رو به سیما توضیح دادم
    سر گیجه
    تیر هایی که فلبم می کشید
    کرخت شدن دستم!!
    تار دیدن چشمام!!
    سیما نگرانم شد و برخلاف میلش(با اینکه دوستم داره) رو حرف پدر مادرش حرف زد و گفت که چند سال بعد که برگردی نظر خود من + هست!!

    فرداش ایمیلی ازش دریافت کردم مبنی بر اینکه
    از تمام پسر ها متنفره==>حاصل اشتباهم که تحت فشارش قرار داده بودم!!
    بعد از مدتی که حاضر نبود با من ارتباط داشته باشه
    حاضر شد کمی باهم چت کنیم!!
    ولی سیما مرده بود!!
    یه دختر به جاش بود که یه پرده بی روح و زمخت کشیده بود رو قلب طلاییش!!
    از همه چیز متنفر بود!!
    از انسان بود!!
    تهدید هایی می کرد:تا جایی پیش می رم که اسم انسان رو از روم بردارن!!

    البته می دونم بر حسب شرایط و شکستی که داشته این حرف رو زده!!
    ولی حتما راهی هست که بهش کمک کرد تا سریعا از این افکار!!
    من بلدم راهی به قلبش پیدا کنم!!
    ولی کمک می خوام که چیکار باید بکنم و در این شرایط چیکار درسته؟
    از هر دری وارد شدم!!
    از نوع شخصیت خودم!!
    از اینکه پاشه و همه رو بکشه!!
    ولی خودش رو خالی کنه!!
    از در دیگه مبنی بر تهدید(البته تهدید روش کار ساز نیست..ولی خوب می دونه که منم وقتی تهدید یم کنم چطوریه)...

    امیدوارم کمک کنید!!
    خودمم هم فکر می کنم!!
    مشکل اساسی اینه که بیشتر از یه جلسه اونم تو چت دیگه حاضر نیست با من حرف بزنه!!
    شنبه که قراره با هم حرف بزنیم اولین اولویتم اینه که راضیش کنم بازم حرف بزنیم!!
    !!!!
    من به فكر خستگي هاي پر پرنده هام...
    تو بزن، تبر بزن!!
    من به فكر غربت مسافرام...
    آخرين ضربه رو محكمتر بزن !!

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 09 مهر 89 [ 18:27]
    تاریخ عضویت
    1386-11-13
    نوشته ها
    952
    امتیاز
    20,283
    سطح
    89
    Points: 20,283, Level: 89
    Level completed: 87%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,946

    تشکرشده 1,965 در 675 پست

    Rep Power
    112
    Array

    RE: زندگی نابود شده یک نفر!!

    سلام دوست من خوش اومدي

    خيلي خوب احساسات و حرفات رو بيان كردي مشخصه انسان فهميده اي هستي ازت خواهش مي كنم منتظر باش تا دوستان ديگه نظر بدن من فعلا تو رو به آرامش دعوت مي كنم و مي خوام فعلا دست به هيچ كاري نزني انشاءالله سرم خلوت بشه بيشتر صحبت خواهيم كرد پس فعلا آرامششششششش !!!

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 26 خرداد 87 [ 21:13]
    تاریخ عضویت
    1387-3-23
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    3,509
    سطح
    37
    Points: 3,509, Level: 37
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 141
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: زندگی نابود شده یک نفر!!

    ممنون بابت لطفتون!!
    این نکته رو فراموش کردم: اینکه خودم شهرستانی هستم و تو تهران زندگی می کنم!!
    سیما هم که تهرانی هست!!
    مادرش یکی از بهانه هایی که اولش آورد این بود که شما شهرستانی هستید!!
    من با جواب های رک تونستم قانعش کنم و تقریبا مطمئن شدم دلیلی برای مخالفت ندارن جز همون که گفتم(به خود دختر گفتم و این به نوعی توهین به پدر و مادرش می شه(البته از نوع دیدگاه اونها)!!)
    دلیل هایی که مادرش می آورد کاملا مشخص بود که بهانه بود!!
    حالا مشکل من خانواده اش نیست!!
    مشکلم اینه که سیما رو آروم کنم!!
    حتی حاضرم از خواستم(ازدواج باهاش)بگذرم ولی سیما رو اینطوری شکسته نبینم!!
    البته می فهمم این حالت گذراست!!
    سیما هم فهمیده تر از اونی هست که تو این مدت کار دست خودش بده!!
    ولی حتما باید به راهی باشه که این مدت رو کوتاه تر کرد!!
    مطمئنا یه راهی هست!!!

    البته فکر می کنم اشتباهی تاپیک رو در این تالار ایجاد کردم!!
    باید تو قسمت مشکلات دختر و پسرها می بود!
    حالا اگر ناظران مشکلی هست زحمت بکشن انتقال بدن ممنون می شم!!

    مدت آشناییمون هم
    قبل از شروع روابط عاطفی مون حدودا 3 ساله!!
    ولی فقط 3 ماه اول و 6 ماه آخر اون رو مداوم با هم ارتباط داشتیم و تونستیم از روحیات هم با خبر بشیم!!
    من به فكر خستگي هاي پر پرنده هام...
    تو بزن، تبر بزن!!
    من به فكر غربت مسافرام...
    آخرين ضربه رو محكمتر بزن !!

  4. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 26 خرداد 87 [ 21:13]
    تاریخ عضویت
    1387-3-23
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    3,509
    سطح
    37
    Points: 3,509, Level: 37
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 141
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: زندگی نابود شده یک نفر!!

    البته فکر می کنم اشتباهی تاپیک رو در این تالار ایجاد کردم!!
    باید تو قسمت مشکلات دختر و پسرها می بود!
    حالا اگر ناظران مشکلی دیدند بگن!!
    من به فكر خستگي هاي پر پرنده هام...
    تو بزن، تبر بزن!!
    من به فكر غربت مسافرام...
    آخرين ضربه رو محكمتر بزن !!

  5. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 30 آبان 88 [ 11:45]
    تاریخ عضویت
    1386-7-10
    نوشته ها
    1,573
    امتیاز
    16,204
    سطح
    81
    Points: 16,204, Level: 81
    Level completed: 71%, Points required for next Level: 146
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    898

    تشکرشده 926 در 486 پست

    Rep Power
    174
    Array

    RE: زندگی نابود شده یک نفر!!

    من یک پیشنهاد کارکردی برای شما دارم و آن اینکه دختر مورد نظرتان را با این تالار آشنا کنید،ما جادوگران بی جادویی هستیم که با افسون سخن درست،حرف حساب و همدردی او را کمک می کنیم تا این برهه از زندگیش را از سر بگذارند.
    منتظر پاسخ شما هستیم . . .

  6. 2 کاربر از پست مفید گرد آفرید تشکرکرده اند .

    گرد آفرید (شنبه 25 خرداد 87)

  7. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 26 خرداد 87 [ 21:13]
    تاریخ عضویت
    1387-3-23
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    3,509
    سطح
    37
    Points: 3,509, Level: 37
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 141
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: زندگی نابود شده یک نفر!!

    امکان نداره با شما حرف بزنه!!
    وقتی با تهدید خودکشی حاضر شده با من حرف بزنه!!
    فکر نمی کنم حاضر بشه اینجا بیاد!!
    اگر هم بدونه من در موردش جایی حرف زدم دیگه قطعا حاضر نمی شه حتی با من حرف بزنه!!
    متاسفانه مخم هنگ کرده!!
    من به فكر خستگي هاي پر پرنده هام...
    تو بزن، تبر بزن!!
    من به فكر غربت مسافرام...
    آخرين ضربه رو محكمتر بزن !!

  8. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 26 خرداد 87 [ 21:13]
    تاریخ عضویت
    1387-3-23
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    3,509
    سطح
    37
    Points: 3,509, Level: 37
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 141
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: زندگی نابود شده یک نفر!!

    امکان نداره با شما حرف بزنه!!
    وقتی با تهدید خودکشی حاضر شده با من حرف بزنه!!
    فکر نمی کنم حاضر بشه اینجا بیاد!!
    اگر هم بدونه من در موردش جایی حرف زدم دیگه قطعا حاضر نمی شه حتی با من حرف بزنه!!
    متاسفانه مخم هنگ کرده!!

    و هیچ راهی به ذهنم نمی رسه!!
    خیلی سر سخته!!
    خیلی ...!!
    بخاطر همینم هست که من فعلا فقط می خوام راضیش کنم ارتباطش رو قطع نکنه با من!!
    حالا دیگه من نمی دونم چیکار کنم!!
    حتی می گفت شاید اون یه جلسه رو هم حاضر نشه!!
    یه نوعی داره از خودش+من+و در کل همه انتقام می گیره!!

  9. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 26 خرداد 87 [ 21:13]
    تاریخ عضویت
    1387-3-23
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    3,509
    سطح
    37
    Points: 3,509, Level: 37
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 141
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: زندگی نابود شده یک نفر!!

    این اولین باری که تو زندگیم با کسی انقدر راحت حرف می زنم!!(مشکل قدیمی من که بجز سیما هیچ همدردی ندارم)
    دلیلشم اینه که نه شما من رو خواهید شناخت!!
    نه من شمارو!!
    پس از خودم هم توضیح می دم!!

    شاید اشتباه بود!!
    نباید اصلا از اول چنین رابطه ای شروع می شد!!
    با اینکه حتی اگر الانم راضی بشن من می تونم یه زندگی دونفره رو اداره کنم!!
    ولی خوب!!
    اونا اینطور فکر نمی کنن!!
    ولی من به خودم حداقل در این مورد اعتماد دارم که من تصمیم هام زود گذر نیستن!!
    حتی فکر نکنم دیگه بشه نظر سیما رو دوباره عوض کرد!!
    مشکل اصلی در مورد خود من شاید یه عقده محبته که از دوران کودکی به جا مونده!!
    که حاصل برطرف نشدن نیاز دوم یک کودکه(1.عشق والدین نسبت به اون --2. عشق والدین نسبت به هم)!!

    شاید بخاطر همین هست که اینقدر به سیما وابسته هستم!!
    شاید هم بخاطر همین هست که حاضرم براش هر کاری(تاکید می کنم "هر کاری") بکنم!!
    شاید....

    حالا من یه چیزی میگم شما یه چیزی دیگه تصور می کنید!!
    یه مثال می زنم!!
    دوشنبه که رفت!!(صبح ساعت 11 بود که اس ام اس زد و خداحافظی کرد و رفت ولی حتی نخواست صدای من رو بشنوه(اون روز))
    از دوشنبه ساعت 11 و نیم صبح بود فکر کنم
    تا 1 شب من گوشیش رو می گرفتم اون رد میکرد!!
    کار ول کرده بودم و سه شنبه هم همین جریان بود!!
    تقریبا شبانه روزی گوشیش رو می گرفتم!!
    چون بهش قول داده بودم خودم سراغش نرم تنها راهش همین حرف زدن بود!!
    و فقط یه فرصت می خواستم تا با پدر مادرش حرف بزنم!!

    تو تالار داشتم می خونم در مورد اینکه بعضی ها نوشتن بی خیال شدم و ...
    ولی باید بگم که من اصلا نمی تونم با بی خیال شدن کنار بیام!!

  10. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 09 مهر 89 [ 18:27]
    تاریخ عضویت
    1386-11-13
    نوشته ها
    952
    امتیاز
    20,283
    سطح
    89
    Points: 20,283, Level: 89
    Level completed: 87%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,946

    تشکرشده 1,965 در 675 پست

    Rep Power
    112
    Array

    RE: زندگی نابود شده یک نفر!!

    شهروز جان

    بعضي وقتا بهتره يه كم كوتاه بيايم وطرف رو به حال خودش بذاريم تا بهتر بتونه فكر كنه و تصميم بگيره ، خيلي وقتا رها كردن باعث به دست آوردن ميشه ، من بهت پيشنهاد مي كنم يه مدت كلا خودت رو از اين فكر بيرون بيار و با مسائل ديگه سرگرم كن اصلا تو همين تالار بچرخ پاسخ دوستانت رو بده مطالب ومقالات رو بخون به بخش آرامش و خلاقيتها سر بزن تا كم كم از اين حال و هوا بيرون بياي اون دختر هم اينجوري بيشتر در آرامش هست و وقتي از فشارها كاهش پيدا كنه بهتر مي تونه تصميم بگيره نترس اگه دوستت داشته باشه به هيچ قيمتي حاضر نيست از دستت بده ، اما اگه هم اينجوري شد اصلا غصه نخور تو پسر فوق العاده باهوش و فهميده اي هستي كه مي توني تو زندگيت سرشار از موفقيت و شادي بشي حيفه خودتو با اين افكار از بين ببري سعي كن احساسات رو تو زندگيت نقشش رو كمرنگ تر كني و يه توصيه ديگه اينكه به شخصيت خودت بيشتر بها بده سعي كن هيچ وقت و به هيچ قيمتي ارزش خودتو رو پايين نياري درسته تلاش كردن براي رسيدن به معشوق زيباست اما طبق تجربه اي كه دارم ميگم رهاش كن بزار به حال خودش بمونه اونوقت نتيجه اش رو خواهي ديد ، ( اگه خدا بخواد يا خودش رو بهت مي ده يا يكي خيلي خيلي بهتر از اون ) پس رهاش كن و همه چي رو به خدا بسپار سخته ولي لذت بخش هست .....

  11. کاربر روبرو از پست مفید erfan25 تشکرکرده است .

    erfan25 (شنبه 25 خرداد 87)

  12. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 26 خرداد 87 [ 21:13]
    تاریخ عضویت
    1387-3-23
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    3,509
    سطح
    37
    Points: 3,509, Level: 37
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 141
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: زندگی نابود شده یک نفر!!

    ببینید
    بهتره من دردش رو بشکافم؟؟
    یا اینکه دردش سر بسته بمونه و بهش امید بدم--راه حل های نو جلوش بزارم؟؟
    کدوم یکی فکر می کنید موثر تر می تونه باشه؟؟با دلیل بگید ممنوون
    یعنی موضوع بحثمون فردا همدردی باشه یا یه نوعی آینده نگری و حل مشکل!!


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:08 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.