نمیدونم الان ازدواج کنم یا بعد از رفتن از ایران

[Dorian]

سلام دوستان عزیز،
من یه مشکل بزرگی دارم واقعا ممنون میشم کمکم کنید.
من برای ادامه تحصیل می خوام از ایران برو البته رفتنم قطعیه اما مدتیست که با دختر خانمی قصد ازدواج دارم و قرار شده وقتی برگشتم با هم ازدواج کنیم اما مشکلی که دارم اینه که این همه مدت از هم دور باشیم(1 سال) شاید مثل قبل نتونیم با هم صمیمی باشیم و من دوست دارم همیشه پیش هم بمونیم ، من اصلا مشکلی ندارم که از اول با هم از ایران بریم.
من تو ایران همه کار کردم شاید کمتر پسری به اندازه من از زندگیش لذت برده باشه تا جایی که خسته شدمدیگه و تصمیم به ازدواج گرفتم، به خودم میگم بسته دیگه تا کی می خوای با اینو اون باشی اما فامیلامون و دوستام که از خارج از کشور میان میگن دانشگاه اونجا خیلی خوش میگذره هیچوقت با زنت نرو اونجا.
خودم میترسم برم و بهش خیانت کنم و این خیانت باعث بشه تا آخر عمر به اونم شک کنم.
شاید با هم بریم بهتر از هر وقتی بتونیم زندگیمونو بسازیم
نظر شما چیه
لطفا کمکم کنید

[ویدا@]

Dorian سلام

به تالار همدردی خوش آمدی

دوست عزیز شما چند سالتونه؟

با این دختر خانوم نامزد هستی؟ خانواده در جریان هستن؟

درس شما یک ساله تمامه؟

برای راهنمایی بهتره بیشتر توضیح بدهید

موفق باشی

[Dorian]

ممنونم ویدا جان
من 27 سالمه ، دختری که قراره باهاش ازدواج کنم میدونه اما قرار شد من سال اول برم درس بخونم بعدش برگردم ایران عقد کنیم با هم بریم و همونجا بمونیم.
حتی میترسم اگه برم اونجا و خطای کوچیکی هم کنم وقتی بیاد بفهمه یا به طور اتفاقی به گوشش برسه.
خانواده اونا در جریانن اما خانواده من به طور کامل نمیدونن چون بیشتر میگن که تصمیم خودم مهمه بخاطر همین زیاد در جریان برنامه های من نیستن فقط می دونن من میخوام با این خانم ازدواج کنم.
از قضیه رفتن به جز خودمون کسی خبر نداره اما کسی مخالف هم نیست.
بسیار ممنونم از شما

[نادیا-7777]

اما فامیلامون و دوستام که از خارج از کشور میان میگن دانشگاه اونجا خیلی خوش میگذره هیچوقت با زنت نرو اونجا.!!!!!!!!!
عجب استدلال و منطقی!!!!!!!
برادر عزیز شما نگاه کن ببین از نظر عقلی و منطقی در چه مرحله ای هستی.اونقدر کامل هستی که به یک نفر متعهد و متاهل باشی یا هنوزم در خودت نشونه هایی از سست بودن و شیطونی میبینی؟
ببخشید رک گفتما ولی یه دختر با 1000 تا امید و آرزو میاد خونه بخت..پس بدبختش نکنید.

اینجور نشه ازدواج کنید بعد فیلتون یاد هندستون کنه چپ و راست برگردین به دختر طفل معصوم بگین : اه اه اگه ازدواج نکرده بودم الان فلان موقعیت و داشتم بسان موقعیت و داشتم یا آزاد بودم و در بند ازدواج با تو نبودم.
عزیز برادر باید به خودتون نیگاه کنید که چقدر مرد زندگی متاهلی هستین.

[Dorian]

ممنونم نادیا جان
اگه ازدواج کنم که دیگه امکان نداره به کسی نگاه کنم
چیزی که هست اینه که می خوام باهم زندگی کنیم دوست ندارم یه مدت نباشم بعدش دوباره برگردم پیشش تو این مدت هم تنها باشیم و دور از هم
ممنونم از راهنماییت

[نادیا-7777]

رسمی برو جلو و با خانوادش صحبت کن.
بعدشم نامزد شین و در این دوران خوب همدیگرو بشناسین.1 حلقه هم براش ببر.
یا باهم به تفاهم میرسید یا نه دیگه.ولی مهم اینه که همه چی رسمی باشه

[ویدا@]

با سلام

با نظر نادیا-7777 کاملا موافقم

نظر منم اینه رسمی وارد شوی و از طریق خانواده و زیر نظر خانواده پروژه شناخت را در پیش بگیرید

برای ازدواج بلوغ فکری خیلی مهمه پیشنهاد دارم مقالات که در مورد ازدواجه و در همین سایت هست مطالعه بفرمایید

موفق باشی

[Dorian]

بچه ها مرسی از راهنماییتون
من از چیزی که می ترسم اینه که در دوران شناخت طرف مقابلم اون چیزی نباشه که نشون میده ، میترسم بخاطرش همه کار کنم اما اون بعد از ازدواج عوض بشه با اینکه خودشو به من خیلی ثابت کرده و میدونم واقعا تنها آرزوش اینه که کنار من باشه، همیشه سعی کرده با گذشت همه مشکلات رو حل کنه الانم میگه من منتظر میمونم تا برگردی اما خیلی دلتنگ میشم.
من فقط میترسم طرف مقابلم بهبم دروغ بگه و چیزی نباشه که من میبینم البته خودم میدونم اشکال از منه که نمیتونم باور کنم یه نفر صادقانه دوسم داره و همیشه با من صادقه

[نادیا-7777]

بخاطر همین میگیم باید نامزد کنی تا بهتر همدیگرو بشناسید دیگه.
ولی در رابطه با اینکه میترسی بعدا عوض شه این یه مقدار زیادیش برمیگرده به برخورد و رفتار خودت که طوری باهاش باشی که الانی اگر تو عوض بشی ممکنه اونم عوض شه.

ولی در نهایت تضمینش با خودته و کسی نمیتونه تضمینی بده که کسی تحت شرایط عوض میشه یا نه

[بهار.زندگی]

سلام دوست عزیز.به همدردی خوش اومدی

من متاسفم که باید اینا رو بهت بگم.در واقع خیلی تلاش کردم نگم اما نشد.

واقعا برای این طرز فکرتون متاسفم خیلی.

کسی که به همین راحتی حرف از خیانت میزنه فاصله زیادی با انجامش نداره.

من تو ایران همه کار کردم شاید کمتر پسری به اندازه من از زندگیش لذت برده باشه تا جایی که خسته شدمدیگه و تصمیم به ازدواج گرفتم، به خودم میگم بسته دیگه تا کی می خوای با اینو اون باشی اما فامیلامون و دوستام که از خارج از کشور میان میگن دانشگاه اونجا خیلی خوش میگذره هیچوقت با زنت نرو اونجا.

ذره ای پشیمون نیستی..تازه نگرانی که نکنه اونجا زنتو با خودت ببری نتونی خوش بگذرونی..یعنی از اول قصدت اینه که بری اونجه بهت خوش بگذره.

...

اصلا میدونی این روابط بی بند و بار چه ضررهایی داره؟بغیر از ضررهای جسمانی که میتونه برات بیاره باعث میشه تو مدام روابط زناشویی با همسرتو با روابطتت با اون دخترا مقایسه کنی..شرایط زندگی متاهلیتو با زندگی مجردیت مقایسه کنی.
اینطوری چی از زندگی مشترکت میفهمی؟

اگه هم مشکل داری برای ارضا نشدن باید تحمل کنی..بعدا که زنت حامله شد چطوری می خوای تحمل کنی؟

من از چیزی که می ترسم اینه که در دوران شناخت طرف مقابلم اون چیزی نباشه که نشون میده ، میترسم بخاطرش همه کار کنم اما اون بعد از ازدواج عوض بشه با اینکه خودشو به من خیلی ثابت کرده و میدونم واقعا تنها آرزوش اینه که کنار من باشه،

دوره شناخت اسمش روشه..تو اگه الان طرفتو بشناسی خیلی بهتره تا بعد از ازدواج بفهمی چه جور ادمیه.چون اونموقع کاری از دستت برنمیاد.پس خوب چشاتو باز کن.

من فقط میترسم طرف مقابلم بهبم دروغ بگه و چیزی نباشه که من میبینم البته خودم میدونم اشکال از منه که نمیتونم باور کنم یه نفر صادقانه دوسم داره و همیشه با من صادقه

...

قانون کارما میگه پیامد هر حرف و رفتارمون درست از نقطه ای که روش حساسیم بهمون برمیگرده.

تو اگه نگرانی اطرافیان چطور باهات رفتار کنن رفتار خودتو درست کن.

ازدواج اینور یا اونور چه فرقی میکنه وقتی خودتو درست نکرده باشی.


موفق باشی