چه طوری از این دور زجر آوری که زندگیم اسیرشه رها بشم
سلام
بازم منم با یه غم تو دلم
خیلی حالم بده این روزا
دوباره خالیه خالی شدم ولی این بار بیشتر طول کشید
شدم مثل ظرفی که هی خالی خالیه میشم و بعد شروع می کنم به خودخوری خودم برای پر کردن ظرف وجودیم تا یه دفعه منجر میشم
همیشه این دور تسلسل دو هفته یه بار طول می کشید ولی اینبار 2 ماه طول کشید که جا داره از همه دوستانی که همراهیم کردن تشکر کنم
پنج شنبه دوباره دعوامون شد
کلی بی حرمتی
تاحالا فحش نداده بود که بهم فحشم داد بعدم رفته بودیم مهمونی که بهم گفت موهاتو بده تو منم گفتم دلم نمی خواد و اون بیشتر عصبی شده از دستم
حالا اتفاقاتی که افتاد و می گم و ازتون می خوام ایرادهامو بهم بگید
چهارشنبه بود و من بعد از سر کارم کلاس داشتم و این زمانی بود که حالم خیلی خیلی بد بود به خاطر مشکلاتی که خانوم ها هر ماه باهاش مواجه هستند ،آقای همسر اطلاع داشتند از حال بد من و خیلی جالبه که بعد از ظهر رفت خونه و پیام داد که من خوابم که مزاحمش نشم و نیاد دنبالم(یادمه مادرشونو ساعت ده شب که خسته از سر کار اومدن بردن رسوندن کوهستان و تا ما برسیم خونه ساعت شد 2 نصف شب) منم با بدبختی رسیدم خونه ،آقای همسر در خواب ناز بودن و من با اون حال بدم براشون افطار آماده کردم
بعدم که بیدار شدن در حال غلط در جاشون بودنو من هم در حال ناز کشیدن ایشان بودم
و اینا همش در حالیکه من خالی از محبت و عاطفه بودم و فقط تحمل می کنم
پنج شنبه خواهرم زنگ زد و برای افطار دعوتمون کرد که گفت نمی خوام که بریم من خسته ام
منم منفجر شدم و تا دلم خواست داد زدم و گریه کردم
جمعه هم رفتیم کو هستان و اونجا هم کلی بهم بهم بی احترامی کرد
فکر کنم خانومها بدونند که تو این دوران ما خانومها چه طوری هستیم
انگار من از سنگم و هیچ نیازی ندارم
از نظر مالیکه هم خودمو ساپورت می کنم و هم ایشون رو
از نظر عاطفیم که اینطوری
همش همین طوری میشه یه دفعه کم می ارو و تو هر بار به همسرم هشدار می دم که کم آورم ولی اون گوش به کری می ده
خیلی خسته ام
بهار شادی جان من کم اوردم
تورو خدا بهم بگید چی کار کنم
[align=center]خوشبخت کسی نیست که مشکلی ندارد
بلکه کسی است که با مشکلاتش مشکلی ندارد .[/align]
علاقه مندی ها (Bookmarks)